ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
آشنایی با سوره ها
نام سوره: طور شماره سوره: 52 محل نزول : مکه
تعداد آیه : 49 تعداد کلمه : 313 تعداد حروف: 1324
معنی: طور به معنی کوه است.
علت نامگذری: ابتدای سوره با سوگند به کوه طور آغاز شده .
نامهای دیگر: ندارد.
محتواي سوره :
1ـ سوگند به چند موضوع مهم همچون کوه طور، کتاب مسطور، بيت معمور و… به منظور بيان عظمت، لزوم تدبر و شناختن آن ها
2ـ رستاخيز و ترسيم سرنوشت نيکان و بدان
3ـ ذکر برخى از نعمتهاى خداوند به پرهيزکاران در بهشت
4ـ اتهامات نارواى کافران به رسول خدا (ص) و پاسخ آن
5 ـ خداشناسی.
ترتیب سوره: هفتاد و ششمین سوره قرآن کریم میباشد که پس از سوره سجده و پیش از سوره ملک جای گرفته است.
فضیلت سوره: از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است: هر كس سوره «والطور» را بخواند بر خداوند لازم است كه او را از عذاب خود امان بخشد و در بهشت خود او را نعمت دهد.
در روایت دیگر امام باقر علیه السلام می فرمایند: هر كس سوره «والطور» را بخواند خداوند خير دنيا و آخرت را براى او جمع خواهد فرمود.
*مریم علیجانی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
و وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا«١٦» فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا«١٧»....... فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا«٢٢»
خدای متعال در این آیات مبارکه شخصیت حضرت مریم را برای ما بازگو میکند. مادرش او را خدمتگزار مسجدالاقصی قرار داد و حضرت مریم در آن مکان رشد کرد و بزرگ شد، بانویی بسیار پاک و مطهر و بنده خالص خدا شد.
قرآن کریم و در روایات متعدد در مورد شخصیت حضرت مریم(س) نکات جالبی دارد، از جمله اینکه ملائکه با ایشان صحبت میکردند و هنگامی که در محراب عبادت بود، برایش غذا می آوردند و از زنان برگزیده عالم بود.
در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که میفرماید: از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند و عبودیت واقعی را انجام دادند، اما از زنان چهارنفر به حد کمال رسیدند که یکی از آنها حضرت مریم(س) بود. آسیه، حضرت خدیجه(س) و حضرت فاطمه(س) از دیگر بانوان برگزیده عالم هستند.
در روایات دیگری است که روز قیامت خداوند چند نفر از مردم را به عنوان الگو و شاخص پرهیز از گناه ذکر می کند؛ یکی از آنها حضرت ایوب میباشد. بعضی از انسان ها که در زندگی دنیا دچار مشکلات و سختی های زیادی هستند، این موضوع را دلیل گمراهی و نافرمانی شان عنوان می کنند که روز قیامت خداوند حضرت ایوب را حاضر میکند و میفرماید: آیا گرفتاری شما از گرفتاری حضرت ایوب بیشتر بود که با این همه گرفتاری از من غافل نشد و به گناه و انحراف آلوده نگشت.
برای مردانی که بخاطر زیبایی دچار گناه و انحراف و بیبند و باری شدند؛ خداوند حضرت یوسف را دلیل قرار میدهد که آیا زیبایی شما از زیبایی یوسف بیشتر بود، او با این زیبایی دچار گناه نشد، اما شما... . حضرت مریم (س) نیز یکی دیگر از دلایل خدا است برای زنانی که بخاطر زیبایی شان دچار گناه و انحراف شدند. بنابراین بندگان خالص خدا به درجه کمال رسیدند.
به کمال رسیدن برای مرد و زن تفاوتی نمیکند. راه قرب به حق برای همه باز است. مقام حضرت مریم آنقدر بالا بود که خداوند به پیامبر(ص) میفرماید؛ در کتاب از مریم یاد کن که در بیت المقدس بود و خادمه آنجا و مشغول عبادت همیشگی.
