آشنایی با سوره ها
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
نام سوره: قمر شماره سوره: 54 محل نزول : مکه
تعداد آیه : 55 تعداد کلمه : 342 تعداد حروف: 1470
معنی: قمر به معنی ماه است.
علت نامگذری: نامگذاری سوره به قمر به مناسبت نخستین آیه سوره است که از شق القمر بحث می کند.
محتوي سوره:
1. آغاز سوره که از مسئله نزدیکی قیامت و موضوع شق القمر و اصرار مخالفان در انکار آیات الهی سخن میگوید.
2. در بخش دیگر از نخستین قوم سرکش و متمرد و لجوج، یعنی قوم نوح و مسئله طوفان به صورت فشرده ای بحث میکند.
3. بخش دیگر داستان قوم عاد و عذاب دردناک آن ها را شرح می دهد.
4. در چهارمین بخش سخن از قوم ثمود و مخالفت آن ها با پیامبرشان صالح و همچنین معجزه ناقه و بالاخره مجازات آن ها با صیحه آسمانی است.
5. سپس به سراغ قوم لوط می رود و ضمن اشاره گویا و فشرده ای به کفر و انحراف اخلاقی آن ها به قسمتی از عذاب دردناکشان اشاره می کند.
6. در بخش دیگر سخن بسیار کوتاهی از آل فرعون و مجازات آن ها آمده است.
7. و در آخرین بخش مقایسه ای میا این اقوام و مشرکان مکه و مخالفان پیامبر اسلام کرده، آینده خطرناکی را که در صورت ادامه این راه در پیش دارند بازگو می کند، و سوره را با شرح قسمتی از مجازات مجرمان در قیامت و پاداش های عظیم پرهیزکاران پایان میدهد.
ترتیب سوره: به ترتیب مصحف پنجاه و چهارمین و به ترتیب نزول سی و هفتمین سوره قرآن و مکی است.
فضیلت سوره:
رسول خدا(ص) فرموده است: «هرکس سوره «اقتربت»(قمر) را یک روز در میان بخواند روز قیامت در حالی برانگیخته می شود که صورتش همچون ماه در شب بدر است، و هرکس آن را هر شب بخواند افضل است و در روز قیامت نور و روشنایی صورتش بر سایر خلایق برتری دارد.»
*مریم علیجانی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
آیات41الی49سوره مبارکه مریم اشاره به بخشی از زندگی حضرت ابراهیم(ع) دارد. خدای متعال به پیامبر(ص) می فرماید: ابراهیم را یاد کن و از او صحبت کن. او صدیق و پیامبر بود. یعنی خصوصیت راستگو بودن را خداوند در او دید و او را شایسته پیامبر بودن دانست. نه اینکه بی دلیل خداوند بین آن همه انسان ها ایشان را به پیامبری برگزیده باشد. در آیه بعدی می فرماید که هنگامی که حضرت ابراهیم به پدر خود گفت: ای پدر چرا چیزی را می پرستی که نه می شنود و نه می بیند و نه هیچ مشکلی را از تو حل می کند؟ در این قسمت توضیحی راجع به کلمه پدر باید داده شود و آن اینکه به نظر شیعیان فردی که حضرت ابراهیم(ع) از او به پدر یاد می کند نمی تواند پدر ایشان باشد به این دلایل: یکی اینکه در قرآن به پدر و عمو و جد مادری و هم به کسی که مربی انسان است اب(پدر)گفته شده است ولی ظهورش در کلمه اب(پدر) بیشتر است. دلیل دیگر اینکه در کتب عهدین(تورات و انجیل) نام پدر حضرت ابراهیم تارُخ می باشد نه آذر و دلیل محکم تر اینکه در آیات شریفه قرآنی فرد خداپرست و مومن از استغفار برای مشرکین منع شده است. در حالیکه حضرت ابراهیم در اواخر عمرش بعد از ساخت خانه مقدس کعبه برای پدر و مادرش طلب مغفرت نموده است.
