آشنایی با سوره ها
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
نام سوره:حدید شماره سوره: 57 محل نزول : مدنی
تعداد آیه :29 تعداد کلمه : 576 تعداد حروف: 2545
معنی: آهن
نام های دیگر سوره: ندارد.
علت نامگذری: این سوره را از آن رو «حدید» نامیده اند که کلمه «حدید» در آیه ۲۵ این سوره است.
محتوي سوره:
1. توحید و ذکر ۲۰ صفت الهی
2. عظمت قرآن
3. وضع مؤمنان و منافقان در قیامت
4. دعوت به ایمان و سرگذشت اقوام گذشته کافر
5. تشویق به انفاق به ویژه برای جهاد در راه خدا و بی ارزش بودن اموال دنیا
6. عدالت اجتماعی
7. رد رهبانیت و انزوای اجتماعی
ترتیب سوره: این سوره در ترتیب مصحف پنجاه و هفتمین سوره و در ترتیب نزول نود و چهارمین سوره قرآن کریم نازل شد؛ همچنین این سوره بعد سوره اسراء، دومین سوره از سوره های هفتگانه مسبحات است که با «سبّح لله» آغاز می شود.
فضیلت سوره:
پیامبر(ص) می فرمایند: هر کس سوره حدید را قرائت کند از کسانی است که به خدا و رسولش ایمان آورده است.
در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: هر کس سوره حدید و مجادله را در نمازهای واجب خود بخواند و بر انجام آن مداومت کند، خداوند او را تا زمان مرگش هرگز عذاب نمیکند و نه خودش و نه خانواده اش هیچ گونه بدی، نمی بیند و هیچ فقر و نیاز شدیدی به او نمی رسد.
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
*مریم علیجانی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ(٦٧) أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ يَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِينَ(٦٨) أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ(٦٩) أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ(70)
«[نه تنها عقب گرد می کردید بلکه] نسبت به آن تکبّر داشتید و [در بزم] شبانۀ [خود درباره اش] بدگویی داشتید. «67» آیا در این سخن [که وحی خداست] دقت نکردند، یا مگر [اول بار است که] کتابی برای آنان آمده که برای پدران پیشینِ آنان نیامده بود؟«68» یا مگر پیامبرشان را [از لحاظ حَسَب، نَسَب، درستی، اخلاص و کرامت] نشناخته اند که او را انکار می کنند؟«69» آیا می گویند نوعی جنون در اوست. [چنین نیست که این باطل گرایان می گویند،] بلکه او حق را برای آنان آورده است، و بیشترشان حق را خوش ندارند.»
خداوند متعال در این آیات ریشه اعراض و دوری مشرکین را در دعوت های الهی پیامبر اسلام بیان می کند. در این آیات خداوند می فرماید: آیا اندیشه و تعقل نمی کنند و عقل خود را به کار نمی گیرند.
خداوند متعال در ادامه می فرماید: یا اینکه پدیده جدیدی است این دعوت پیامبر به سوی خدا که البته این هم نبود چون از اول تاریخ بشر دعوت انبیاء الهی به سوی خدا و حق و حقیقت بوده است. در توضیح بیشتر باید گفت معمولاً انسان ها در مقابل پدیده جدید، حالت گریز دارند و راحت آن را نمی پذیرند و زیر بار آن نمی روند مثلاً قدیم که تازه برق در کشور ایران آمده بود بعضی خانواده ها مومن از این که در خانه شان برق کشی انجام دهند پرهیز می کردند و دوری می گزیدند. از بلندگو استفاده نمی کردند و فکر می کردند اشکال دارد. یا وقتی امام خمینی انقلاب کرد و مردم را دعوت به مبارزه نمود عده ای می گفتند نمی شود با مشت در مقابل تفنگ ایستاد و حاضر نبودند نهضت امام را بپذیرند و همراهی کنند. بنابراین این هم نمی تواند علت باشد برای مخالفت و اعراض از پیامبر. در ادامه خداوند متعال می فرماید: یا اینکه پیامبر را نمی شناسند و برایشان فرد جدیدی است و آشنایی با او ندارند و سابقه او را نمی دانند که با او مخالفت می کنند. چون اگر کسی چیزی بگوید که آدم او را نمی شناسد حاضر نیست حرف های او را قبول کند. پیامبر(ص) شناخته شده بود و همه اهل مکه او را کاملاً می شناختند و معروف به محمد امین بوده و به صداقت و امانت شناخته شده بود. تاریخ داستان های زیادی در این رابطه نقل کرده است مثلاً حضرت خدیجه با آن همه دارایی وقتی به امانت داری پیامبر پی برد او را دعوت به تجارت و کسب و کار با سرمایه خودش کرد. یا در قضیه نصب سنگ حجرالاسود که بعد از بازسازی خانه کعبه قرار بود انجام شود حضور پیامبر(ص) و راهنمایی ایشان باعث شد تا اختلافی به وجود نیآید و همه قبایل او را به امانت داری می شناختند.
