قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
نام سوره: الرحمان شماره سوره: 55 محل نزول : مدینه
تعداد آیه : 78 تعداد کلمه : 352 تعداد حروف: 1648
معنی: الرحمن، از اوصاف و القاب خاص خداوند است و این کلمه از کلمات زیبا و مقدس و پیام آور رحمت است.
نامهای دیگر سوره: آلاء(نعمت ها و نیکی ها) – عروس قرآن
علت نامگذری: زیرا هر چیز زیبا و با منظره ای را عروس می نامند و سوره الرحمن به خاطر برشمردن نعمت های فراوان الهی با اسلوب خاص خود یکی از سوره های بسیار زیبا و جالب قرآن است.
محتوي سوره :
• بخش اول که مقدمه و آغاز سوره است از نعمت های بزرگ خلقت، تعلیم و تربیت، حساب و میزان، وسایل رفاهی انسان و غذاهای روحی و جسمی او سخن می گوید.
• بخش دوم توضیحی است بر مسئله چگونگی آفرینش انس و جن.
• بخش سوم بیانگر نشانه ها و آیات الله در زمین و آسمان است .
• بخش چهارم از نعمت های دنیوی فراتر رفته، سخن از نعمت های جهان دیگر است که نعمت های بهشتی اعم از باغ ها، چشمه ها، میوه ها، همسران زیبا و با وفا و انواع لباس ها توضیح داده شده است.
• و بالاخره در بخش پنجم این سوره، اشاره کوتاهی به سرنوشت مجرمان و قسمتی از مجازاتهای دردناک آن ها آمده است.
ترتیب سوره: این سوره در ترتیب مصحف پنجاه و پنجمین سوره و در ترتیب نزول نود و هفتمین سوره قرآن کریم است .
فضیلت سوره:
رسول خدا(ص) فرموده است: هرکسی سوره الرحمن را قرائت کند خداوند به ضعف و ناتوانی او رحم می آورد و او توانایی ادای شکر نعمت های خدا دادی را پیدا می کند.
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
*مریم علیجانی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
«أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا». (آيا به آيات قرآن نمی انديشند يا [مگر] بر دلهایشان قفل هایی نهاده شده است)(محمد/24)
در ابتدای بحث باید گفت برای تفسیر قرآن باید از شیوه ای استفاده کنیم که پیام قرآن را کاملاً بیان نماییم. زیرا قرآن هیچ وقت کهنه و قدیمی نمیشود و همیشه پیام بروز دارد. مانند این حدیث که می فرماید: «القرآن یجری کما یجری الشمس و القمر» قرآن جاری است در زمانهای مختلف و کهنه نمیشود و همیشه تازه است همانطور که خورشید و ماه همیشه در زمانهای مختلف جاری اند و کهنه نمی شوند. حتی آن زمان که قیامت فرا برسد و منظومه شمسی به هم بریزد و خورشید و ماه هم خاموش شود، بازهم قرآن تازه است و از جریان نمی افتد و عمرش بسر نمی آید. و باید گفت قیامت، اول زندگی و حیات قرآن است. و زمانی که انسانها وارد صحنه محشر می شوند می فهمند که قرآن یعنی چه؟ آنجا که ندا می آید: بخوان و بالا برو. بنابراین یک مفسر باید طوری قرآن را توضیح دهد که مطابق روز پیام آن را بیان نماید.
یکی از مسائلی که قرآن به آن توجه دارد و بیان می نماید این است که چرا افراد در مقابل دعوت پیامبران الهی مقاومت و ایستادگی می کردند آن را نمی پذیرفتند و استکبار می ورزیدند؟ در سوره محمد(ص) آیه 24 خداوند متعال می فرماید: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا». (آيا به آيات قرآن نمى انديشند يا [مگر] بر دلهایشان قفل هايى نهاده شده است؟) در این آیه خداوند متعال می فرماید: ریشه اینکه انسان در مقابل حق بایستد این است که عقل خود را به کار نگیرد و تعطیل کند و وسیله تفکر و تدبر و اندیشه را کنار بگذارد. کلماتی مانند تدبر، تفکر، تعقل، که خداوند انسان را امر به کارگیری آنها در زندگی فردی و اجتماعی اش نموده است.