در سوره ابراهیم آیه41 میفرماید: ربنا اغفرلی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب. پروردگارا من و پدر و مادرم و همه مومنان را در آن روز که حساب برپا می شود بیامرز.
اگر آذر پدر حضرت ابراهیم بود ایشان حق نداشت برای او که مشرک بود طلب مغفرت کند. در ادامه آیات می فرماید حضرت ابراهیم دعوت به سوی خدا و دوری از بت پرستی را از داخل خانواده و قبیله خودش شروع نمود و فرمود: پدر چرا عبادت می کنی چیزی را که نه می شنود و نه می بیند و نه ضرری را از شما دفع می کند. و در آیه بعد می فرماید: ای پدر، دانشی برای من آمده که برای تو نیامده است. بنابراین از من پیروی کن، تا تو را به راه راست هدایت کنم. بنابراین حضرت ابراهیم دعوت خود را مستند به علم و دانش می کند. پس از اینجا معلوم می شود که دعوت انسان به سوی حق باید مستند به آگاهی و علم و دانش باشد چون اگر غیر از این باشد باعث انحراف می شود. سپس می فرماید ای پدر شیطان را پرستش مکن چون شیطان نسبت به خداوند رحمان عصیان گر بود. و می ترسم از جانب خداوند رحمان عذابی به تو برسد و در نتیجه از دوستان شیطان باشی. در توضیح این آیه نکته ای را باید متذکر شد: البته آذر شیطان پرست نبود، اما در روایتی از پیامبر اسلام است که می فرمایند: کسی که به حرف گوینده ای گوش کند و از او تبعیت نماید این امر بندگی و اطاعت نمودن او می باشد. اگر ناطق از خدا حرف بزند و طرف مقابل گوش کند و عمل نماید خدا را بندگی نموده و اگر از شیطان و دستورات او پیروی کند بندگی شیطان را نموده است. در پاسخ به حضرت ابراهیم آذر می گوید: یا ابراهیم می خواهی خدایمان را پشت کنی و از معبودهای ما روی گردانی؟ در حالی که بت پرستی سنت قبیله ای و اجتماعی و رویه گذشتگان ما بوده است که براساس آن تربیت شدیم. اگر از این کار دست برنداری تو را سنگسار می کنم و برای مدتی طولانی از من دور شو و به تعبیری رنگ تو را نبینم. حضرت ابراهیم(ع)فرمود: سلام بر تو من به زودی از پروردگارت برای تو تقاضای عفو و مغفرت می کنم چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است. از شما به آنچه غیرخدا می خوانید کناره گیری می کنم و پروردگارم را می خوانم و امیدوارم در خواندن پروردگارم بی پاسخ نمانم. بنابراین از آذر بی زاری جست و به او وعده داد که اگر خداپرست شود، برای او طلب مغفرت کند. و چون آذر خداپرست نشد حضرت ابراهیم هم وعده اش را عملی نکرد و دعا و طلب مغفرت ننمود.
نکته قابل توجه در این آیات این است که حضرت ابراهیم با پدر یا همان مربی خود بسیار با ادب و با اخلاق صحبت می کند و این امر نشانگر این است که انسان برای تبلیغ دین خدا باید با ادب و با اخلاق باشد و سعه صدر داشته باشد. نکته ای درمورد مساله بت پرستی لازم است گفته شد و آن اینکه اعتقاد بت پرستان به این شکل بود که آن ها خدا را به عنوان خالق جهان قبول داشتند ولی میگفتند چون کارهای این عالم خیلی زیاد است خدا نمی تواند همه ی آن ها را با هم مدیریت کند به خاطر همین برای خود موجودات مختلفی از جمله ملائکه یا جن قرار داده که آنان باد و باران، کوه و زمین، آسمان و.. را مدیریت می کنند. بنابراین این افراد چون دست شان به ملائکه نمی رسید مجسمه آن ملک را درست کرده و از آن به عنوان موجودی قابل پرستش استفاده می کردند و یاری می طلبیدند. به این ترتیب برای خداوند شریک قائل می شدند که خداوند در قرآن نیز از آنان به مشرکان یاد می کند که باید از آنان بی زاری جست.
