آشنایی با سوره ها
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
نام سوره نجم شماره سوره: 53 محل نزول : مکه
تعداد آیه : 62 تعداد کلمه : 359 تعداد حروف: 1432
معنی: سوره نجم یا(والنجم) به معنی ستاره است.
علت نام گذری: نخستين آيه، علت نامگذارى اين سوره به «النجم» است
محتواي سوره :
1ـ بیان حقیقت وحی و تماس مستقیم پیامبر(ص) با جبرئیل و مبرا کردن آن حضرت از اینكه چیزی جز وحی الهی بگوید؛
2ـ بیان معراج پیامبر؛
3ـ نکوهش اعتقاد مشرکان به بتها و پرستیدن فرشتگان؛
4ـ باز بودن راه توبه به روی مشرکان و اینکه هر کس مسئول اعمال خودش است؛
5ـ اشاره به معاد و ارائه دلیل برای آن؛
6ـ اشاره به سرنوشت دردناك اقوام پیشین كه در دشمنیِ با حق پافشاری، لجاجت و عناد داشتند.
ترتیب سوره: این سوره در ترتیب مصحف پنجاه و سومین سوره و در ترتیب نزول بیست و سومین سوره قرآن کریم است که پیش از آن سوره اخلاص و پس از آن سوره عبس نازل شده است.
فضیلت سوره:
رسول خدا(ص) فرموده است: هر كس سوره نجم را قرائت كند ده برابر تعداد تصدیق كنندگان و تكذیب كنندگان پیامبر(ص) به او پاداش داده می شود.
امام صادق(ع) نیز فرمودند: هر كه بر قرائت سوره نجم مداومت داشته باشد در بین مردم زندگی خواهد كرد در حالی كه او را می ستایند و خداوند گناهان او را می بخشد و مردم او را دوست دارند.
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
*مریم علیجانی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ(٣٨) وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ(٣٩) إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ(٤٠)وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا(٤١) (مریم/38الی 41)
خداوند متعال در این آیات می فرماید: «انسانهایی هستند که درروز قیامت چشم هایشان تیزبین و گوش هایشان خیلی شنوا می شود. در حالیکه وقتی در دنیا بودند نه چشم شان حقیقت را می دید و نه گوش هایشان حرف حق را می شنید و این امر بسیار دردناک است که انسان به این شکل محشور شود و حقایق را روز قیامت درک کند و در این دنیا متوجه حقایق نشود.»
بنابراین باید سعی کنیم با رعایت تقوی الهی حقیقت ها را ببینیم تا دچار این مسئله در روز قیامت نشویم. در این دنیا باید آیات و نشانه های خدا را ببینیم و درک کنیم. طبیعت از مهمترین آیات و نشانه های حق می باشد. آسمان، زمین، کوه، دشت، جنگل، دریا، گل ها و... سعی کنیم در این آیات خوب بنگریم و درست تفکر و اندیشه کنیم. تا متوجه حقایق شویم. اگر در این دنیا متوجه حقایق نشویم، بیداری در قیامت هیچ سودی ندارد. خداوند در همین آیات می فرماید: چه سودی برای آن ها دارد این تیزبینی و شنوایی عمیق در قیامت؛ زیرا کار از کار گذشته است و فایده ای ندارد.
خداوند به پیامبر(ص) می فرماید: بترسان مردم را از یوم الحسره؛ روز حسرت که یکی از نام های قیامت است. انسان موقعی افسوس و حسرت می خورد که می توانست کاری انجام دهد، ولی انجام نداده است. انسان در قیامت حسرت می خورد که کاش اعمالم خوب بود تا بهره بیشتری می بردم. همه در آخرت حسرت می خورند، چه گنهکار و چه انسان با تقوی و پرهیزکار. هرکس به اندازه ای که می توانست کاری انجام دهد و انجام نداده است، حسرت و افسوس می خورد.