زمانی که حضرت مریم میخواست خلوت بیشتری با خدا داشته باشد و جای خلوتتری برای عبادت پیدا کند به قسمت شرقی بیتالمقدس می رفت و آنجا نیز پردهای می آویخت. بنابراین انسان باید برای عبادت خلوتی داشته باشد و یکی از دلایل که بر اقامه نماز شب تأکید بیشتری شده است، بخاطر این موضوع است که نیمه های شب خلوت و سکوت بیشتری حکم فرما است و انسان سر و صدای کمتری در اطراف خود حس میکند و این امر زمینهای برای توبه و عبادت بیشتر و تفکر میباشد. بنابراین باید سعی شود نمازشب را اقامه کنیم، حتی اگر همه شب نشد دو یا سه بار در هفته انجام شود. خلاصه تارک نماز شب نباشیم.
حضرت مریم که مشغول عبادت خدا بود، خداوند حضرت جبرئیل را فرستاد که به صورت انسانی کامل در چشم مریم ظاهر شد. همانطور که می دانید جبرئیل از ملائکه است، ولی در نگاه مریم به شکل مردی جوان و کامل وارد شد. اینکه این ظهور به چه شکلی بود، مشخص نیست. (مثلاً در حدیثی از معصومین(ع) است که میفرماید: انسان که در حال مرگ و جان دادن، چند چیز در مقابلش به اشکالی ظاهر میشود. مثلاً مال او در مقابلش ظاهر میشود و انسان محتَضَر از او میخواهد که به او کمک کند، اما مال میگوید من نمیتوانم کاری برای تو بکنم فقط میتوانی کفنی از من برداری، یا فرزندانش که آنها هم میگویند ما کاری نمیتوانیم بکنیم فقط اینکه تا گور تو را همراهی کنیم اما عمل انسان در مقابل چشمانش ظاهر میشود و به محتضر میگوید من همه جا همراه تو هستم. در قبر در بزرخ، در قیامت. بنابراین لازم است که به رفتار و اعمالمان توجه داشته باشیم و آنها را اصلاح کنیم.)
به هرحال حضرت مریم با دیدن جبرئیل تکان شدیدی خورد و فرمود به خدا پناه میبرم اگر تو خدا ترس هستی. جبرئیل گفت: من فرستاده خدا هستم که آمدهام به تو غلام پاکی عطا کنم. در این موقع حضرت مریم(س) پرسید: چطورمیتوانم فرزندی داشته باشم در صورتی که همسری ندارم!؟ جبرئیل جواب داد: خداوند فرمود که این کار بر من آسان است و میخواهم این فرزند را آیت و معجزهای برای مردم قرار دهم. جبرئیل در حضرت مریم دمید و ایشان حضرت عیسی(ع) را حامله شد. همانطور که وجود حضرت آدم که از گل درست شده بود و خداوند از روح خود در آن دمید و تبدیل به حضرت آدم شد. دمیدنی که باعث حیات میشود.
پنجره ای به نور
*زکیه مزیدی
مدرس مدرسه علمیه
فلسفه ی امامت از دیدگاه روایات
امامت از نظر شیعه، از اصول اساسی دین به شمار میرود و پیروی از امام بر همهی امت به طور مطلق واجب است و اطاعت و دوستی امامت، اطاعت خدا و مخالفت و دشمنی با او، مخالفت و دشمنی با خدا به شمار میرود. بدیهی است که این امر از وظیفه ی مهم امت اسلامی مبنی بر شناخت امام زمان خویش حکایت میکند تا کردارشان را مطابق فرمانهای او قرار دهند.
امام باقر(ع) میفرماید: «همانا کسی خدا را میشناسد و عبادت میکند که امامش را شناخته باشد، کسی که خدای تعالی و امامش را نمیشناسد، به طور قطع غیر خدا را میشناسد و عبادت میکند. به خدا سوگند، گمراهی همین است».(کلینی ،ج1: 181)
پس بین معرفت خدا و معرفت امام، ارتباط محکمی وجود دارد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
لایزال الاسلام عزیزا الی اثنی عشر خلیفه،کلهم من قریش(صحیح مسلم،ج4)
«تا زمانی که 12جانشین در میان مسلمانان هستند که همگی از قریش میباشند، پیوسته اسلام عزیز خواهد بود».