یا آیه 190 سوره آل عمران که می فرماید: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُولِی الْأَلْبَاب». (مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پى یکدیگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه هایى است). برای کسانی که صاحب لُب و عقل می باشند و عقل خود را در زندگی به کار می گیرند. بکارگیری نشانه های خداوند در زندگی مثل بکارگیری نشانه ها و علایم راهنمایی و رانندگی در جاده است. همانطور که انسان برای اینکه راه را درست در جاده طی کند و نیز به سلامت به مقصد برسد، باید به نشانه ها و علایم راهنمایی و رانندگی توجه کند و طبق آن عمل نماید. در جاده زندگی نیز انسان باید به کمک عقل و تدبر به نشانه های خداوند توجه کند و آنها را بکارگیرد تا سعادتمند شود.
و هم به نشانه های تکوینی که همان آفرینش موجودات است و هم به نشانه های تشریعی که همان راهنمایی پیامبران الهی می باشد.
سوالی که مطرح میشود این است که تدبر یعنی چه؟ در مثالی می توان آن را توضیح داد. مثلاً یک دامی را صیادی برای پرندگان پهن می کند. پرنده اولی به سوی دانه های داخل دام می رود دانه ها را خورده و اسیر می شود. پرندگان بعدی نیز با اینکه اسارت پرنده اولی را می بینند. ولی به سوی دام رفته و از دانه ها خورده و اسیر و گرفتار صیاد می شوند. چرا؟ چون حیوانات علم به جزئیات دارند ولی قدرت تفکر و نتیجهگیری ندارند. ولی انسانها با دیدن صحنه ای که مثلاً فردی غذایی را خورد و دچار آسیب شد، نتیجه می گیرد که آن غذا مسموم است و ضرر دارد و دیگر دچار آن نمی شود. بنابراین تفکر یعنی انسان مسائل روشن را کنار هم بگذارد و نتیجه گیری نماید. نشانه های آفرینش را کنار هم بگذارد و نتیجه گیری کند که خدایی وجود دارد که باید بندگی و اطاعتش نمود.
روایتی از امام رضا(ع) است که می فرماید: عبادت به زیادی نماز و روزه نیست، بلکه به تفکر در امر خداست. امام سجاد(ع) می فرماید: فرزند آدم چقدر مسکین است، هر روز سه مصیبت به سرش می آید ولی توجه نمی کند. یکی اینکه هر روز یک مقدار از سرمایه عمرش کم می شود ولی توجهی به این از بین رفتن و کم شدن سرمایه عمر نمی کند. این سرمایه عظیم را از دست می دهد ولی ناراحت نیست.
مصیبت دوم اینکه: روزی هایی که در زندگی دارد، اگر حلال باشد باید در روز قیامت حساب پس دهد و اگر حرام باشد که آتش جهنم را در پی دارد. ولی این انسان توجهی به این مطلب ندارد و توجه نمی کند.
سومین مصیبت اینکه: هر روزی که به او می گذرد یک روز به قبر و قیامت نزدیک تر می شود و از دنیا دور می شود. و نمی داند عاقبت کارش رسیدن به بهشت است یا دخول در جهنم. آیا اعمالش عامل قرب و نزدیکی به خدا است یا نه. بنابراین باید در زندگی اهل تدبر و تفکر باشیم. اینکه اعمالمان ما را به خدا نزدیک کند. در انجام کارها اخلاص داشته باشیم. رنگ و لعاب کارمان فقط خدایی باشد نه هیچ رنگ دیگر.
پنجره ای با نور
*زکیه مزیدی
مدرس مدرسه علمیه
عصمت داشتن
شرط عصمت برای امام یکی از ویژگی های اعتقادی امامیه است که می گوید: امام باید همانند پیامبران و فرشتگان معصوم و از هرگونه پلیدی پاک باشد.