پنجره ای به نور
*زکیه مزیدی
مدرس مدرسه علمیه
زهد و تقوی
شخصی که به عنوان امام جامعه مسلمین شناخته می شود، باید زاهدترین مردم باشد و در لذایذ دنیا غوطه ور نشود و همسان فقیرترین مردم نیز زندگی کند.(رشاد، 1382: 181)
امام، امین مردم دربیت المال و سرمایه های عمومی است، لذا اگر زاهد و قانع نباشد، مغلوب شهوات و امیال نفسانی خویش گردیده و خود و وابستگان خود را بر دیگران ترجیح می دهد و در نتیجه از اجرای عدالت که از آرمان های بزرگ امامت است بازمی ماند. گذشته از این، امام در حقیقت اسوه و الگوی اخلاقی برای افراد جامعه است، هرگاه طمع کار و حریص به مال و منال دنیا باشد، جامعه را به دنیاگرایی سوق می دهد و در نتیجه هدف معنوی و اخلاقی امامت از دست می رود.(ربانی گلپایگانی،1387: 130)
پیراستگی از عیوب جسمی و روحی
به طور کلی، امام باید از هرگونه عیب بدنی یا روحی پیراسته باشد؛ زیرا تردیدی نیست که وجود چنین معایب و نقایصی مردم را نسبت به امام بی رغبت و بی اعتنا می کند و از اعتبار او در نظر پیروان می کاهد و در نتیجه در تحقق اهداف امامت خلل رخ می دهد به همین دلیل متکلمان امامیه پیراستگی امام از عیوب آفرینشی و اخلاقی را مقضای قاعده لطف دانسته اند.(همان)
دانایی و کفایت
پیشوای جامعه باید از معرفت لازم نسبت به آن چه در رهبری جامعه به آن نیازمند است، برخوردار باشد. این آگاهی به طور عمده به دو محور باز می گردد: یکی علم نسبت به آیینی که مبنای نظام اجتماعی و سیاسی جامعه است و دیگری، معرفت نسبت به شیوه ی درست رهبری. از معرفت دوم معمولا تحت عنوان کفایت در رهبری یاد می شود؛ یعنی دانش مدیریت.
قرآن کریم در جایی که سرگذشت طالوت و جالوت را بازگو کرده است، به گونه ای لطیف و آموزنده، ضرورت دانایی در مسئله ی امامت را بیان نموده است: قومی از بنی اسرائیل از پیامبر خویش خواستند که فرمانده ای را برای آنان برگزیند تا تحت امر او با دشمنان خویش جهاد کنند. آن پیامبر به دستور خداوند، طالوت را که جوان گمنامی بود، به فرمانده ای آنان برگزید. اما بنی اسرائیل از آن جایی که طالوت از مال و منال دنیا بی بهره بود او را نپذیرفتند. پیامبر خدا در پاسخ آنان فرمود: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَئهُ عَلَيْكُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فىِ الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتىِ مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(بقره/247)
«خدا او را بر شما برگزيده و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشيده است. خداوند، ملكش را به هر كس بخواهد، مى بخشد و احسان خداوند، وسيع است و (از لياقت افراد براى منصبها) آگاه است.»