امیرالمومنین نیز فرمودند: امام وظیفه ای جز آن چه از جانب خداوند بر دوش او نهاده شده است، ندارد و آن چند چیز است:
الف) درمقام موعظه و پند و اندرز دادن مردم، معارف و حکمتهای الهی را به مردم ابلاغ کند؛
ب)سنت خدا و رسول خدا(ص) را احیاء کند؛
ج)حدود الهی را اجرا کند؛
د)سهم افراد را از بیت المال بدون ملاحظه ی برتری های قومی، سیاسی و مانند آن، بپردازد.
امام کاظم(ع) فرمود:اِنّ الحُجَه لا تَقومُ لِلّه عَلی خَلقِه اِلاّ بِاِمامٍ حَتی یَعرَف.(کلینی: 135،کتاب حجه باب4،حدیث1)
«حجت خداوند بر بندگانش جز به واسطه ی امام تحقق نمی یابد.»
امام صادق(ع) فرمود: «همانا زمین در هیچ حالی از امام خالی نگردد، برای این که اگر مومنین چیزی در اصول و فروع دین افزودند، آنها را برگرداند و اگر چیزی کم کردند برای آنها تکمیل کند».(همان)
از آنچه درباره ی امامت و جایگاه عترت، روایت شده است میتوان تا حدی فلسفه ی امامت را باز شناخت. این که پیامبر(ص) فرمود: اگر کسی امام زمان خود را نشناسد و از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است، نشان میدهد که امامت با هدایت و ضلالت انسانها و سعادت و شقاوت آنان ارتباط دارد. بر این اساس، اندیشه، گفتار، اخلاق و رفتار امام باید به گونهای باشد که خط مشی زندگی مسلمانان را بر اساس الگوی اسلامی ترسیم نماید؛ یعنی امام بر حیات فکری، اخلاقی و فردی و اجتماعی مسلمانان تاثیر میگذارد.(گلپایگان،1387 :135)
بر این اساس، اگر اصل امامت از آیین اسلام جدا شود، دین ناقص میشود و نعمت خداوند به اتمام نخواهد رسید:... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتممْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتىِ وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْاسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فىِ مخَمَصَةٍ غَيرْمُتَجَانِفٍ لّاِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (مائده/3) و دین اسلام مورد رضایت خداوند نخواهد بود.
سوال: آیا پس از پیامبرکسی آگاه به همه ی مسائل و معارف دین اسلام وجود داشت؟
در پاسخ میتوان گفت: با توجه به روایاتی که در کتابهای معتبر روایی عامه و خاصه آمده، آشکار است که پس از پیامبر، یگانه شخص آگاه به علوم، امیرمومنان(ع) بوده و گمان نمیرود که در این امر شبهه و تردیدی وجود داشته باشد، بلکه فقط او بود که چنین ادعایی داشت، دیگران یا اظهار ناتوانی میکردند و یا ساکت بودند. در روایات بسیاری وارد شده است که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «من شهر علمم و علی درِ آن است.»
با توجه به آن چه در مورد فلسفه ی امام و ضرورت آن از دیدگاه آیات و روایات بیان شد، شایسته است که حال به ویژگیهای امام پرداخته شود.
شرايط و ويژگى هاى امام از ديدگاه شيعه
یکی از بحثهای مهم و اساسی در خصوص امامت، شرایط و ویژگیهای امام است. اهل تسنن، در این مورد سه شرط علم و عدالت و بیعت را کافی میدانند، در واقع امام را تا حد یک سیاستمدارمعمولی، تنزل دادهاند. اما شيعه معتقد است كه امام بايد از سوى خدا تعيين و معرفى شود. پس شيعه در مورد امامت قائل به نص است. البته شيعه معتقد است كه امام تعيين شده از سوى خدا بايد ويژگىهايى نيز داشته باشد تا او را از ديگران ممتاز گرداند و شاهدى بر صدق ادعاى امامت او باشد.