بنابراین سعی کنیم با خودمان خلوتی داشته باشیم، تصور کنیم مرگ مان فرا رسیده و در عالم برزخ می باشیم. حسرت هایی را که آنجا خواهیم خورد با خود مرور کنیم و حال که زنده ایم، آن اعمال را درست کنیم و از غفلت دست برداریم و بیدار و هوشیار شویم.
ما برای این دنیا فانی خلق نشده ایم، برای زندگی ابدی خلق شده ایم و باید برای آن برنامه ریزی و عمل داشته باشیم تا دچار حسرت و اندوه نشویم. خداوند می فرماید: «والینا یرجعون» همه به سوی ما برمیگردید. در ادامه سوره مبارکه «مریم» خداوند به زندگی بعضی از انبیاء الهی از جمله به حضرت ابراهیم(ع) اشاره می کند و می فرماید که «در این کتاب با مردم از ابراهیم حرف بزن، اول از صدیق بودن و سپس از پیامبری ایشان. در این کتاب، ابراهیم را یاد کن که او بسیار راستگو و پیامبر بوده»
حضرت ابراهیم(ع) با خصوصیت صدیق بودن، شایستگی پیامبر بودن را به دست آورد. حضرت ابراهیم شیخ الانبیاء است و همه ادیان مهم دنیا از جمله یهودیت، مسیحیت و اسلام به ایشان بازمی گردد.
صدیق یعنی بسیار راستگو؛ این کلمه صیغه مبالغه است. کسی که دل و زبانش یکی باشد، صدیق است. خداوند از آنجایی که این خصوصیت مهم را درحضرت ابراهیم دید مقام پیامبری را به ایشان داد. همانطور که وقتی ما به کسی اطمینان داشته باشیم، کارهای مهم را به او واگذار می کنیم و اگر کسی را اهل صداقت و امانت ندانیم به او اطمینان نمی کنیم. حدیثی از پیامبر(ص) است که می فرماید: «کسی که خیلی نماز می خواند، خیلی روزه می گیرد، خیلی حج به جا می آورد، مواظب باشید فریبتان ندهد، ببینید زبانش راستگو است و آیا دروغ نمی گوید.»
پنجره ای به نور
*زکیه مزیدی
مدرس مدرسه علمیه
شرايط و ويژگى هاى امام از ديدگاه شيعه
شيعه معتقد است كه امام تعيين شده از سوى خدا بايد ويژگى هايى نيز داشته باشد تا او را از ديگران ممتایز گرداند و شاهدى بر صدق ادعاى امامت او باشد.
اين ويژگى ها عبارتند از: علم الهی، حجت خدا بودن، منصوب بودن، شجاعت و دلیری، قریشی بودن، پارسایی و عدالت و داشتن صفت عصمت
علم الهی
متکلمان شیعه امامیه، علم در امامت را در عالی ترین حد لازم از صفات امام دانسته اند. امام باید نسبت به آنچه لازمه امامت است، آگاه باشد. یعنی معارف و احکام دین را کاملاً بداند تا بتواند مردم را نسبت به دین و وظایف دینی آنها آگاه و در اختلافات و منازعات میان آنان به حق داوری کند، پرسش های دینی را به طور صحیح پاسخ گوید، شبهات را به روشنی حل کند، همچنین باید در مورد آن چه مدیریت سیاسی و تدبیر امور اجتماعی بدان نیاز دارد، از علم و بصیرت کافی برخوردار باشد. محقق طوسی در رساله امامت، درباره این شرط چنین نگاشته است: و الْعِلْمُ بِمَا یَحْتاجُ اِلَی الْعِلْمِ بِهِ فِی اِمامَتِهِ مِن الْعُلُومِ الْدِّینیَّهِ وَ الْدُّنْیَویَّهِ، کَالشَّرعِیَّاتِ وَ السِّیَاسَاتِ وَ الآدابِ وَ دفْعِ الخُصُومِ وَ غَیرِ ذلکَ، لِاَنَّهُ لا یَسْتَطیعُ الْقِیَامَ بِذلِکَ مَعَ عَدَمِهِ ؛
از صفات لازم برای امام، علم به اموری است که به آگاهی از آنها در امامت خویش نیاز دارند؛ اعم ازآگاهی های دینی و دنیوی؛ مانند احکام شرعی، سیاست ها و آداب رهبری و دفع مخالفان و غیر آن؛ چرا که اگر اینها را نداند، قدرت رهبری را نخواهد داشت.(محقق طوسی،بی تا:430)