عصمت در لغت، به معنای حفظ و منع است. عصمه، یعصمه، عصما، یعنی او را منع و حفظ کرد. کاربردهای این واژه دلالت بر محافظت و ممانعت از امور ناپسند و ناگوار دارد.
عصمت در اصطلاح علم کلام، نیرویی درونی است که ا نسان را از ارتکاب گناه یا خطا باز می دارد. و در تعریف اصطلاحی عصمت آمده است که عصمت، لطفی است از ناحیه پروردگار که هر که بدان اختصاص یابد را از خطا باز می دارد، اما نه به صورت جبری، زیرا اگر جبری باشد برای معصوم پاداش در بر نخواهد داشت.
گستره ی عصمت امام
عصمت امامان تا چه حد است و شامل چه اموری می شود؟ آیا فقط از گناهان معصومند، یا از خطاهای دیگر هم معصومند؟ و آیا عصمتشان در امور دینی است، یا در مسائل دنیایی هم از خطا و اشتباه مصون اند؟
عصمت امام نیز مانند پیامبر فراگیر است و شامل همه ی حوزه ها و مراتب عصمت می شود. تنها تفاوت عصمت امام و پیامبر در امور اختصاصی پیامبر، یعنی تلقی وحی رسالی و ابلاغ آن است. اما در همه ی زمینه های مربوط به امام، مسئله عصمت جاری است. متکلمان عصمت امام را در سه حوزه طبقه بندی کرده اند: عصمت در دانش و بینش، عصمت در کنش و عصمت در صفات نفسانی و اخلاقی
1- عصمت در بینش
یکی از ابعاد مهم و زیرساختی عصمت معصومان، حوزه ی بینش ها و آگاهی آنان است. به طور معمول این حوزه را به شاخه های زیر تقسیم می کنند:
الف) عصمت در شناخت معارف و احکام دینی؛
ب) عصمت در شناخت موضوع های احکام دینی؛
ج) عصمت در تشخیص مصالح و مفاسد مربوط به جامعه اسلامی و بشری؛
د) عصمت در امور زندگی روزمره.
2-عصمت در کنش
این حوزه مربوط به اعمال و رفتار معصومان(ع) است که شامل موارد زیر می شود:
الف)عصمت در انجام دادن واجبات و ترک محرمات؛
ب)عصمت در انجام دادن امور مستحب و ترک کارهای مکروه؛
ج)عصمت در امور مباح، یعنی رعایت اعتدال و حفظ انگیزهی الهی در بهره گیری از آنها.
3-عصمت در منش
عصمت در منش و اخلاق یعنی پیراستگی از همه ی مفاسد و رذایل اخلاقی و نفسانی مانند: خودخواهی، آزمندی، حسدورزی، کبر، عُجب، بُخل و مانند آنها
دلایل عقلی اثبات عصمت امام (ادله ی لزوم عصمت امام)
در میان فرق اسلامی دو فرقهی امامیه اثنی عشری و اسماعیلیه(اسماعیلیه فرقه ای از شیعه هستند که معتقدند مقام امامت پس از امام صادق(ع)به فرزند بزرگش اسماعیل که در زمان آن حضرت از دنیا رفت منتقل شده است.از این گروه به شش امامی نیز تعبیر شده است.) وجود عصمت در امام را شرط می دانند اما فِرَق دیگر اسلامی وجود چنین خصیصه ای را در امام شرط نمی دانند. منظور از عصمت در امامان آن است که ائمه ی اطهار(ع):
1- از ارتکاب گناه مصون اند و محال است که مرتکب گناه شوند.
2- در تصمیم گیری ها و درک مصالح و مفاسد از خطا مصونند.
3- در دریافت معارف الهی و ابلاغ آن به مردم، خطا ناپذیرند.