اين ويژگىها عبارتنداز: علم الهی، حجت خدا بودن، منصوب بودن، پارسایی و عدالت، قریشی بودن امام و داشتن صفت عصمت
منابع
ربانی گلپایگانی،علی،امامت در بینش اسلامی،چاپ دوم،انتشارات بوستان کتاب،1387
کلینی،محمدبن یعقوب،اصول کافی،ترجمه:جواد مصطفوی،جلد1 ،کتاب حجت،تهران:انتشارات فرهنگ اهل البیت(ع)
داستان های قرآنی
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
تو نه کاهنی، نه شاعری و نه مجنون
فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ (29) ... فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ (طور/34)
ترجمه:
29- حال كه چنين است تذكر ده، و به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستى.
30- بلكه آنها مىگويند او شاعرى است كه ما انتظار مرگش را مىكشيم! 31- بگو: انتظار بكشيد كه من هم با شما انتظار مىكشم (شما انتظار مرگ مرا و من انتظار پيروزى و نابودى شما را!).
32- آيا عقل هایشان آنها را به اين اعمال دستور مىدهد؟ يا قومى طغيانگرند؟
33- آنها مىگويند قرآن را به خدا افترا بسته، ولى آنها ايمان ندارند.
34- اگر راست مىگويند سخنى همانند آن بياورند.
قريش در «دار الندوة» اجتماع كردند، تا براى جلوگيرى از دعوت پيامبر اسلام(ص) كه خطر بزرگى براى منافع نامشروع آنها محسوب مىشد بينديشند.
يكى از مردان قبيله «بنى عبد الدار» گفت: ما بايد منتظر باشيم كه او بميرد، زيرا به هر حال او شاعر است و به زودى از دنيا خواهد رفت، همانگونه كه «زهير» و «نابغه» و «اعشى» (سه نفر از شعراى جاهليت) از دنيا رفتند (و بساطشان برچيده شد و بساط محمد(ص) نيز با مرگش برچيده خواهد شد) اين را گفتند و پراكنده شدند، آيات فوق نازل گشت و به آنها پاسخ گفت.
قرآن و ادبیات فارسی
*فاطمه احمدی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْکُمْ لَمُرْسَلُونَ
گفتند: پروردگار ما میداند که ما واقعاً به سوی شما به پیامبری فرستاده شده ایم.(16)
همانگونه که در آیات قبل نیز آورده شد، پیامبران الهی همیشه از سوی منکران مورد سرزنش قرار می گرفتند. مولانا در ادامه به پرسش و پاسخهای متعددی که از زبان قوم و پیامبران بیان شده بود، در دفتر دوم به گونه ای دیگر در پاسخ منکران میفرماید:
گفت پیغمبر که: «عَینایَ تَنام
چشم تو بیدار و دل خفته به خواب
لا یَنامُ قَلبی عَن رَبِّ الانام»
چشم من خفته، دلم در فتح باب(1)
پیامبر(ص) فرمود: چشمانم به خواب میرود، ولی قلبم از توجه به پروردگار به خواب نمیرود. اما چشم شما بیدار است ولی قلبتان به خواب رفته است. یعنی: تو با دیدگان ناتوان خود در من نگاه نکن زیرا آن چیز که نسبت به تو شب است نسبت به من روز است و ... . در واقع پیامبران جنبه معنوی و روحانی خود را برای منکران بیان میکنند که درست است به ظاهر مانند انسانها هستند اما در باطن و درونشان جدای از تمایلات بشری میاندیشند و آنچنان روح خود را پرورش داده اند که حتی در خواب نیز گویی بیدارند و مراقب اوضاع هستند چرا که به آنان از جانب خداوند متعال وحی میشود.