حجت خدا بودن
حجت، در لغت به معنای دلیل و برهان است. روشن است که عالمان، حجت بر جاهلان هستند و اطاعت کنندگان، حجت برسرکشان. و هادیان، حجت بر گمراهانند. و مومنان و مسلمانان، حجت بر کافران و منافقان و مشرکان. هر کسی به اندازه ای که از علم دین آگاه است و با گفتار و کردارش آن را به مردم می رساند، حجت را بر آنان تمام می کند. امیرمومنان علی(ع) یکی از وظایف مهم پیامبران الهی را اتمام حجت خدای تعالی بر خلق عنوان کرده است(نهج البلاغه،خطبه1). بنابراین، پیامبران الهی با تبلیغ احکام و دستورهای الهی و توجه دادن مردم به خدای تعالی، حجت را بر آنها تمام می کنند. بنابراین پیامبران الهی در زمان حضورشان حجت های خداوند هستند، ولی پس از آنان، خدای تعالی خلفا و اوصیای آنها را حجت بر روی زمین قرار داده است؛ چون فقط آنانند که دین را به صورت کامل و صحیح از پیامبران یاد گرفته اند. از این رو، از سوی خدا برگزیده شده اند. (رشاد،1382: 161)
امام صادق(ع) می فرماید: «همانا خدای تبارک و تعالی، امام را نشانه برای خلق و حجت بر مومنان و اهل عالم قرار داده است».(کلینی،ج 1: 203)
منصوب بودن
از نظر شیعه ی امامیه، امام نیز همچون پیامبران از سوی خدای تعالی برای این کار برگزیده شد و مردم هیچگونه نقشی در گزینش امام ندارند، چنان که در انتخاب و تعیین نبی، فقط خدا اشخاص را برای این مقام انتخاب و تعیین می کند. در این مورد کسی از علمای عامه نیز با شیعه مخالفتی ندارد و مخالفت آنان فقط درباره ی امامان و خلفای پیامبر است. اهل بیت(ع) نیز در طول تاریخ، خود بر این اعتقاد تأکید داشته اند و هر جا فرصتی به دست می آوردند، آن را اظهار می کردند. سید مرتضی می گوید: امامیه معتقدند که امامت 12 امام، از علی(ع) تا مهدی(عج) با نص روشن اثبات شده است.(طبرسی،1413ق:321)
قریشی بودن
مقصود از قریشی بودن امام، این است که نسب او به نضربن کنانه(از اجداد پیامبر) باز گردد. شیعه اعتقاد دارد که امامت به قریش اختصاص دارد، ولی شامل همه ی طوایف و قبایل قریش نمی شود، بلکه مخصوص بنی هاشم است.
دلیل شیعه بر این که غیرقریشی شایستگی امامت را ندارد، احادیثی است که اختصاص امامت و رهبری امت اسلامی درعترت پیامبر(ص) دلالت می کنند؛ مانند حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث غدیر، حدیث منزلت و غیره.(گلپایگانی،1387 :126) در کلام حضرت علی(ع) بر این که امامت به بنی هاشم اختصاص دارد، تصریح شده است:«امامان از قریش هستند و ریشه در بنی هاشم دارند. غیر بنی هاشم صلاحیت امامت را ندارند.»(نهج البلاغه،خطبه144)
شجاعت و دلیری
بدیهی است امامت و رهبری جامعه به ویژه رهبری دینی و عادلانه، دشمنان کینه توز و توطئه گرانی در داخل یا خارج خواهد داشت و مقابله با آنان به شجاعت و دلیری نیاز دارد. در غیر این صورت نه حافظ و مجری دین خواهد بود و نه مدافع حقوق مردم، چنان که محقق طوسی گفته است: الشَّجَاعَهِ الَّتِی یَحْتَاجُ اِلَیهَا فِی دَفْعِ الْفِتَنِ وَ قَمعِ اَهلِ البَاطِلِ وَ زَجْرِهِم، اِذْ لایَتَأتَّاهُ الْقِیامَ بِمَا یَقُومُ بِهِ اِلّا بِهَا؛ ویژگی دیگر امام، شجاعت است که در رفع فتنه ها و سرکوب کردن اهل باطل به آن نیاز دارد، زیرا بدون داشتن صفت شجاعت از عهده انجام وظایف امامت برنمی آید.