پیشنهاد داوری ایشان را قبول کردند. پس پیامبر قبل از بعثت انسان گمنام و ناشناخته ای نبود حتی لکه ای در زندگی ایشان نبود. حدیثی در مناقب ابن شهر آشوب در مورد شخصیت پیامبر(ص) قبل از بعثت است که میگوید: ۲۰ امتیاز و خصلت پیامبران در پیامبر(ص) بود قبل از بعثت که اگر یکی را کسی داشت دلیل برعظمت آن شخص بود. امین، راستگو، ماهر و کاربلد، با اصالت و ریشه دار، شریف و والامقام، سخنور، خردمند، با فضیلت، عبادت پیشه، بیاعتنا به دنیا، سخاوتمند، دلیر و شجاع، جنگاور، قانع و فروتن و متواضع، صبور و بردبار در مقابل سختی ها و مشکلات و مهربان، غیور و غیرتمند، مدافع مظلومین، نرم خو با خرافات حتی قبل از بعثت میانه ای نداشت. بنابراین در چرایی این قضیه که مشرکین در مقابل پیامبر اعراض و روی گردانی می کردند باید گفت اول اینکه تفکر نمی کردند و در عقل خود را بسته بودند چون کسی که تدبر نمی کند نه تنها واقعیت را درک نمی کند بلکه در مقابل حق هم می ایستد. دلیل دیگر اینکه در مقابل حق می ایستند این است که اکثر مردم در مقابل حق تسلیم نبوده و از آن اکراه دارند. در حالی که در روایات زیادی داریم که بیان می دارد انسان نباید در مقابل حق بایستد بلکه باید حرف حق را بگوید و بشنود و بپذیرد و به کار گیرد. این جهان براساس حق تنظیم شده است چه از نظر تکوینی چه از نظر تشریعی و کسی که در مقابل حق ایستاد شکست می خورد و از بین می رود نه اینکه نظام را به هم بریزد. چون نظام آفرینش براساس حق و حقیقت می باشد بر اساس حق و حقیقت تنظیم شده است و همیشه پایدار خواهد بود و این باطل است که شکست میخورد و از بین می رود.
پنجره ای به نور
*زکیه مزیدی
مدرس مدرسه علمیه
عصمت و خاتمیت
سوال: عده ای معتقدند که عصمت امام ناسازگار با خاتمیت است. چه جوابی به این افراد داده می شود؟
پیامبران الهی در مقام دریافت وحی و تبلیغ آن برای مصونیت از هرگونه خطا و آفت نسیان و به عبارتی برای رساندن و ابلاغ پیام آسمانی به زمینیان با عنایت الهی به صفت«عصمت» مفتخرند، در عصمت پیامبر(ص) میان اهل سنت و تشیع اختلافی نیست، (اهل سنت، عصمت را تنها در مقام اخذ وحی و ابلاغ آن برعصمت پیامبران اتفاق نظر دارند، اما امکان انجام خطا و گناه صغیره پیش یا بعد از بعثت را پذیرفته و بعضیشان به آن قائل هستند. اما شیعه بر عصمت در همه ی عرصه ها معتقد است) اما شیعه عصمت را به امامان نیز تعمیم داده و آنان را نیز مانند پیامبران معصوم می انگارد، این با اصل خاتمیت منافات دارد، چرا که با رحلت پیامبر اعظم(ص) همه شئون آن حضرت مانند عصمت، دریافت وحی منقطع و خاتمیت و پایان رسید
سروش در این باره می نویسد:
پس از پیامبر اسلام(ص) دیگر هیچکس ظهور نخواهد کرد که شخصیتش به لحاظ دینی ضامن صحت سخن و حسن رفتارش باشد.(سروش،1376 :134)و در جای دیگر: چگونه می شود که پس از پیامبر خاتم کسانی در آینده و به اتکای وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آن ها در قرآن و سنت نبوی نباشد و در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کنند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد؟
در تحلیل و نقد شبهه فوق، نکاتی لازم است که دانسته شود:
1- اختصاص عصمت به پیامبران:
ادعای بدون دلیل: نکته اول این که مقام عصمت یک عنایت الهی همراه با نفس زکیه انسان معصوم است که از صفات لازم نبوت و انبیاء به شمار می آید و به تعبیری لازمه مقام نبوت است، اما به معنای سلب صفت مزبور در دیگران و ادعای انحصار آن در پیامبران نیست.