وَ ما عَلَيْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ(17)
ما بايد تبليغ رسالت خود را بكنيم و ديگر مسئوليتى نداريم كه شما قبول كنيد يا رد كنيد چنانچه وظيفه انبياء و ائمّه و علماء و هدات دين همين است كه بندگان را آگاه كنند به دستورهای دينى كه فرداى قيامت شکوه ای نکنند. مسلما آنها تكيه بر ادعا نكردند و تنها به سوگند قناعت ننمودند، بلكه از تعبير« بلاغ مبين»، اجمالاً استفاده مىشود كه دلائل و معجزاتى از خود نشان دادند و گرنه ابلاغ آنها مصداق«بلاغ مبين» نبود، زيرا« بلاغ مبين» بايد چنان باشد كه واقعيت را به همه برساند و اين جز به كمك دلائل متقن و معجزات گويا ممكن نيست.(2)
در ادامه پاسخ پیامبران به منکران از زبان مولانا؛ در دفتر سوم مثنوی اینچنین میبینیم که:
هیچ ما را با قبولی کار نیست
او بفرمو دستمان این بندگی
جان برای امر او داریم ما
غیر حق جان نبی را یار نیست
مزد تبلیغ رسالاتش از اوست
ما بر این درگه ملولان نیستیم
کار ما تسلیم و فرمان کردنیست
نیست ما را از خود این گویندگی
گر به ریگی گوید او کاریم ما
با قبول و رد خلقش کار نیست
زشت و دشمنرو شدیم از بهر دوست
تا ز بُعد راه هر جا بیستیم(3)
پیامبران الهی میفرمایند: ما به این کار نداریم که شما، گفته های ما را تصدیق میکنید یا تکذیب،کار ما تسلیم و فرمانبرداری از اوامر الهی است. خداوند متعال به ما امر کرده است که عبادت و بندگی او را به جا آوریم و این حرفها که ما میزنیم از پیش خودمان نیست بلکه از جانب حق است. ما جان خود را در اجرای اوامر او درطبق اخلاص نهادهایم؛ چنانکه اگر به ما بگوید در ریگزار دانه ای بکارید، میکاریم. فقط حضرت حق یار و یاور پیامبران است و آن بزرگان با تصدیق و تکذیب مردم کاری ندارند.
1- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج2، تهران: زوّار، 1372، ص 161 و کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر دوم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص 866.
2- طيب، سيد عبد الحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، ج 11، چ دوم، تهران: انتشارات اسلام، 1378، ص58 نیز مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 18، چ اول، تهران: دار الكتب الإسلاميه، 1374، ص 343
3- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج3، تهران: زوّار، 1372، ص 137 و کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر سوم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص 742-723.
پرسش و پاسخ قرآنی
*مریم نوغانی
مدرس دانشگاه
در شماره گذشته به بیان آداب و سنن زمینه ساز تربیت در آغاز تولد پرداختیم و در ادامه به مباحث و شروط دیگر آن میپردازیم؛
5ـ نام نیک
نامگذاری برای همه اشیایی که انسان با آنها سرکار دارد ضروری است، زیرا انسان برای شناختن و شناساندن هر چیز محتاج نام آن است، مثلاً برای شناساندن خود به دیگران ناگریز از بیان نام است. بنابراین نامگذاری و انتخاب نام بسیار مهم است.
تاکید اسلام بر نامگذاری بیش از تولد فرزند است و اگر نشد، در بدو تولد تا روز هفتم ولادت، همراه با عقیقه است. امام صادق(ع) میفرماید: پدرم از جدم نقل کرد که امیرمومنان علی(ع) فرمود: فرزند خود را قبل از اینکه متولد شوند نامگذاری کنید.(1)
در جایی دیگر میفرمایند: هیچ پسری برای ما متولد نمیشود، مگر اینکه نام او را محمد گذاریم، وقتی هفت روز از ولادت وی گذشت، اگر خواستیم نام او را تغییر میدهیم یا باقی میگذاریم.(2)
بنابراین نامگذاری بیش از تولد به احترام پیامبر اکرم(ص) و برای تیمن و تبرک به نام او صورت میگیرد و تا روز هفتم نیز قابل تغییر است.
مسئله دیگری که در سیره معصومان(ع) از اهمیت ویژهای برخوردار است انتخاب نام نیک و پرمعناست.