منابع
ربانی گلپایگانی،علی،امامت در بینش اسلامی،چاپ دوم،انتشارات بوستان کتاب،1387
رشاد،علی اکبر،دانشنامه امام علی(ع)،جلدسوم(نبوت و امامت)،تهران:انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی1382
طبرسی،احمدبن علی،الاحتجاج،تحقیق ابراهیم بهادری،جلد1، قم،انتشارات اسوه 1413ق
طوسی، تلخیص المحصل، رساله الامامه،انتشارات دارالاضواء
کلینی،محمدبن یعقوب،اصول کافی،ترجمه:جواد مصطفوی،جلد1 ،کتاب حجت،تهران:انتشارات فرهنگ اهل البیت(ع)
داستانهای قرآنی
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
اصلاح بین دو گروه مومنان
وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ(9) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(سوره حجرات/10)
ترجمه:
9- هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند در ميان آن ها صلح بر قرار سازيد و اگر يكى از آنها بر ديگرى تجاوز كند با طايفه ظالم پيكار كنيد تا به فرمان خدا باز گردد، هرگاه بازگشت (و زمينه صلح فراهم شد) در ميان آن دو بر طبق عدالت صلح بر قرار سازيد و عدالت پيشه كنيد كه خداوند عدالت پيشهگان را دوست دارد.
10- مؤمنان برادر يكديگرند، بنابراين ميان دو برادر خود صلح بر قرار سازيد، تقواى الهى پيشه كنيد تا مشمول رحمت او شويد.
شأن نزول:
دو نفر از «انصار» با هم خصومت و اختلافى پيدا كرده بودند، يكى از آنها به ديگرى گفت: من حقم را به زور از تو خواهم گرفت، زيرا جمعيت قبيله من زياد است! و ديگرى گفت: براى داورى نزد رسول اللَّه(ص) مى رويم. نفر اول نپذيرفت، كار اختلاف بالا گرفت و گروهى از دو قبيله با دست و كفش و حتى شمشير به يكديگر حمله كردند، آيات فوق نازل شد (و وظيفه مسلمانان را در برابر اينگونه اختلافات روشن ساخت.)
قرآن و ادبیات فارسی
*فاطمه احمدی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَيَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَليمٌ(18/یس)
باز منکران گفتند که ما وجود شما را به فال بد گرفتیم، اگر(از این دعوی) دست برندارید البته سنگسارتان خواهیم کرد و از ما به شما رنج و شکنجه سخت خواهد رسید.
فال بد یکی از خرافاتی است که در قدیم بوده و امروزه نیز در شرق و غرب هست و هر منطقه و قومی به چیزی فال بد می زنند. اسلام آن را شرک دانسته و با جمله «الطیرة شرک»(1) بر آن خط بطلان کشیده و جایگزین آن را توکل بر خداوند دانسته است. فال بد آثار شومی دارد، از جمله؛ سوءظن به افراد، رکود در کارها، تلقین شکست و احساس حقارت، بدترین آن، فال بد به مقدّسات و اولیای الهی است.(2)
در ادامه گفتگوها میان پیامبران الهی و منکران، دیدیم که قوم معاند و سرکش آنان را نحس و شوم لقب می دادند. در ادامه این مکالمات مولانا در دفتر سوم از قول منکران اینچنین نقل می کند که:
قوم گفتند: ار شما سعد خودیت
نحس مایید و ضدیت و مرتدیت...