طراحان شبهه بین این دو مسئله خلط کرده اند، آنان توهم نموده اند که عصمت مانند نزول وحی از صفات خاص و انحصاری نبوت است، در حالی که آنان نخست باید مدعای خود (اختصاص عصمت به نبوت) را اثبات کنند، تا نظریه تعمیم عصمت به غیر پیامبران مانند اهل بیت نبوت ناسازگار با نبوت تلقی گردد. افزون بر آن روایات فریقین بلکه آیاتی از قرآن کریم بر عصمت اهل بیت دلالت می کند که اشاره خواهد شد.
2-گوهر امامت مقتضی عصمت: این که آیا امامت با صفت عصمت ملازمه دارد یا نه؟ به نوع نگاه و تفسیر امامت بستگی دارد، اگر امامت صرف خلافت و حکومت – چنانکه اهل سنت برآنند- و یا حداکثر به معنای تفسیر و تبیین دین تحلیل و تفسیر شود، در این پیش فرض امامت مقتضی عصمت نیست، اما اگر امامت به معنای عالی و به تعبیر قرآنی مافوق نبوت باشد، در این پیش فرض امامت مقتضی و ملازم عصمت خواهد بود، دلیل این نظریه اعطای مقام امامت توسط خداوند برای حضرت ابراهیم بعد از مقام نبوت و اواخر عمر آن حضرت است. وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ(بقره /124)
3- دلیل عقلی بر ضرورت وجود معصوم: خداوند برای راهنمایی بشر می بایست از باب لطف و حکمت راهنمایانی از جنس بشر اما معصوم به سوی انسان ها بر انگیزد، چرا که در صورت عدم عصمت پیامبران الهی آنان ممکن است در ابلاغ پیام یا تبیین و تفسیر آن مرتکب خطا و سهو شوند و این برخلاف غرض بعثت می باشد، در دوره هایی که پیامبران با فاصله های یکی پس از دیگری می آمدند، وجود امام لازم نبود، اما با ارسال آخرین پیامبر و وحی آسمانی، آیین آسمانی بدون شارع و مفسر معصوم رها گردد، چرا که تفاسیر و برداشت های سایر انسان ها حسب فرض مصون از خطا و اشتباه نیستند، لذا باید یک میزان و شاخصی باشد تا با آن تفاسیر و قرائت ها سره از ناسره روشن گردد.
در صورت نبود فرد معصوم به مرور آخرین دین آسمانی به آفت تحریف و انحراف مبتلا می گردد و این با هدف بعثت و اصل خاتمیت ناسازگار است. به دیگر سخن اصل خاتمیت، خود مقتضی ضرورت وجود امام معصوم و نبی است.
4- دلالت ادله قرآنی بر عصمت اهلبیت(ع): برخی از آیات قرآن مجید به صراحت بر طهارت و عصمت اهلبیت نبوت دلالت دارد که در روایات اهلبیت به امام علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) تفسیر شده است. آیه ذیل از آیات روشن در این موضوع است: وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىوَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا(احزاب/33)
5- دلالت روایات نبوی بر عصمت امامان: علاوه بر آیات قرآن کریم، حدیث نبوی مشهور به «حدیث کساء» بر عصمت اهل بیت(ع) دلالت شفاف دارند.