پیامبر اکرم(ص) نام نیک را از حقوق فرزندان بروالدین میداند و امیرالمومنان علی(ع) فرموده است: اولین خوبی انسان به فرزندش نام نیکی است که برای او انتخاب میکند.(4)
تأثیر نام نیک در تربیت کودک
نام نیک از چند جهت در انسان تأثیر میکند:
1ـ نام هر انسان بیانگر هویت، شخصیت و فرهنگ اوست و دیگران براساس آن فرهنگ با او رفتار میکنند و از او انتظار دارند.
2ـ نام انسان برچسبی است که از آغاز تا پایان عمر و حتی قیامت همراه اوست و اثر تلقینی دارد و انسان میکوشد ویژگیها و صفاتی را در نام خود دارد، در خود پدید آورد و اگر نام او از بزرگی گرفته شده باشد، ناخودآگاه سعی میکند خود را مشابه آنان جلوه داده و چنان رفتار کند که آنان رفتار میکردهاند.
3ـ نام های بد و نامناسب ضمن آنکه اثر بدی برانسان میگذارد دستاویزی برای دیگران در تمسخر و ضربه زدن به شخصیت او میشود.
معصومان(ع) همواره نام بزرگان دین را برای فرزندان خود برمیگزیدند و دیگران را نیز به آن سفارش میکردند این کار، علاوه براحترام به بزرگان و آموزش آن به فرزندان، آثار تربیتی و اجتماعی فراوانی دارد از جمله آنکه فرهنگ خانواده و جامعه روح دینی به خود میگیرد و این روح دینی در تربیت و هدایت فرزندان موثر است.
6ـ عقیقه
از مهمترین آداب و سنت هایی است که در رفتار و گفتار پیامبراکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) بر آن تأکید فراوان شده است و حتی برخی از فقه ای شیعه و اهل سنت به وجوب آن فتوا دادهاند.
امام کاظم(ع) میفرماید: العقیقه واجبه اذا ولد للرجال ولد.(5)
اگر والدین به هر دلیلی موفق به عقیقه برای فرزند خود نشدند. بر فرزند مستحب است که پس از بلوغ، خود عقیقه کند، گر چه عقیقه پیش از اسلام نیز بوده ولی از سنتهای جاهلی نیست، بلکه از سنتهای دینی و حضرت ابراهیم(ع) است که به جای ذبح اسماعیل خداوند قوچی را فرستاد و از همان زمان مسئله ذبح حج گزاران در منا مطرح شد و در روایتی وارد آمده است که حق عقیقه از وظایف افراد ساقط نمیشود، مگر اینکه کسی در حج ذبح کند.
آثار روحی و معنوی عقیقه
1ـ عقیقه، قربانی و فدیه ای است که در برابر سلامت جان کودک، که اسلام به ظهور آثار آن را در همین دنیا نیز تاکید دارد.
2ـ عقیقه مایه تقرب کودک به خدا، توجه خدا به کودک و خواری شیطان و دوری او از انسان است.
3ـ عقیقه شکرانه نعمت فرزند است که خدا به انسان عطا کرده است(لئن شکرتم لازیدتکم(ابراهیم) افزایش نعمت، هم میتواند جنبه کمی داشته باشد و هم جنبه کیفی، افزایش کیفی نعمت فرزند به این است که او صالح، نیکوکار و برای والدین و جامعه با برکت باشد.
7ـ ختنه
ختنه کردن کودک از دیگر آداب و سنن برگرفته از سیره معصومان است که در روز هفتم ولادت کودک انجام میشود و از شرایط وارد شدن در دین اسلام و مسلمان شدن است و بر هر کس واجب میباشد.