هر کجا افسانهی غم گستری است
هر کجا آوازهی مستنکری است
هر کجا اندر جهان فال بدی است
هر کجا مسخی، نکالی، مأخذی است
در مثال قصّه و فال شماست
هر کجا مسخی، نکالی، مأخذی است
منکران اعتراض ترجیهی به سخنان انبیا دارند؛ یعنی مبنای سخنان آنان رجاء جبریان است که هر چه می کنند به حساب خدا می گذارند و خود را از کیفر در امان می بینند. «سعد خودیت»، یعنی در نظر خود سعد و مبارک هستید. منکران می گویند: ما پیش از این، از هم فکری و با هم بودن ذوقی و لذتی داشتیم، وجود شما مانند یک فال بد ما را از هم پاشید. ما مردم خوشبختی بودیم، اما شما ما را به زحمت انداختید.(4) هرجا ماجرای غم انگیزی است، هرجا که فال بدی زده می شود، هرجا که تغییرات زشت و ناهنجاری رخ می دهد و هرجا که عذاب و وبالی در کار است همه ی این ها در قصه ها و سخن های شماست، ما این حرف ها را نداشتیم. شما می خواهید همه را غمگین کنید.
مولانا برای بیشتر روشن شدن این مطلب به ماجرای عارفان اشاره می کند که آنان نیز چگونه در میان مردم و حتی دوستانشان ناشناخته و تنها می ماندند و مورد شتم و آزار قرار می گرفتند. ایشان در دفتر دوم داستانی را از ذوالنوّن مصری که از بزرگان صوفیان بود، بیان می کند. او خود را به دیوانگی زد تا دوستان و یاران واقعی خود را بشناسد و ببیند آیا آنان واقعاً او را قبول دارند یا اینکه همه تظاهر و حیله است.
همچنین اشاره ای به داستان بردار شدن منصور حلاج می نماید. در ادامه این داستان احوال پیامبران الهی را بازگو می کند که چگونه مردم گمراه از روی نادانی و سفاهت به آنان می گفتند: ما شما را شوم می دانیم و به شما فال بد زده ایم. اگر بس نکنید سنگسارتان می کنیم و از ما عذابی دردناک به شما خواهد رسید.
انبیا را گفته قومی راه گم
از سفه انا تطیرنا بکم
زر خالص را و زرگر را خطر
باشد از قلاب خاین بیشتر(5)
در ادامه می فرماید: به عنوان مثال، خطر خیانتکار فریبکار برای زرناب و زرگر بیشتر است. انبیا و اولیا نیز که همچون زر، گرانقدر هستند و مانند زرگران، طلای معنوی می پردازند، از این روی بیش از مردان عادی در معرض گزندِ اهل هوی و هوس و حسودان قرار می گیرند، زیرا هوی پرستان تعالیم ایشان را مغایر با عیش هوسناکانۀ خود می دانند.
1ـ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج 55، چ دوم، بیروت: داراحیاءالتراث العربی، 1403، 322
2ـ قرائتی، محسن، تفسیر سوره یس، چ نهم، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1384، 35.
پرسش و پاسخ قرآنی
*زکیه مزیدی
مدرس مدرسه علمیه
با استعانت از خداوند تبارک و تعالی، مبحث جدید را پیرامون خانواده در نگرش اسلام، شروع نموده و امید این داریم که این گزیده بتواند به رشد خانواده مطلوب در جامعه کمک کند و هر روز شاهد گسترش آن باشیم.
خانواده و نگاه اسلام به ازدواج
خانواده، یکی از نهادهای مهم جامعه بشری است که زیربنایی ترین و اولین نهاد اجتماع به شمار می رود. تأثیر خانواده بر رشد، تعادل و شکوفایی افراد و جامعه به حدی است که هیچ صاحب نظری نمی تواند آن را انکار کند.(سالاری فر،1393: 5) نظام خانواده، کوچکترین واحد اجتماعی است که اساس و زیرساخت واحدهای بزرگ اجتماع بشری به شمار می رود. افرادی که در این واحد کوچک اجتماعی رشد می یابند و تربیت می شوند، به میزان رشد و شکوفایی شان سهمی در واحدهای اجتماعی بزرگ انسانی دارند. رشد و شکوفایی این نظام محبوب و بی بدیل، مرهون شناخت و رعایت دقیق حقوق هریک از اعضای آن نسبت به یکدیگر است.