روایات دیگری نیز در این خصوص وارد شده که به برخی از آن ها اشاره می شود:
ابنعباس از پیامبر گرامی(ص) نقل می کند که فرمود: انا و علی و الحسن و الحسین و تسعه من ولدالحسین مطهرون و معصومون(مجلسی:201)در این حدیث پیامبر(ص) عصمت همه امامان را تاکید می کند.
همچنین حدیث نبوی معروف به «حدیث ثقلین» نیز برعصمت عترت رسول خدا دلالت دارد. در این روایت اهل بیت عِدل و هم طراز از قرآن قرار داده شده و تصریح شده که آن دو از هم جدا نشدنی و باید به هر دو تمسک شود، هرگز ضلالت و گمراهی در پی نخواهد داشت. اگر عترت رسول خدا معصوم نباشند، هرگز نباید هم طراز و عدل قرآن شمرده و تاکید شود که تمسک به آن دو مصون از خطا و ضلالت خواهد بود.
امام علی(ع) در تقریر صفات اهل بیت فرمودند: ان الله تبارک و تعالی طهرنا و عصمنا وجعلنا شهداء علی خلقه و حجته فی ارضه و جعلنا مع القرآن و جعل القران معنا لا نفارقه و لا یفارقنا. (کلینی، 1365 :191) در این روایت حضرت افزون بر مسئله ی عصمت به حجت الهی بودن خودشان نیز تصریح می کنند.
امام سجاد(ع) در ملازمه امامت و عصمت فرمود: الامام مِنا لا یکون الا معصوما. (مجلسی:199)
منابع
قرآن
1- سروش،عبدالکریم،بسط تجربه دینی،تهران:موسسه فرهنگی صراط،1376
2 -کلینی،محمدبن یعقوب،الکافی،جلد1،تحقیق علی اکبر غفاری،تهران:دارالکتب الاسلامیه،1365
3-مجلسی،محمدباقر،بحارالانوار،جلد25،تهران:دارالکتب الاسلامیه،بی تا
داستان های قرآنی
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
در برابر نام خدا خاشع باشید
أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ(16)
«آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد؟ و مانند كسانى نباشند كه قبلا به آنها كتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلبهاى آنها قساوت پيدا كرد، و بسيارى از آنها گنهكارند.»
شان نزول:
روزى منافقان از سلمان فارسى پرسيدند از آنچه در تورات است براى ما سخن بگو!، چرا كه در تورات مسائل شگفت انگيزى است (و به اين وسيله مىخواستند نسبت به قرآن بى اعتنايى كنند) در اين هنگام آيات آغاز سوره يوسف نازل شد، سلمان به آنها گفت اين قرآن«احسن القصص» و بهترين سرگذشتها است و براى شما از غير آن نافعتر است.
مدتى از تكرار سؤال خوددارى كردند باز به سراغ سلمان آمدند و همان خواهش را تكرار كردند: در اين هنگام آيه اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ...» خداوند بهترين سخن را نازل كرده كتابى كه آياتش (از نظر لطف و زيبايى و معنى) همانند يكديگر است آياتى مكرر دارد (اما تكرارى شوق انگيز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه در برابر پروردگارشان خاشعند مى افتد ...». (زمر/ 23).
باز مدتى از تكرار اين سؤال خوددارى كردند و بار سوم به سراغ سلمان آمدند و همان درخواست را تكرار كردند: در اين هنگام آيه مورد بحث نازل شد (و آنها را مؤاخذه كرد كه آيا موقع آن نرسيده است كه در برابر نام خدا خشوع كنيد و از اين سخنان دست برداريد).
قرآن و ادبیات فارسی
*فاطمه احمدی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
اتَّبِعُوا مَنْ لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ(یس/۲۱)
از كسانى كه پاداشى از شما نمى خواهند و خود [نيز] بر راه راست قرار دارند پيروى كنيد.