در سیره معصومان(ع) این عمل در روز هفتم ولادت کودک انجام میشود و روایاتی نیز به ختنه در روز هفتم سفارش میکند. یکی از دلایل انتخاب روز هفتم آن است که ختنه در این روز موجب پاکیزگی بیشتر است و گوشت نیز بهتر میروید.(6)
همچنین آثار بهداشتی و جنسی دیگری برای ختنه بیان شده است. سرطان آلت در افراد ختنه شده اصلاً دید نشده، در حالی که بین کسانی که ختنه نمیشود چنین سرطانی وجود دارد. سرطان پروستات در بین ختنه شده ها کمتر است، عفونت اداری نیز بین آنها کمتر است و کامجویی های جنسی برای آنها بهتر و راحتتر صورت میپذیرد.(7)
8ـ تراشیدن موی سرنوزاد و صدقه دادن او
از دیگر آداب و سننی که پیامبر اکرم(ص) در روز هفتم ولادت کودک انجام میداد، تراشیدن موی سرنوزاد و صدقه دادن به وزن آن است.
عاصم کوزی میگوید: امام صادق(ع) از پدرش نقل کرد که پیامبر(ص) برای امام حسن و امام حسین(ع) عقیقه کرد و سر آن دو بزرگوار را در روز هفتم ولادت تراشید و به وزن موی آنان نقره صدقه داد.
میتوان گفت دو دسته آثار بر این آداب و سنن وارد است: یک دسته آثار جسمی ـ بهداشتی و دسته دیگر آثار روحی ـ روانی. با توجه به این دو دسته آثار میتوان، این آداب و سنن را به سه بخش تقسیم کرد:
ـ آداب و سننی که دارای آثار جسمانی اند مثل: ختنه کردن و تراشیدن سر کودک
ـ آداب و سننی که دارای آثار روحی ـ روانیاند، مثل اذان و اقامه گفتن در گوش راست و چپ کودک، دعا برای او و انتخاب نام نیک
ـ آداب و سننی که هر دو آثار یاد شده(آثار جسمانی و روانی) را دادند مثل: دقت در انتخاب همسر، آداب معاشرت، عقیقه و صدقه
ممکن است نوع و کیفیت تأثیر برخی از این آداب و سنن متفاوت باشد، ولی اصل تأثیر آنها بر کودک(تأثیر جسمانی یا روانی) در سیره معصومان(ع) انکارناپذیر است.
در گذشته نوع و چگونگی برخی دیگر از این آداب، نظیر اذان و اقامه و آداب مباشرت کمتر مورد توجه بود، ولی اکنون با پیشرفت علم، جنبه هایی از تاثیر و چگونگی آن روشن شده است.
1)کلینی، محمدبن یعقوب،(1365) کافی ـ ج6،ص29، تهران، دارالکتب الاسلامیه
2) همان، ص18
3) محمدداوری، سیدعلی حسین زاده(1389) سیر تربیتی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) ـ قم ـ پژوهشگاه حوزه دانشگاه، ص 56
4)کلینی، ج6، ص18
5) همان، ج6، ص19
6) مجلسی، محمدباقر(1363)مرآه العقول فی شرح اخبار الرسول، چاپ اول ـ تهران ـ دارالکتب الاسلامیه
7) پاک نژاد، سیدرضا(1349- 1369)اولین دانشگاه و آخرین پیامبر(ص) چاپ سوم ـ تهران، کتاب فروشی اسلامیه، ج16، ص153
علوم قرآنی
*سیده نفیسه حسینی واعظ
مدرس مدرسه علمیه الزهرا گرگان
در شماره گذشته از امکان وقوع نسخ گفتیم، در این شماره به معانی نسخ و این که کدام معنا از نسخ مورد نظر قرآن میباشد، میپردازیم
معنای نسخ
نسخ حقيقى - نسخ مجازى
معناى حقيقى نسخ عبارت است از: پديد آمدن رأى جديد. در ابتدای بحث نسخ يادآور شديم كه آنچه در وضع قوانين جديد بشرى رخ مىدهد، از رهگذر كشف مجهولات و يا برخورد با معضلات و تنگناهايى است كه در مقام عمل، قانونگذاران با آن روبه رو هستند. در هر دو صورت نسخ قانون قبلى و وضع قانون جديد، حاكى از ضعف و جهل قانونگذاران در مورد قانون و واقعيّت هاى عينى و عملى است.