صفات امام در کلام علی(ع)
امام علی(ع) درباره صفات امام می فرمایند: «لایَنْبَغِی أنْ یَکُونَ الْوَالِی عَلَی الفُرْوجِ وَالْدَّمَاء وَالْمَغَانِمِ وَالْاَحْکَامِ وَ اِمَامَهِ الْمُسْلِمین، البَخِیلَ، فَتَکُونَ فِی اَمْوَالِهِم نَهْمَتُهُ، لاالْجَاهِلَ فَیُضِلَّهُم بِجَهْلِهِ، وَلاالْجَافِیَ فَیَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ، وَلَا الْخَائِفَ لِلدُّوَلِ فَیَتَّخِذَ قَوْمَاً دُونَ قَوْمٍ، وَلَا الْمُرْتَشِیَ فِی الْحُکْمِ فَیَذْهَبَ الْحُقُوقِ، وَ یَقِفُ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ وَ لَا الْمُعَطِّلِ لِلسُّنَهِ فَیَهْلِکْ الاُمَّهَ».(خطبه 131)
• شایسته نیست که کسی که بر ناموس، خون ها، غنیمت ها، احکام دینی و رهبری مسلمانان ولایت دارد بخیل باشد زیرا چنین فردی به مال و ثروت مردم چشم طمع می دوزد
• و شایسته نیست که امام مسلمین نادان باشد، وگرنه به واسطه نادانی خود مردم را گمراه می سازد؛
• و شایسته نیست که امام مسلمین جفا پیشه باشد، وگرنه آنان را مستأصل و پریشان خواهد کرد؛ • و شایسته نیست رهبر مسلمانان از دولت های بیگانه ترسناک باشد زیرا در این صورت (در پیمان های سیاسی خود بدون رعایت مصالح مسلمین) برخی را بر برخی دیگر ترجیح می دهد؛ • و نیز شایسته نیست حاکم اسلامی رشوه گیر باشد، زیرا در این صورت حقوق را پایمال می کند؛
• و نیز شایسته نیست که پیشوای مسلمانان سنت پیامبر(ص) را نادیده بگیرد زیرا نتیجه آن هلاکت امت خواهد بود.
و در جای دیگر فرموده است: «اِنَّ مِنْ أسْخَفَ حَالَاتِ الْوُلَاهِ عِنْدَ صَالِحِ النّاسِ، اَنْ یُظَّنَ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ وَ یُوضَعَ اَمْرُهُمْ عَلَی الْکِبْرِ»؛(خطبه 216).از بدترین حالات زمامداران نزد صالحان این است که گمان برده شود آنان فریفته خودبینی شده و کارشان برتکبر و خودخواهی نهاده شود.
صفات امام ازدیدگاه اهل سنت
علمای اهل سنت در صفات و شایستگی های امام، آراء مختلفی دارند. صفاتی را که بیشتر آنان لازم شمرده اند، عبارتند از:
مجتهد بودن در اصول و فروع دین.
صاحب رأی و تدبیر و آشنا به امور سیاست و رهبری بودن.
شجاعت و عدالت.
سلامتی حواس و اعضاء.
بلوغ و مرد بودن. (جهت آگاهی بیشتر از مصادر و نظرات اهل سنت می توان به کتاب تلخیص الالهیات ص508 مراجعه نمود.)
البته با این که عدالت را از شرایط امام دانسته اند، معتقدند اگر امام نسبت به مردم ظلم روا دارد یا مرتکب گناه شود، از امامت خَلع نمی شود و خروج بر علیه او نیز واجب نیست بلکه تنها باید او را موعظه کرد، منتها اگر به انجام معاصی دستور دهد، نباید از او اطاعت نمود.
منابع
ربانی گلپایگانی،علی،امامت در بینش اسلامی،چاپ دوم،انتشارات بوستان کتاب،1387
رشاد،علی اکبر،دانشنامه امام علی(ع)،جلدسوم(نبوت و امامت)،تهران:انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی1382
داستان های قرآنی
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
هر کس خودش بار خود را به دوش می کشد
أَفَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى(33) ... وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى(40) ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى(41)(سوره نجم)
ترجمه:
33- آيا آن كس را كه از اسلام (يا انفاق) روى گردان شد مشاهده كردى؟! 34- و كمى عطا كرد و از بيشتر امساك نمود.35- آيا نزد او علم غيب است و مى بيند (كه ديگران مى توانند گناهان او را بر دوش گيرند).36- يا از آنچه در كتب موسى نازل گرديده با خبر نشده است؟ 37- و در كتب ابراهيم همان كسى كه وظيفه خود را به طور كامل ادا كرد.