همانطور که می دانیم پیامبران الهی از جانب خداوند متعال مبعوث شده اند تا ما را برای رسیدن به خداوند متعال، قرار گرفتن در راه حقیقت و روشنایی و سعادت بشر هدایت و راهنمایی کنند. آنها از جانب خودشان هیچ نمیگویند و آنچه میگویند تنها از جانب خداست. آیات فراوانی در قرآن کریم به این نکته اشاره می کند که آنها برای این کاری که انجام می دهند از هیچ کس اجر و مزدی نمی خواهند و فقط چشم امید به رحمت و عنایت حق تعالی دارند. این مطلب در آیات زیادی آورده شده است، از جمله: شعرا/109-127-145-164 و 180، سباء/27، فرقان/58، ص/86، انعام/90، هود/51 و 99، شوری/23، طور/40، قلم/46 و یونس/72.
در شماره های گذشته گفتگوی پیامبران الهی با منکران را از زبان مولانا شاهد بودیم. در ابیاتی دیگر، مولانا یکی از دلایل پیامبران در مقابل منکران را مزد نخواستن از آنان بیان می کند. ایشان در دفتر سوم، پیامبران الهی را طبیب جان و روح بیان می کند و از قول آنان به مردم می گوید: ای بیمار دلان و ای مریض باطنان، ما طبیب و شاگرد مکتب حضرت حق تعالی هستیم، ما طبیبان الهی هستیم و بدانید که طبیبان جسمانی با طبیبان الهی فرق می کنند. چون طبیبان جسمانی از طریق حرکت نبض و سایر آثار طبیعی از احوال درونی بیمار آگاه می شوند ولی طبیبان الهی با قلب خود به همه چیز نگاه می کنند. طبیبان جسمانی، طبیبان غذاها و میوه ها هستند، یعنی اینها موجب تقویت روح حیوانی می شوند
اما انبیا و اولیای الهی طبیبان کردار و گفتار و صفات مردم و اصلاح کننده و الهام دهندۀ تجلیات انوار حضرت حق هستند. دلیل پیامبران الهی در تشخیص مریضی های اخلاقی و روحی، وحی و الهام حضرت حق تعالی است.
لذا آنان به بیمار دلان می گویند: کارهای صحیح و درست برای شما سودمند است و شما سلامتی روحی پیدا می کنید اما کارهای نامطلوب شما را از راه بدر می کند. حرفهای نیکو و پسندیده زدن شما را به فضل و کمال می رساند اما به جز این روح شما را آسیب می زند. ما مانند طبیبان جسمانی از کسی دستمزدی نمی گیریم چون دستمزد ما را خداعطا می کند.
دستمزدی می نخواهیم از کسی دستمزد ما رسد از حق بسی
هیــن صـلا بیمــاری ناســور را داروی ما یک به یک رنجور را(1)
پس بهوش باشید! ای بیماران علاج ناپذیر، ای بیماران هواهای نفسانی، دوای ما برای درمان کسانی است که بر اثر بیماری های اخلاقی افسرده و دل مرده شده اند.
مولانا در ابیاتی دیگر یکی از دلایلی را که پیامبران برای مزد نخواستن خودشان از مردم بیان میکنند کوچکی و بی اهمیتی دنیا می داند. ایشان از قول پیامبران می گوید: دریغ و افسوس که هر علاجی برای شفای شما به کار بردیم، نتیجه عکس داده و به زهر جان ستان مبدل شده است. ای قوم گمراه ما چه ریاستی از شما می خواهیم؟ مسلماً از شما هیچ ریاستی نمی خواهیم زیرا ریاست و بزرگی ما از آسمان ها هم گذشته است.
مولانا در قالب امثالی این مطب را بهتر بیان میکند. مثال دریایی که آکنده از مروارید است از عبور و مرور گشتی چه قدر و ارزش پیدا میکند؟ مسلما هیچ، بخصوص وقتی آن کشتی مملو از مدفوع باشد.
دریغ و افسوس بر آن چشم های ظاهر بینی که آفتاب جهانتاب حقیقت در آن ذره ای بیش جلوه نمی کند.
چه رئیسی جست خواهیم از شما؟ کـه ریاستمان فـزون است از سما
چه شــرف یابـد ز کشتی بحر دُر؟ خاصه کشتیای ز سرگین گشته پُر
ای دریـغ آن دیـدۀ کـور و کبـود آفـــتابــی انـــدر او ذرّه نمــود(2)
در ابیاتی دیگر مولانا با اشاره به روایتی از رسول اکرم(ص) این نکته راتذکر می دهد که قصد و هدف آنان فقط و فقط راهنمایی انسانهاست.