متکلمان شیعه در اثبات ضرورت معصوم بودن امام، ادله گوناگون عقلی و نقلی به میان آورده اند. برخی از دلایل عقلی آن از این قرار هستند:
الف-لزوم اطاعت به طور مطلق
پیروی از امام به طور مطلق واجب، و اطاعت از امام در حقیقت اطاعت از رسول و اطاعت از خدای متعال است، و مخالفت با او مخالفت با رسول و خدای سبحان به شمار می رود. با پذیرش این مطلب، چاره ای نیست جز این که به عصمت امام معتقد و ملتزم باشیم، زیرا اگر از امام، خطا و گناه سرزند یا امکان گناه و خطا در او باشد، اطاعت او به طور مطلق واجب نخواهد بود؛ زیرا در این صورت ممکن است دانسته یا ندانسته از او عملی برخلاف دستورهای الهی صادر شود یا از چیزی که خداوند امر فرموده، نهی کند، و لازمه ی این امر آن است که خداوند از طرفی به چیزی امر کند، و در همان حال از آن نهی نماید.
ب)حجت بودن امام
دلیل دیگر عصمت امام، حجت بودن او بر خلق است. چنان که گفته شده امام باید در تمام ابعاد، حجت خلق باشد. نه تنها قول و فعل امام، بلکه تقریر او نیز از حجت ها و ادله ی احکام فرعی مسلمانان است. حال اگر گناه و خطا و لغزش و انحراف در او راه داشته باشد و او نیز مانند دیگر آفریدگان از معصیت و زشتی محفوظ نباشد دیگر چگونه می توان قول و فعل و تقریر او را بر خلق حجت دانست. پس حجت بودن امام با عدم عصمت او تنافی روشن دارد.
امام صادق(ع) می فرماید: «خدای تعالی کسی را برخلقش حجت قرار نمی دهد مگر این که معصوم باشد»
1- رشاد،علی اکبر،دانشنامه امام علی(ع)،(جلد سوم:نبوت و امامت)،چاپ دوم،تهران:انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،1382
2- شاکرین،حمیدرضا،عصمت،چاپ دوم،قم:نشر معارف،1389
3- صدوق،محمدبن علی( شیخ صدوق)، معانی الاخبار،تحقیق علی اکبر غفاری،قم:موسسه نشر اسلامی،1361ق
داستان های قرآنی
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
قصاص، زندگی است
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى... (178) وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون(بقره/179)
ترجمه:
178- اى افرادى كه ايمان آورده ايد! حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر كسى از ناحيه برادر(دينى) خود مورد عفو قرار گيرد (و حكم قصاص او تبديل به خونبها گردد) بايد از راه پسنديده پيروى كند (و در طرز پرداخت ديه، حال پرداخت كننده را در نظر بگيرد) و قاتل نيز به نيكى ديه را به ولى مقتول بپردازد(و در آن مسامحه نكند) اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگار شما و كسى كه بعد از آن تجاوز كند عذاب دردناكى خواهد داشت.179- و براى شما در قصاص حيات و زندگى است اى صاحبان خرد، تا شما تقوى پيشه كنيد.
شان نزول:
عادت عرب جاهلى بر اين بود كه اگر كسى از قبيله آنها كشته مى شد تصميم مى گرفتند تا آنجا كه قدرت دارند از قبيله قاتل بكشند، و اين فكر تا آنجا پيش رفته بود كه حاضر بودند به خاطر كشته شدن يك فرد تمام طائفه قاتل را نابود كنند آيه فوق نازل شد و حكم عادلانه قصاص را بيان كرد.
اين حكم اسلامى، در واقع حد وسطى بود ميان دو حكم مختلف كه در آن زمان وجود داشت بعضى قصاص را لازم مى دانستند و چيزى جز آن را مجاز نمى شمردند و بعضى تنها ديه را لازم مى شمردند، اسلام قصاص را در صورت عدم رضايت اولياى مقتول، و ديه را به هنگام رضايت طرفين قرار داد.
قرآن و ادبیات فارسی
*فاطمه احمدی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ
رسولان گفتند: آن فال بد که می گویید اگر بفهمید و متذکر شوید(آن جهلی است که) با خود شماست، بلکه شما مردم مسرف(و پر هوا و هوس) هستید. (19)
سخن در این بود که منکران سخن حق را نمی شنوند و زیان می بینند و علت در باطن آنهاست. در اشعار مولانا میبینیم؛ پیامبران الهی همچنان برای ادعاهای خود دلایلی را ذکر می کنند که از سوی منکران مورد غفلت واقع می شود. آنان می فرمایند: ما دود و آتش شعله وری را از کرانۀ محسوسات می بینیم که به سوی منکران سرازیر می شود. شما در مقابل این شهود عینی و آگهی که از آن به شما می دهیم، به ما می گویید که این حرف ها به زیان ما بوده و جز فال بد چیز دیگری نیست.