38- كه هيچكس بار گناه ديگرى را بر دوش نمى گيرد.39- و اينكه براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست.40- و اينكه سعيش به زودى ديده مى شود (و به نتيجه اش مى رسد).41- سپس به او جزاى كافى داده خواهد شد.
شأن نزول:
غالب مفسران براى آيات فوق شأن نزولى نقل كرده اند ولى اين شأن نزولها هماهنگ نيست آنچه بيشتر در ميان آن ها معروف است دو شأن نزول زير است:
1- اين آيات ناظر به ماجراى عثمان است، او اموال فراوانى داشت و از اموال خود انفاق مى كرد، يكى از بستگان او بنام» عبد اللَّه بن سعد» گفت : اگر به اين وضع ادامه دهى چيزى براى تو باقى نمى ماند، عثمان گفت: من گناهانى دارم كه مىخواهم به اين وسيله رضا و عفو الهى را جلب كنم، «عبد اللَّه» گفت: اگر شتر سواريت را با جهازش به من دهى من تمام گناهانت را به گردن مى گيرم! عثمان چنين كرد، و بر اين قرارداد گواه گرفت، و بعد از آن از انفاق خوددارى كرد (آيات فوق نازل شد و اين كار را شديداً نكوهش كرد، و اين حقيقت را روشن ساخت كه هيچكس نمى تواند بار گناه ديگرى را بر دوش گيرد و نتيجه سعى و تلاش هر كس به خود او مى رسد).
2- آيه در باره «وليد بن مغيره» است، او به سوى پيامبر(ص) آمد و به اسلام نزديك شد، بعضى از مشركان او را سرزنش كرده، گفتند: آئين بزرگان ما را رها كردى، آن ها را گمراه شمردى، و گمان كردى آن ها در آتش دوزخند! او گفت: راستى من از عذاب خدا مى ترسم!، شخص سرزنش كننده گفت: اگر چيزى از اموالت را به من دهى و به سوى شرك بازگردى من عذاب تو را بر گردن مى گيرم! وليد بن مغيره اين كار را كرد، ولى مالى را كه بنا بود بپردازد جز قسمت كمى از آن را نپرداخت! آيه فوق نازل شد و وليد را بر روى گرداندن از ايمان نكوهش كرد.
قرآن و ادبیات فارسی
*فاطمه احمدی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ(19)
رسولان گفتند: آن فال بد که می گویید اگر بفهمید و متذکر شوید(آن جهلی است که) با خود شماست، بلکه شما مردم مسرف (و پر هوا و هوس) هستید.(19)
در ادامه گفت و گوی منکران با پیامبران الهی، مولوی پاسخ پیامبران را اینگونه بیان می فرمایند: این چه خرافات است که می گویید؟ فال زشت و بد یعنی چه؟ فال بد به جز پلیدی های اندوختۀ درونی شما چیز دیگری نیست.