گفت:الدّین نَصیحه،(3)آن رسول آن نصیحت در لغت ضدّ غُلول
این نصیحت، راستی در دوستی در غُلولی، خاین و سگپوستی
بی خیانت این نصیحت، از وداد می نماییمت، مگرد از عقل و داد(4)
پیامبر(ص) فرمود دین به معنی خیرخواهی است و خیرخواهی ضد خیانت است. َ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): الدِّينُ نَصِيحَةٌ. نصیحت اعمال خلوص و راستی در دوستی است اگر دچار خیانت شوی، خائن و مانند سگ آزار دهنده خواهی بود. ما بیآنکه سوء نظری داشته باشیم و چیزی بخواهیم از راه خیرخواهی و دوستی راهنماییت می کنیم پس تو نباید از عقل و اعتدال روی گردان شوی.
1- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج3، تهران: زوّار، 1372، ص 127 و کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر سوم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص 679-681
2- مولانا جلال الدین محمد بلخی، همان، ص 129 و کریم زمانی، همان، ص 693-694
3- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، 27، چ دوم، بی جا، دار احیاء التراث العربی، 1403ص 67
4- مولانا جلال الدین محمد بلخی، همان، ص 182 و کریم زمانی، همان، ص 1015-1016
پرسش و پاسخ قرآنی
*مریم نوغانی
مدرس دانشگاه
هدف از آفرینش انسان چیست؟
قرآن کریم درباره اینکه هدف از آفرینش انسان چه بوده است؟ بیشتر به چهار چیز اشاره میکند:
1ـ آزمایش 2ـ عبادت 3ـ رحمت 4ـ ملاقات الهی
1ـ آزمایش
هدف از «زندگی و مرگ» آزمایش انسان معرفی شده و هدف از این آزمون نیز رسیدن به «حُسن عمل» که مفهومش تکامل معرفت و خلوص نیت در انجام هر کار خیر است.
الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا و هو العزیز الغفور(ملک/67) همانگاه مرگ و زندگی را پدید «آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید و اوست ارجمند آمرزنده»
همچنین خداوند در آیه (بقره/155) اشاره دارد به گاه انسان با ثروت و فقر و یا اینکه در آیه مبارکه(انبیاء/35) میفرماید گاه نیز با خیر و شر مورد آزمایش قرار میگیرد.
بطور کلی در آزمایش است که کمالات و هنر سپاسگزاری افراد و همچنین کیفیت اعمال آشکار میگردد و افراد شایسته نیز مستحق دریافت پاداش میشوند اما در همان حال کسی که لغزیده نباید ناامید شود زیرا خداوند آمرزنده است.
2ـ عبادت
ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون(ذاریات/ 56) «و جن و انس را نیافریدیم جز برای آنکه مرا بپرستند.»
عبودیت آخرین درجه خلوص در برابر معبود است. عبد کسی است که همه وجودش به مولا و صاحب خود تعلق دارد بدینگونه که ارادهاش تابع اراده او و خواستش تابع خواست اوست و در اطاعت از او هرگز سستی نمیکند عبادت تنها به نماز و روزه و... نیست بلکه انجام تمام دستورهای الهی است. از این رو هر کاری که با نیت الهی صورت پذیرد، عبادت است. مانند خدمت به مردم، تحصیل و تدریس، پژوهش و کارکردن برای تحصیل و تأمین معاش خانواده و همه کارهای نیکی که زمینهساز سعادت فردی و اجتماعی است که البته عبادت و کارهای نیک دارای مراتبی است که هدف آفرینش رسیدن به مراحل عالی آنهاست.