در دین اسلام، ازدواج و خانواده محبوب ترین و عزیزترین نهاد بشری نزد خداوند اعلام شده است. در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام(ص) آمده است: درهای آسمان، به هنگام بروز چهار پدیده گشوده می شود(کنایه از نزول برکات و رحمت خداوند)که دو مورد از آنها مربوط به خانواده است:
وقتی عقد ازدواج برگزار می شود و هنگامی که فرزند به چهره ی والدین خود نگاه می کند:«یفتح ابواب السماء فی اربعه مواضع..عند نظر الولد فی وجه الوالدین و عند النکاح»(مجلسی،1983م :221)
بررسی سیر تاریخی مباحث خانواده از دیدگاه اسلامی
بر اساس متون اسلامی خداوند از ابتدای حیات بشر، پیامبرانی را از میان انسانها برای هدایت آنها برگزیده است تا به تدریج آداب زندگی اجتماعی مطلوب و از جمله تشکیل خانواده را به آنها بیاموزد. دین اسلام، بخش عمده ای از قوانین و توصیه ها را به خانواده اختصاص داده است. آداب ویژه ای برای زندگی خانوادگی وضع کرده و بسیاری از هنجارهای مربوط به ازدواج و خانواده را در بخش عمده ای از جهان تغییر داده و در واقع ساختار مطلوب و بهنجار خانواده را بر اساس آموزه های دینی بنا کرده است.
دانشمندان مسلمان از صدر اسلام تا کنون به مسائل خانواده توجه داشته و وظایف و حقوق متقابل اعضای خانواده را مورد تأکید قرار داده اند که در اینجا به برخی از این نظریات اشاره می شود:
1ـ ابن سینا
این دانشمند در تألیفات خود به بیان اهمیت خانواده و ارکان آن، چگونگی روابط میان زن و شوهر و نیز والدین و فرزندان می پردازد. وی اهداف تشکیل خانواده را انگیزه های اقتصادی، اجتماعی، محبت و آرامش و رفع نیازهای جنسی دانسته است. او زن را شریک اقتصادی و امین مرد، همکار و یاور وی در اداره ی منزل و مایه ی آرامش و سکون او می داند، نیازهای جنسی را امری طبیعی معرفی می کند که تنها باید از راه ازدواج برآورده شود.(ابن سینا،1929م: 32)
2ـ خواجه نصیرالدین طوسی
ایشان در مورد راه تدبیر و برخورد مرد با زن سه امر هیبت(مرد احترام خویش را در خانه حفظ کند، از دین و مروت خویش پاسداری نماید و به وعده هایش پایبند باشد.)، تکریم و اشتغال زن را لازم می داند. مرد باید به وضعیت اقتصادی و ظاهری زن توجه و در بهبود آن بکوشد؛ در پوشش او از دیگران سعی وافر داشته باشد؛ در تصرف امور منزل دست او را باز بگذارد ولیکن باید مراقب باشد که زن بر او غالب نشود. همچنین زنان نیز باید برای تحصیل رضایت شوهر همواره عفت را رعایت کنند، اخلاق خوب، همسرداری به وجه نیکو و همکاری در روابط جنسی را همواره در پیش گیرند؛ از سرزنش شوهر نیز خودداری کنند.(طوسی،1360: 218)
3ـ علامه طباطبایی
وی در تفسیر المیزان و در بررسی آیات مربوط به مسائل زندگی خانوادگی معتقدند است که آفرینش انسان به صورتی است که زن و مرد در ساختمان طبیعی بدن، مکمل یکدیگرند و هر یک به تنهایی ناقص و محتاج دیگری است. این نیاز موجب می شود که زن و مرد به سوی یکدیگر حرکت کنند و بدین طریق، سکونت و آرامش یابند.