برای روشن شدن بحث باید به این سوالات پاسخ داد که
در تشريع احكام و قوانين دينى مسأله به چه صورت است؟
آيا تغيير و تبديل در احكام دينى وجود داشته است؟ يا خير؟
در صورت مثبت بودن پاسخ، چگونه اين امر با علم مطلق شارع مقدّس سازگارى دارد؟
نکته
همه مىدانيم كه احكام، تابع مصالح و مضراتاند به عبارت ديگر، اين مصالح و مضرات موجودند كه گاهى اقتضاى حكم وجوب و استحباب و زمانى اقتضاى حكم حرمت و كراهت، دارند. شارع مقدّس با در نظر گرفتن همين مصلحتها و مضرات است كه ارادهاش به جعل قانون تعلق مىگيرد. در پارهاى از موارد، مصلحت يا مضرات در يك امرى، هميشگى نبوده و محدود به زمانى خاص است. روشن است كه اراده شارع نيز از همان آغاز به صورت موقّت و محدود به آن تعلّق مىگيرد. بازگشت نسخ شرعى در تمام حالات آن به محدوديّت مصلحت يا مفسده موجود است كه پايان يافته و اراده حكم سابق نيز كه در مدار مصلحت يا مفسده وجود است که پايان يافته است. البته بديهى است كه شارع از همان آغاز، زمان پايان يافتن مصلحت يا مفسده و در نتيجه پايان يافتن حكم و آغاز حكم جديد را مىدانسته است: «الميزان، ج 12، ص 346، ذيل آيه 101 سوره نحل.»
نسخ به اين معنا، حقيقتاً نسخ نيست كه حكايت از جهل قانونگذار به مصالح و مفاسد كند. هيچ اشکالي نداشته و با علم خدا و مصلحت الهي نیز منافاتي ندارد؛ زيرا مدت حکم از اوّل موقتي و محدود بوده و سپري شدن دوران آن، به عنوان نسخ بعداً اعلان میشود. نسخ احکام اديان قبلي به وسيله پيامبر جديد از اين سنخ است. به عبارت دیگر «حكم مجعول از همان آغاز مقيد به زمان خاصى بوده است كه خدا بدان آگاه است؛ هرچند مردم به آن جاهل بوده گمان هميشگى بودن آن را داشته اند و ارتفاع حكم پس از انقضاى زمان آن صورت گرفته است. البيان فى تفسير القرآن، ص 280- 297 و التمهيد، ج 2، ص 275.»
بنابراين نسخ در احكام دينى، به معناى مجازى و ظاهرى است؛ نه معناى واقعى كه مستلزم جهل و عدم علم خداوند به مصالح و مفاسد باشد. نسخ حقيقي در احکام الهي وجود ندارد، يعني خداوند با نازل کردن آيه ناسخ به ما اعلام ميکند که آيه قبلي دائمي نبوده و مدتش تا اين جا بوده و از اين جا به بعد ديگر مصلحت ندارد و بايد حکم جديد جايگزين شود. بنابراین مانع عقلى براى وجود نسخ به اين معنا در احكام دينى وجود ندارد و آنان كه امكان وقوع نسخ را انكار كردهاند، معناى حقيقى و مجازى نسخ را از هم تمييز ندادهاند. علاوه بر عدم منع عقلى نسبت به امكان نسخ، دليل نقلى روشن نيز بر وقوع آن وجود دارد. افزونتر اينكه: وقوع پديدهاى، محكمترين دليل بر امكان آن است.
منابع
محمد حسین، طباطبایی، الميزان، ج 12، ص 346، ذيل آيه 101 سوره نحل.
ابوالقاسم خوئى، البيان فى تفسير القرآن،تهران، انوار الهدى، 1401 ق 1981 م. ص 280- 297
معرفت. محمد هادى التّمهيد فى علوم القرآن: قم، دفتر انتشارات ج 2، ص 275.
درسنامه علوم قرآنى،حسين جوان آراسته، درسنامه/ علوم قرآنى قم: بوستان كتاب قم.