انبیا گفتند: فال زشت و بد
از میان جانتان دارد مدد(1)
در ادامه این گفت و گو برای روشن شدن مطلب و فهم بیشتر منکران، مولانا از زبان پیامبران الهی تمثیلاتی استفاده می کند که بسیار زیبا و روشنگرانه است از جمله:
گر تو جایی خفته باشی با خطر
مهربانی مر تو را اگاه کرد
تو بگویی: «فال بد چون میزنی؟»
از میان فال بد من خود تو را
چون نبی آگه کننده است از نهان
اژدها در قصد تو از سوی سر
که:«بِجِه زود ار نه اژدرهات خورد»
فال چه؟ بَرجِه، ببین در روشنی
می رهانم می برم سوی سرا
کو بدید آن چه ندید اهل جهان(2)
اگر در جای خطرناکی خوابیده باشید و اژدهایی به سوی شما بیاید یک انسان با محبتی به شما اخطار کند که برخیز و فوراً از آنجا دور شو، تادر کام اژدها نروی، آیا شما به جای اینکه به اخطار آن مرد گوش کنید به او می گویید تو فال بد می زنی؟! بیچارگان اینجا جای فال بد نیست، برخیزید و واقعیت را در روشنایی با چشمانتان ببینید. درست دقت کنید، شما خودتان در لجن فال بد غوطه ور هستید، ما پیامبران می خواهیم شما را از گرداب فال بد نجات داده و به سوی سرای حقیقت راهنمایی کنیم. آری پیامبران مردم را از پشت پردۀ رویدادها اطلاع می دهند که مردم آن را نمیبینند. مولانا در این ارتباط مثالی دیگر را بیان می فرمایند:
گر طبیبی گویدت: «غوره مخور
تو بگویی: «فال بد چون می زنی؟»
که چنین رنجی برآرد شور و شر»
پس تو ناصح را مُؤثَّم می کنی(3)
اگر طبیبی به تو بگوید: غوره نخور که اگر بخوری فلان بیماری را در تو به وجود می آورد. تو در مقابل این ارشاد مخلصانۀ طبیب، می گویی چرا فال بد می زنی؟ تو با این اعتراض و اتهام طبیب به فال بد زدن، در حقیقت نصیحت گو و خیراندیش خود را به گنهکاری متهم می سازی.
در مثالی دیگر با مقایسه منجم که در محاسباتش بسیار اشتباه می کند با پیامبران که خبرهای راست و درست می آورند، می گوید:
ور منجّم گویدت: «امروز هیچ
صد ره ار بینی دروغ اختری
این نجوم ما نشد هرگز خلاف
آن طبیب و آن منجم از گمان
آن چنان کاری مکن اندر بسیج»
یک دوباره راست آید، می خری
صحتش چون ماند از تو در غلاف؟
میکنند آگاه و ما خود از عیان(4)
اگر منجم بگوید: امروز وضع ستاره ها اقتضا می کند که تو فلان کار را انجام ندهی، در چنین روزی کار تو به مرادت نخواهد بود، پشیمان و زیانکار خواهی شد. اگر همین احکام نجومی و نحس و سعد صد بار هم دروغ و خلاف واقع شود، اگر تصادفاً یک یا دو بار موافق واقع درآمد، یعنی در چنان روزی کار تو به مرادت نشد؛ سخن منجم را در هر حال و به طور کلی می پذیری؟! چه شده که به این اخطارهای ما که حتی خود شما نشانه ها و دلایل آن را از ندای وجدانی خود می شنوید، توجه نمی کنید. این اطلاعات نجومی پشت پرده را که ما به شما ابلاغ می کنیم، هرگز خلافی ندارد، ولی شما خود را به نابینایی و ناشنوایی می زنید و صحت ادعاهای ما بر شما پوشیده می شود. آن طبیب و آن منجم روی گمان و احتمال به شما مطالب را القا میکنند، اما ما سخن از عین و عیان با شما در میان می گذاریم.
1- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج3، تهران: زوّار، 1372، ص 138 و کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر سوم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص 748 نیز جعفری، محمد تقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمدبلخی، ج 8، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1366، ص 243-247 و شهیدی، جعفر، شرح مثنوی شهیدی، ج 7، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1376، ص 448
2- مولانا، همان و زمانی، همان ص 749
3- مولانا، همان و زمانی، همان ص 749-750
4- مولانا، همان و زمانی، همان ص 750-751
پرسش و پاسخ قرآنی
*مریم نوغانی
مدرس دانشگاه
راهکارهای تعامل با فرزندان چیست؟
در این بحث 3 روش کاربردی را مطرح میکنیم که جامعه می تواند جواب بدهد.