ایشان در مورد مودت و رحمت بین زن و شوهر می گوید: مودت، محبتی است که اثرش در رفتار ظاهر شود و رحمت، نوعی تأثیر روانی است که از دیدن محرومیت یا نقص کسی پدید می آید و فرد را وا می دارد تا به او کمک کند. از روشن ترین جلوه گاه مودت و رحمت، جامعه کوچک خانواده است.(طباطبایی،1374 :285)
وی با پیروی از آیه«الرجال قوامون علی النساء»(نساء/34) قائل به مدیریت مرد در خانواده است. لزوم شدت و قدرتمندی برای جنس مرد و وجوب نرمی و پذیرش برای جنس زن، امری است که همه ملت ها، کم و بیش به آن معتقدند.
خداوند به جهت طاقتی که مردان در اعمال سخت و دشوار دارند، از طرفی زندگی زنان، احساسی و عاطفی است، این قوامیت را به مرد داده است. علت دیگر این امر مسئولیت اداره امور اقتصادی خانواده است که برعهده ی مرد می باشد. قیومیت مرد بر زن از نظر مسایل زناشویی است و بر زن لازم است که در این امور و هر چه به آن مربوط است، از شوهر خود اطاعت کند. این امر بدان معنا نیست که مرد از اداره و تصرف زن در مایملک خود، سلب آزادی کند، یا استقلال زن در حفظ حقوق فردی و اجتماعی و دفاع از منافعش را سلب نماید؛ به بیان دیگر، از آنجا که مرد هزینه زندگی زن را از مال خویش می پردازد، بر زن نیز لازم است در همه آنچه مربوط به روابط جنسی است، از مرد اطاعت کند.(همان:547)
به طور کلی، از مجموع نظریات فوق نکاتی را می توان در باب نظام روان شناختی خانواده، استفاده نمود.
منابع:
ابن سینا،حسین بن عبدالله،تدابیر المنازل او السیاسات الاهلیه،بغداد:مطبعه الفلاح،1929م
سالاری فر،محمدرضا،خانواده در نگرش اسلام و روان شناسی،چاپ دهم،قم:انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،1393
طباطبایی،محمدحسین،تفسیرالمیزان،ترجمه محمدباقرموسوی همدانی،جلد چهارم،قم:انتشارات جامعه مدرسین،1374
طوسی،خواجه نصیرالدین،اخلاق ناصری،تصحیح و توضیح مجتبی مینویی و علیرضا حیدری،تهران:نشر خوارزمی،1360
مجلسی،محمدباقر،بحار الانوار،جلد صدم،بیروت:موسسه الوفاء،1983م
علوم قرآنی
*سیده نفیسه حسینی واعظ
مدرس مدرسه علمیه الزهرا گرگان
در شماره گذشته در مورد معانی نسخ و این که کدام معنا از نسخ مورد نظر قرآن می باشد پرداختیم و در اين شماره به برخى از عواملى كه سبب گرديده است برخى وجود نسخ را انكار كنند و يا بر وجود نسخ در شريعت خرده گيرند، اشاره مى كنيم.
درباره وقوع نسخ در قرآن کریم پرسش ها و ابهاماتی به ویژه از سوی گروهی از تشکیک کنندگان در محکمات شریعت مطرح شده؛ در ادامه مهمترین شبهات به طور فشرده بیان شده و پاسخ اجمالی از آنها داده می شود:
شبهات منكران نسخ
شبهه اول: نسخ در تشريع كه همان پيدايش نظر جديد و آگاهى از مصلحتى است كه در آغاز مخفى بوده، بر خداوند محال است؛ زيرا علم خداوند ازلى است و تبدّل و تجدّد رأى درباره او پذيرفتنى نيست.