3ـ رحمت
خداوند در آیات 118و 119 سوره هود چنین میفرماید: و اگر پروردگار تو میخواست، قطعاً همه مردم را امت واحدی قرار میداد. درحالی که پیوسته در اختلافند: مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده و برای همین آنان را آفریده است در این آیات چند نکته حائز اهمیت است: اول آنکه هدف آفرینش انسانها «رحمت» و مهر الهی معرفی شده است البته انتخاب رحمت الهی، اختیاری است و همه میتوانند از آن بهره گیرند مشروط به آنکه در راستای همین هدف حرکت کنند دوم، وحدت مظهر رحمت الهی است. از این رو خداوند در قرآن انسانها را نه تنها از تفرقه منع کرده بلکه آنان را در آیه 103آل عمران به وحدت و چنگ زدن به ریسمان الهی(قرآن و اهل بیت(ع) و...) دعوت میکند سوم در این آیه به یکی از سنتهای آفرینش که همانا اختلاف و تفاوت در ساختمان روح یا جسم، فکر، ذوق و عشق انسانها و همچنین آزادی اراده و اختیار اوست، اشاره شده است.
هیچ مانعی نداشت که خداوند همه انسانها را یکسان و به اجبار مومن میآفرید اما چنین ایمانی نه فایده داشت، نه دلیل شخصیت افراد بود و نه وسیله تأمل و یا موجب پاداش
چهار: رحمت الهی همان، هدایت الهی است که از طریق عقل و راهنمایی پیامبران و کتابهای آسمانی شامل حال همه مردم شده است و هر کس از این رحمت استفاده کند به سعادت میرسد در غیراینصورت فرمان الهی بر آن است که جهنم را از سرکشان پرکند.
4) ملاقات الهی
«یا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيه»(انشقاق/6) ای انسان حقاً که توبه سوی پروردگار خود به سختی در تلاش و او را ملاقات خواهی کرد
انسان موجودی تلاشگر است که سیر و غایت تلاش او، پروردگار است و در نهایت با او ملاقات میکند
مفسران در مورد ملاقات لقای الهی چند تفسیر ذکر کردهاند:
1ـ مقصود شهود باطنی و لقای شهودی پروردگار است(المیزان ج20ص243) چنان که از امام علی(ع) حکایت شده «من پروردگاری را که نبینم نمیپرستم»(کافی،ج1، ص97)
2ـ مقصود از ملاقات پروردگار، حضور در صحنه رستاخیز و ملاقات آن صحنه یا ملاقات ثواب و عذاب الهی در رستاخیز است(المیزان، ج20، ص242)
از آیه 6 سوره انشقاق براساس هرکدام از تفاسیر چنین برمیآید که رنج انسان وقتی تمام میشود که پرونده دنیا بسته شود و انسان با خدای خویش یا نتایج اعمال نیکش ملاقات کند.
علوم قرآنی
*سیده نفیسه حسینی واعظ
مدرس مدرسه علمیه الزهرا گرگان
در شماره گذشته به بحث ادامه مبحث محكم و متشابه و معانی لغوی واصطلاحی آن اشاره گردید. در این شماره به حکمت وجود متشابهات در قرآن و نظراتی که در این باره آمده است می پردازیم
حكمت وجود متشابهات در قرآن وجود متشابهات در قرآن كريم بهانه برخى خرده گيرى ها بر اين كتاب مقدس شده است. آنان مى گويند قرآن مدعى است كه قول فصل است، فرقان و تميز دهنده حق از باطل است، هيچ گونه باطلى در آن وجود ندارد؛ در حالى كه آيات متشابه آن آياتى هستند شبهه انگيز، ديرياب و مشكلآفرين. فرقهها و مذاهب گوناگون اسلامى هريك براى اثبات حقّانيت خويش به همين قرآن استدلال كرده آياتى از قرآن را مورد استناد خويش قرار مىدهند. دليل اين امر چيزى جز وجود متشابهات در قرآن نيست.
آيا اگر اين كتاب تمامش محكمات بود با اهداف تبيين شده از سوى خود قرآن سازگارتر نبود؟
و اصولا فلسفه و حكمت وجود متشابهات در قرآن چيست؟
در این مورد مفسرین نظرات گوناگونی ارائه نمودند جهت رعایت اختصار به نظر علامه اشاره میشود
علّامه طباطبائى در تبيين علّت وجود متشابه در قرآن در يك بيان تفصيلى به اين نتيجه مىرسد كه، اساسا اشتمال قرآن بر آيات متشابه امرى واجب و ضرورى بوده است و جز اين امكان نداشته است. وى مىگويد: القاى مفاهيم و معانى به انسان جز از طريق معلومات ذهنيى كه در طول زندگى وى برايش فراهم گرديده، ممكن نخواهد بود.