1ـ تمرین و عادت به صفات نیکو
یکی از روش ها تمرین و عادت است. اگر در خانه ای رفتار خوبی تمرین و عادت بشود یا رفتار بدی تمرین و عادت بشود، خود به خود بچه ها آن را فرا می گیرند. حدیث هم داریم «للعباده علی کل انسان سلطان» عادت بر هرکسی تسلط دارد و می تواند انسان را تحت سیطره ی خویش در بیاورد. همچنین روایت داریم «أصعَبُ السیاسات نصُ العادات»(مشکلترین کار این است که بخواهید عادت را از یک جامعه بگیرید) کسی که به چیزی عادت کرده حال چه درست چه غلط، مشکل ترین کار این است که این عادات را از او بگیریم.
یک نمونه از عادات های غلط
چهارشنبه سوری
به طور مثال: موضوع چهارشنبه سوری آخر سال از زمان طاغوت بین ما به غلط مطرح بوده است که این عادت غلط است که نه مبنا دارد، نه روش درستی است، چرا که باعث آزار و اذیت است، همه ی ما می دانیم که غلط است. با این که سی سال هم از انقلاب می گذرد آیا شده که جلو آن را بگیرند؟ سال به سال هم بدتر شده است همه ما هم می دانیم مبنا ندارد ودرست نیست، اما این روش غلط تبدیل به سنت شده است و متأسفانه گاهی هم به شکل مخالفت به خودش گرفته است.
عادت های نیکو
سلام کردن
امیرالمومنین به پسرش امام حسن(ع) فرمود «عود لسانک لمن اکلام و بذل السلام» زبانت را به سلام کردن عادت بده چه اشکال دارد؟ زبانی که اگر فحش بدهد به آن عادت میکند، تو آن را به سلام کردن عادت بده.
گوش کردن موارد نیکو
«عود ادُنک حسنُ الاستماع» گوشت را به گوش دادن حرف خوب عادت بده. سعی کن این قدر به شنیدن چیزهای خودب عادت کنی که وقتی در جایی صدای موسیقی است از آن جا برخیزی، یا اگر در جایی غیبت است از آنجا بلند شوی.
ذکر و استغفار
«دعو نفسکَ الاستهتار بالذی یرو الاستغفار» الان بین ما رسم است وقتی می خواهیم بلند شویم. می گوئیم «یاعلی». می خواهیم چیزی را بلند کنیم می گوئیم «یاعلی» چرا؟ چون از بچگی پدر و مادر ما این ذکر «یاعلی» ما را عادت داده اند. وقتی که هنوز اسم خودمان را بلد نبودیم «علی» را بلد بودیم، چون عادت کرده ایم، میگوئیم «یاعلی» لذا باید عادت بکنیم که سر سفره هایمان «بسم الله الرحمن الرحیم» «و الحمدالله رب العالمین» را بگوئیم.
این باید عادت شود که وقتی سفره پهن شود، صاحبخانه بلند بگوید «بسم الله الرحمن الرحیم» و همه نیز بگویند و در پایان بجای تعارف کردن و گفتن قابل ندارد «الحمدالله رب العامین» بگوئید.
گفتن کلمه قابل ندارد ناشکری است، مگر این گیاه و درخت را ما پرورانده ایم که میگوئیم قابل ندارد! مال خداست. به جای آن باید بگوئیم «الحمدالله».