دود میبینیم و آتش از کران
تو همیگویی:«خمشکن زین مقال
ای که نُصح ناصحان را نشنوی
حمله میآرد به سوی منکران
که زیان ماست قال شوم فال»
فال بد با تست هر جا میروی(1)
ای تبهکارانی که نصیحت اندرزگویان مخلص را نمی شنوید، فال بد شما همین خود را به کری و کوری زدن است که نمی خواهید بشنوید و نمی خواهید ببینید. در این باره مثال دیگری می آید که معنا را روشن تر می کند.
افعیای بر پشت تو بر میرود
گوییاش: «خاموش، غمگینم مکن»
چون زند افعی دهان بر گردنت
پس بدو گویی:«همین بود ای فلان؟
از لئیمی، حق آن نشناختی
این بود خوی لئیمان دنی
او ز بامی بیندش، آگه کند
گوید او:«خوشباش» خود رفت آن سخن
تلخ گردد جمله شادی جستنت
چون بندریدی گریبان در فغان؟...
مایهی ایذا و طغیان ساختی»
بد کند با تو، چو نیکویی کنی(2)
در پشت تو یک افعی می خزد، کسی که در بالای پشت بام نشسته است آن را می بیند، به تو می گوید: مواظب باش که افعی در پشت تو راه می رود، اما تو به او می گویی: ساکت شو و من را غمگین مکن.
او در مقابل این حماقت تو چاره ای جز این ندارد که بگوید: آری، بنشین و خوش باش. من سخنم را گفتم، وظیفۀ انسانی الهی ام را انجام دادم. تا اینکه در آن هنگام که افعی نیش زهرآگین خود را به گردنت فرو برد، به خود آمده و تمام شادیهایت به تلخی مبدل می شود و به آن ناصح مهربان می گویی: این را می گفتی؟! چرا برای آگاه کردن من گریبان چاک نکردی و ناله و افغان ننمودی؟ او در جواب می گوید: اگر برای آگاه کردنت خیلی جدیت می کردم، تو از من می رنجیدی. تو می گویی نه هرگز، بلکه با آن تقلای جدی شادم می کرد.
او می گوید: من در انجام وظیفۀ پند و راهنمایی جوانمردی خودم را کردم تا تو را از آن زنجیر جهالت نجات بدهم اما هدایت و حیات نصیب تو نبود. تو از لئامت قدر ابلاغ من را نشناختی و در مقابل آن طغیان و سرکشی کردی. خوی اصلی انسانهای فرومایه همین است که در مقابل نیکویی ها بد می کنند. بکوش و با شکیبایی نفس را بر گردان و منحنی اش بساز که موجودی لئیم است و نیکویی با طبیعتش سازگار نیست.
1- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج3، تهران: زوّار، 1372، ص 138 و کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر سوم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص 751 نیز جعفری، محمد تقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین محمدبلخی، ج 8، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1366، ص 243-247 و شهیدی، جعفر، شرح مثنوی شهیدی، ج 7، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1376، ص 448
2- مولانا، همان، ص 137-138و زمانی، همان ص 752-760
پرسش و پاسخ قرآنی
*مریم نوغانی
مدرس دانشگاه
حکمت امتحان چیست؟
یکی از سنت های الهی در نظام انسانی، امتحان انسان هاست، این سنت در قرآن در قالب واژه های «امتحان» «ابتلا» «فتنه» و «تمحیص» آمده است.