پاسخ: گويا اين گروه گمان كرده اند كه نسخ در تشريع، به معناى حقيقى آن است؛ در حالى كه پيشتر توضيح داديم كه نسخ در اينجا صرفاً به معناى ظاهرى است.
شبهه دوم: وجود آيات منسوخ در قرآن كريم، چه بسا سبب اشتباه مكلّفان شود؛ چرا كه ممكن است در برخورد با آن آيات به گمان آن كه آيه اى محكم است، به آن عمل نموده يا به مفاد آن ملتزم گردند. اين امر اغرا به جهل، و از خداوند قبيح است.
پاسخ: از آنجا كه مصلحت هايى وجود داشته است كه تشريع سابق با تشريع لاحق، نسخ گردد و مكلّفان خود مى دانند كه در قرآن ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيد و محكم و متشابه وجود دارد، شتاب در اخذ يك آيه و عمل به آن پيش از آن كه نوع و حقيقت آن شناخته شود، بر كسى روا نيست. به همين دليل است كه على(ع) در برخورد با آن قاضى از او مى پرسد: «آيا تو كه فتوا مى دهى، ناسخ قرآن را از منسوخ آن مى شناسى؟»
شبهه سوم: التزام به وجود آيات ناسخ و منسوخ در قرآن كريم، مستلزم وجود تنافى ميان آيات قرآن كريم است و اين امر با قول خداوند منافات دارد كه مى فرمايد:
أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً؛(نساء/82) آيا در [معانى] قرآن نمى انديشند؟ اگر از جانب غير خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسيارى مى يافتند.
پاسخ: اختلافى كه در اين آيه نفى مى گردد، اختلاف حقيقى و واقعى است؛ امّا اختلاف آنگونه كه در ناسخ و منسوخ وجود دارد، منافاتى با مفاد آيه ندارد. منطقيان براى تناقض هشت وحدت را شرط دانسته اند كه از جمله آنها وحدت زمان، ملاك و شرط است؛ در صورتى كه هر يك از اينها تغيير كند، ديگر تنافى و تناقضى وجود نخواهد داشت. در ناسخ و منسوخ، تفاوت زمانى و از همه مهمتر تفاوت در ملاك حكم وجود دارد كه با تعمّق در آن روشن خواهد شد كه تنافى ميان آنها، ظاهرى است.
شبهه چهارم: چه فايده اى بر وجود و ثبت آياتى كه نسخ شده اند، مترتب است؟
آياتى كه ديگر به حكم آنها عمل نمى شود، آيا هدف فقط، قرائت آنهاست كه قاريان و مسلمانان در طول زمان آن را قرائت نمايند، بدون آن كه به مفاد آن عمل نمايند؟
پاسخ: اگر ثمره نزول آيات قرآن كريم تنها در حكم تشريعى آنها بود، اين اشكال صحيح به نظر مى رسيد. امّا بايد دانست كه تشريع يكى از اهدافى است كه در نزول قرآن مدّ نظر بوده است. بسيارى از آيات قرآن، اساساً حكم تشريعى را در بر ندارند.
قرآن شناسان بر اين باورند كه آيات الاحكام از پانصد آيه تجاوز نمى كنند.
آنچه هدف اساسى از نزول آيات بوده هدايتگرى آن است.
اگر در مواردى حكم تشريعى آيات برداشته شده است، بعد اعجاز و تحدّى آن، همچنان به قوّت و ثبات اولى خود برقرار است.
منابع
1. محمد بن بهادر عبد اللّه زركشى البرهان فى علوم القرآن:. تحقيق عبد الرّحمن مرعشلى، حمدى ذهبى و ابراهيم عبد اللّه كردى. بيروت، دار المعرفه، 1410 ق 1990 م.جلد 2
2. معرفت. محمد هادى التّمهيد فى علوم القرآن: قم، دفتر انتشارات ج 2،
3. محمد عبدالعظيم زرقانى مناهل العرفان فى علوم القرآن:. قاهره، دار احياء الكتب العربية.جلد 2
4. حسين جوان، درسنامه علوم قرآنى، آراسته، بوستان كتاب قم،1380