«برگرفته بعضی از سخنان آقای دکتر ناصر رفیعی محمدی»
1ـ غرورالحکم، ح 7484
2ـ غرورالحکم، ح 7489
3ـ غرور الحکم، ح 9946
4ـ غرور الحکم، ح 4211
5ـ مستدرک، ج 12، ص123
علوم قرآنی
*سیده نفیسه حسینی واعظ
مدرس مدرسه علمیه الزهرا گرگان
در شماره گذشته شبهات نسخ بیان گردید در اين شماره به آیات ناسخ و منسوخ و نظراتی که در این مورد بیان شده است اشاره می كنيم اگر از افراطى كه برخى در زمينه اكتشاف «نسخ» در قرآن كرده اند، بگذريم، با يك سير اجمالى در اقوال بزرگان قرآنشناسان روشن مى گردد كه به تدريج با ضابطه مند شدن اصطلاح نسخ، دايره نواسخ قرآن محدود و محدودتر گرديده و نظر محقّقان متأخر خط بطلانى بر نظريّه طرفداران فراوانى نسخ كشيده است «الفوز الكبير فى اصول التفسير.» سيوطى در الاتقان ضمن ردّ طرفداران كثرت نسخ، در يك بررسى در مورد آيات نسخ، از ابتدا تا انتهاى قرآن موارد معدودى را ذكر نموده است كه عبارتند از: سوره بقره شش آيه، آل عمران يك آيه، نساء دو آيه، مائده سه آيه، انفال سه آيه، نور دو آيه، احزاب يك آيه، مجادله يك آيه، ممتحنه يك آيه، مزّمّل يك آيه. مجموعه آيات منسوخ نزد سيوطى، 21 آيه است كه در منسوخ بودن يك مورد هم ترديد مىنمايد.
آية اللّه محمد هادى معرفت در بررسى هاى خود، تنها هشت آيه را منسوخ مى داند، كه عبارتند از: آيه نجوا، آيه عدد مقاتلان، آيه امتاع، آيه جزاى فاحشه، آيه توارث به ايمان، آيات صفح، آيات معاهده و آيات تدريجى بودن تشريع قتال. (التمهيد، ج 2، ص 300- 316.) علّامه شعرانى نيز به پنج مورد از نسخ معتقد است. «رساله «ناسخ و منسوخ در قرآن و ديدگاه علّامه»، ص 107.» آية اللّه خوئى، جز يك مصداق براى نسخ قائل نيست و آن آيه نجوا است. (البيان، ص 373- 380.)
آيات ناسخ و منسوخ در تفسير الميزان: 1 . آيه عفو و بخشش: ... فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ. (بقره/109) اين آيه دستور به گذشت از اهل كتاب در آغاز هجرت مى دهد. چرا كه هنوز مسلمانان قدرت قابل ملاحظه اى نداشتند. علّامه طباطبائى مى گويد: «گفته اند اين آيه با آيه قتال نسخ گرديده است.» «الميزان، ج 1، ص 257.» آيه قتال عبارت است از: قاتِلُوا الَّذِينَ لايُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لابِالْيَوْمِ الْآخِرِ...؛ (توبه/29) با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمى آورند... . از اين كه علّامه پس از نقل نسخ آيه سوره بقره، بر آن ايرادى نگرفته، چنين برمى آيد كه نظر خود وى نيز در اين زمينه، مثبت بوده است.
2. آيه نسخ حرمت زناشويى در شب هاى ماه رمضان: أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ ... (بقره/187) در شب هاى روزه، همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گرديده است... اين آيه با نزولش حرمت را نسخ و حليّت نزديكى با همسران را تشريع نمود؛ همانگونه كه گروهى از مفسّران اين عقيده را دارند و تعابيرى نظير أُحِلَّ لَكُمْ و كُنْتُمْ تَخْتانُونَ و فَتابَ عَلَيْكُمْ و فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَ در آيه، اشعار يا دلالت بر حرمت سابق مى كند. (الميزان، ج 2، ص 45)
3. آيه جزاى فاحشه: وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا؛ (نساء/15) و از زنان شما،كسانى كه مرتكب زنا مى شوند...
علّامه در این باره مى نويسند: ظاهراً همانگونه كه گروهى از مفسّران گفته اند: مراد از «فاحشه» در اين آيه «زنا» ست و روايت نموده اند كه: پيامبر، هنگام نزول آيه ج