خداوند متعال در سوره عنکبوت پندار عدم امتحان مومنان با صرف ادعای دین باوری را باطل دانسته و اعلام کرده است این سنت که برای گذشتگان اعمال شده، همچنان برای همه مومنان نیز استمرار خواهد یافت:
أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ(2) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ(3) «آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آورده ایم، رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟ و به یقین، کسانی را که بیش از اینان بودند، آزمودیم».(عنکبوت/2و3)
در جای دیگر نیز این نکته پای فشرده شده که همه انسان ها در رهگذر بیم و ترس، گرسنگی، کاستی اموال، جان ها و دستاوردها امتحان خواهند شد.
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ «و قطعاً شما را به چیزی از (قبیله) ترس و گرسنگی، کاهش در اموال و جانها ومحصولات می آزماییم و مژده ده شکیبان را»(بقره/155)
سنت امتحان نه تنها در انسانها و دین باوران در پهنه تاریخ را دربرمی گیرد، بلکه انبیا و اولیای الهی را نیز شامل می شود.
براین اساس، خداوند از امتحان ابراهیم(ع)، موسی(ع)، داود(ع) و سلیمان و... سخن به میان آورده این خود گویای عدالت فراگیر الهی است بدین بیان که خداوند حتی پیامبران اولوالعزم را در کوره امتحان هایی بسی سخت تر از امتحان های عموم مردم، آزموده است.
حکمت امتحان
هنگامیکه از امتحان انسان ها سخن به میان می آید، بیدرنگ این پرسش به ذهن می رسد که مگر خداوند از حقیقت جان انسانها و میزان خالصی و ناخالصی آنان خبر ندارد که در پی آزمونشان برآمده است؟ از نظر دین دست از پرسشگران امتحان الهی به سان امتحان های متداول بشری است که مثلاً دانشجویان برای ارزیابی میزان توان علمی خود باید از سرکنکور عبور کنند، یا برای ارزیابی میزان احاطه به مباحث طرح شده در کلاس ها می باید آزموده شوند. باری، این آزمون ها مسبوق به جهل و ناآگاهی از سطح علمی مخاطب است، اما چنین جهلی در ساحت حضرت باری تعالی که علم او مطلق، حضوری و فراتر از حصار زمان و مکان است، معنا ندارد بنابراین آزمون و امتحان های انسان ها به چه منظور انجام می گیرد با نگریستن در آیات قرآن در زمینه امتحان انسان ها می توان به این پرسش دو پاسخ داد که در این جلسه به یک پاسخ آن می پردازیم.
1)زمینه سازی رشد و تعالی انسان
تفاوت اساسی امتحان های واقعی بشری و امتحان های الهی آن است که در امتحان های بشری هدف اساسی، در ورای امتحان دنبال شده و آن هدف در پایان امتحان تحقق می یابد. از این منظر، امتحان تنها مقدمه و رهگذاری برای رسیدن به آن هدف است و خود اصالتاً هیچ نقشی ندارد.
اما در امتحان الهی افزون بر هدف، رشد و تعالی انسان ها نیز مطمح نظر است؛ درست نظیر به کوره انداختن طلا و نقره که تنها برای دانستن میزان خالصی آنها نیست، بلکه در کنار این هدف برآنند تا آنها را از ناخالصی ها نیز خالص گردانند.
چنان که در روایتی آمده است «انسانها به سان معدن طلا و نقره هستند» که ظهور طلا و نقره وجودشان در سایه گداختن در تنور آزمایش های الهی میسر است. بدین رو خداوند پس از اعلام سنت امتحان با شیوهای مختلف فرموده است: «... وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ(155) الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» مژده شکیبایان را(همراهان) کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد میگویند: ما از آن به خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم.(بقره/ 156-155)
(... وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ.) و آنها را با خوشی و ناخوشی آزمودیم باشد که ایشان بازگردند.(اعراف/168)
براساس این آیه، هدف از آزمایش مردم ـ با نیکی ها و بدی ها و شادی ها و تلخی ها... آن است که مردم به سوی خداوند بازگردند. بازگشتی که به معنای رشد کمال یابی است.