اگر فردى مأنوس با امور حسى باشد القا از طريق محسوسات، و اگر به معانى كلى نايلگشته باشد، از همان طريق، به ميزان نيل به معانى صورت خواهد گرفت. از طرفى هدايت دينى اختصاص به گروهى خاص از مردم ندارد؛ بلكه همه گروهها و تمامى طبقات را در برمىگيرد. اختلاف سطح افكار مردم از يك سو و عموميت امر هدايت براى همه از سوى ديگر باعث شده است كه بيانات قرآن در قالب امثال صورت گيرد؛ بدين صورت كه آن دسته از معانى و مفاهيمى كه انسان به آنها آشناست و ذهنش با آنها معهود است انتخاب مىشود تا از رهگذر اين معانى، آن چه را نمىداند برايش تبيين نمايد. «الميزان، ج 3، ص 60 و 61.»
به عبارت ديگر: الفاظ قرآن، مثلهايى براى معارف حق الهى مىباشند و از آن جهت كه فهم عموم مردم جز محسوسات را درك نمىكند و دسترسى به معانى كلى ندارد، اين معارف در قالب مثلها و امور مادى عرضه مىگردند. در اين صورت اگر درك مردم در دريافت معارف الهى در همان مرحله حسى جمود پيدا كند، براى چنين افرادى بيانات و امثال قرآن، حقايق جلوه مىكند و مثال، ممثّل به نظر مىرسد و در اين صورت منظور و مقصود آيات از بين رفته است. اگر مردم در درك معانى، جمود بر مثالها ننمايند و با تجريد مثالهاى بيان شده خود را به معانى و مفاهيم مجرّد از حس و محسوسات منتقل نمايند، در اين صورت هم ميزان تجريد و الغاى خصوصيات مثالها براى همه يكسان نيست و در نتيجه در انتقال از اين مثالهاى محسوس به معانى مجرد، تفاوتهايى پديدار مىگردد. «همان، ج 3، ص 62.»
به هر حال از آن جا كه انتقال مفاهيم عالى و معنوى قرآن به انسانها جز از طريق الفاظ و عبارات امكانپذير نمىباشد، اين الفاظ مادى نمىتوانند دربرگيرنده همه آن محتوا و معنا باشد. به همين جهت، تشابه پديد مىآيد و دليل آن همان است كه معانى در قالب اين الفاظ نمىگنجند. بعضى از قرآنپژوهان در پاسخ به همين اشكال كه چرا قرآنى كه مثل اعلاى فصاحت و روشنى و صراحت است، داراى متشابهات شبههانگيز و ديرياب است؟ گفتهاند: قرآن در قالب و بر وفق موازين كلام طبيعى انسانى نازل شده است و در كلام بشرى از سادهترين تعابير روزمرّه گرفته تا عالىترين تعبيرات و عبارات ادبى و هنرى، انواع صورتهاى مجازى و استعارى و تمثيلى و كنايى را دارد و هرجا كه مجاز باشد لا محاله تشابه و متشابه پيش مىآيد. «قرآن پژوهى، ص 736 و 737.»
بنابراين در يك نتيجه گيرى نهايى با توجّه به القاى دقيقترين معانى در قالب الفاظ مادى از يك سو و استفاده قرآن از تعابير رايج لفظى نظير مجاز، استعاره، تمثيل و كنايه از سوى ديگر، وجود آيات متشابهات كه چيزى حدود دويست آيه «التمهيد، ج 3، ص 14.» از كل قرآن را تشكيل مىدهند، امرى غير قابل اجتناب و ضرورى بوده است و در حقيقت اگر جز اين بود جايى براى سؤال و ابهام وجود داشت.
منابع:
قرآن پژوهى: بهاء الدين خرّمشاهى. تهران، مركز نشر فرهنگ مشرق، 1372.
التّمهيد فى علوم القرآن: محمد هادى معرفت. قم، دفتر انتشارات اسلامى.
الميزان فى تفسير القرآن: محمد حسين طباطبائى. بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1394 ق 1974 م.
درسنامه علوم قرآنى، حسين جوان آراسته، بوستان كتاب قم1380