همچنین در سوره انعام هدف از ارسال پیامبران و سختی ها و دشواریهایی که مردم به آنها دچار شده اند، خاشع شدن دل های مردم در برابر خداوند اعلام شده است.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ ...» و به یقین ما به سوی امت هایی که پیش از تو بودند(پیامبرانی) فرستادیم و آنان را به تنگی معیشت و بیماری دچار ساختیم تا به زاری و خاکساری درآیند.»(انعام/42)(برگرفته از تفسیرموضوعی قران کریم نگارش جمعی از نویسندگان، انتشارات دفترنشرمعارف)
علوم قرآنی
*سیده نفیسه حسینی واعظ
مدرس مدرسه علمیه الزهرا گرگان
در چند شماره گذشته به تعریف ناسخ و منسوخ وآیات آن و نیز شبهات وارد شده پرداختیم حال به یاری خداوند مبحث نسخ به پایان رسید در اين شماره وارد بحث جدیدی با نام محكم و متشابه شده و پیرامون این مسئله و نظراتی که در این مورد بیان شده است مطالبی ارائه می گردد.
مقدمه
از آنجایی که قرآن این آخرین کتاب آسمانی و معجزه جاودان پیامبر اسلام كتابى ويژه و داراى امتيازات و اختصاصاتى است كه آن را از ساير كتب آسمانی جدا مى سازد. بهره گيرى از اين كتاب آسمانى و دريافت معارف بلند و محتواى ارزشمند آن نيز متوقف بر برخوردارى از مجموعه اى از امور است كه هر يك به نحوى در فهم صحيح قرآن نقش داشته و بيگانگى از آن امور برابر با دورى از محتواى اين كتاب مقدس است. از جمله اين موارد، آشنايى با محكم و متشابه در قرآن است. اين مسأله داراى چنان اهميت و ارزشى است كه هر مفسر قرآن كريم در جاى جاى اين كتاب الهى، توجه به آن را براى خود لازم دانسته و غفلت از آن را موجب پيدايش انحراف در تفسير قرآن مى داند. قرآن به عنوان يك مجموعه به هم پيوسته و يك دست- كه به تصريح خود هيچ گونه اختلاف و ناهماهنگى در آياتش وجود ندارد- آیات قرآن در یک تقسیم بندی به دو بخش محكم و متشابه تقسيم مى گردد. بعضى از آيات، به عنوان آيات مادر، اساسى و مرجع هستند و بخشى ديگر نيازمند ارجاع به دسته اول.
از اين روست كه نظر استقلالى به آيات دسته دوم در تفسير قرآن انسان را به كلى از مسير صحيح فهم قرآن منحرف مى سازد و ناخواسته در جهتى مخالف با كتاب خدا قدم بر مىدارد.
ترديدى نيست كه بسيارى از فرقه ها و نحله ها و انشعابات، كه در حوزه امت بزرگ اسلام و دين مبين به وجود آمده، در اثر پيروى از آيات متشابه بوده است.
پيدايش مذاهب فاسدى چون مجسّمه يا مجبره يا مفوّضه، بر پايه همين دسته از آيات و بدون ملاحظه آيات محكم بوده است. اين امر متأسفانه از صدر اسلام تاكنون ادامه داشته و در هر زمان به اقتضاى شرايط زمانى و مكانى، گروهى بوده اند كه با تمسك به چنين آياتى بدعت آفرينى كرده و آيات نورانى قرآن مجيد را دستاويزى براى رسيدن به اميال و هواهاى نفسانى خود آن هم در قالب و چهره دينى و قرآنى قرار داده اند. شايد به همين جهت است كه موضوع محكم و متشابه از ديرباز مورد توجه مفسران و قرآن شناسان بوده و آراى گوناگون و مختلف مفسران از صحابه و تابعين و پس از آنان كه در اين زمينه ابراز شده، شاهدى بر اين امر است. علاوه بر تفاسير مفسّران شيعه و سنى كه اين بحث را در ذيل آيه محكم و متشابه مطرح نموده اند، گروه بى شمارى از مفسران و آگاهان علوم قرآنى آن را در ضمن مباحث علوم قرآنى بلكه در رساله ها و كتب مستقلى مطرح و عرضه نموده اند.
از آن چه ذكر شد اهميت و جايگاه ويژه اين بحث به خوبى روشن مى شود. نيز در ضمن بحث هاى آينده معلوم مى گردد كه درك صحيح از محكمات و متشابهات قرآن مجيد، بهترين شيوه تفسيرى قرآن، تفسير قرآن به قرآن را بدنبال دارد؛ چرا كه ارجاع آيات متشابه به آيات محكم و بهره گيرى از اين آيات براى فهم صحيح از آيات متشابه،
يكى از مصاديق تفسير قرآن به قرآن است و در ساير موارد نيز استفاده از آيات داراى مفاهيم روشن براى رفع ابهام از بعضى ديگر از آيات و يا تبيين حدود و ثغور آن آيات، بسيار راهگشا و مؤثر است. اين امرخود مستلزم تبحّر و تمحّض در قرآن است؛ يعنى عقابان بلندپرواز را رسد كه در آسمان بلند معارف قرآن به پرواز درآمده به لطايف و ظرايف آن دست يابند.
احاديث متعدد و فراوانى كه هم از طريق شيعه و هم از طريق اهل سنت در زمينه نهى از تفسير به رأى وارد شده نيز قابل تأمل است. مفاد و مضمون اين احاديث چنين است كه: هر كس قرآن را به رأى و نظر خويشتن تفسير نمايد، جايگاهش در آتش خواهد بود. «من فسّر القرآن برأيه فليتبوّأ مقعده من النار(الميزان، ج 3، ص 75) و يا: من تكلّم في القرآن برأيه فأصاب فقد أخطأ و يا: الرّأي في كتاب اللّه كفر.امام رضا (ع)» از اين دسته روايات برمى آيد كه نظر استقلالى به آيات قرآن و اعتماد به خود آيه، بدون رجوع به آيات ديگر، طريقى ناتمام و نارس براى فهم قرآن است و قرآن بايد از طريق خود تفسير گردد. «الميزان، ج 3، ص 76- 80.»
در پايان براى بيان محورى بودن شناخت محكم و متشابه در قرآن به ذكر چند حديث اكتفا مى كنيم.
1. في العيون عن الرضا(ع): «من ردّ متشابه القرآن إلى محكمه هدي إلى صراط مستقيم ...» در کتاب عیون اخبار از امام رضا علیه السلام آین چنین آمده است که کسی که آیات متشابه را به آیات محکم برگرداند به راه راست هدایت شده است «تفسير صافى، ج 1، ص 319.»
2. في تفسير النعمانى بإسناده إلى إسماعيل بن جابر قال: «سمعت أبا عبد اللّه جعفر بن محمد الصادق(ع) يقول: ... و اعلموا- رحمكم اللّه- إنّه من لم يعرف كتاب اللّه عزّ وجلّ الناسخ من المنسوخ و الخاصّ من العامّ و المحكم من المتشابه و الرّخص من العزائم ... فليس بعالم بالقرآن و لا هو من أهله.» «الميزان، ج 3، ص 80.» در حقیقت کسی که با ناسخ و منسوخ، محکم و متشبهات قرآن آشنایی نداشته باشد اجازه تفسیر ندارد ودر غیر این صورت به انحراف می افتد همچنانکه در طول تاریخ از این دسته افراد که هم خود و هم جامعه را از مسیر اصلی اسلام دور کرده و به انحراف افتادهاند فراوان به چشم می خورد.
3. و در نهج البلاغه از علی(ع): آمده است «... يشهد بعضه على بعض و ينطق بعضه ببعض؛ «نهج البلاغه، خ 131.» بعضى از آيات قرآن بر بعض ديگر شهادت مى دهد و برخى آيات، آيات ديگر را روشن مى سازد.»
ادامه دارد
ابن بابويه، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ناشر: نشر جهان، تهران، 1378 ق
شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة( للصبحي صالح)ناشر: هجرت، قم، 1414 ق
محمد حسين طباطبائى. الميزان فى تفسير القرآن: بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1394 ق 1974 م.
فيض كاشانى ملا محسن، تفسير الصافى، انتشارات الصدر، تهران، 1415 ق