آشنایی با سوره ها
*ربابه کابوسی(طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان)
نام سوره: صف شماره سوره: 61 محل نزول: مدینه
تعداد آیه: 14 تعداد کلمه: 226 تعداد حروف: 966
معنی: منظور همان صفهای فشرده و آهنین نیروهای اسلام در برابر کفر است.
نامهای دیگر سوره: حواریون (یاران خاص و نزدیک) – عیسی(ع)
علت نامگذری :زیرا در آیه دهم آن، به پیامبر(ص) دستور داده شده که زنهای مهاجر را امتحان کند تا علت و انگیزه ترک شوهرانشان و مهاجرتشان از مکه به مدینه معلوم شود.
ویژگی سوره: جهاد وقتال در راه خداوند و رزمندگان اسلام و صفهای فشرده و آهنین آنان به هنگام نبرد در برابر دشمن بیش از هر چیز دیگر در نزد خداوند محبوب است.
محتوي سوره:
1) تسبیح و تقدیس خداوند به وسیله تمام موجودات
2) توبیخ کسانی که شعارهای خالی از عمل سر میدهند
3) ارزش و عظمت و صلابت صفهای فشرده و پولادین رزمندگان اسلام
4) بشارت و پیشگوئی حضرت عیسی(ع)
5) پیروزی نهایی و قطعی دین خداوند
6) ایمان به پروردگار
ترتیب سوره: این سوره در ترتیب مصحف شصت و یکمین سوره و در ترتیب نزول صدویازدهمین سوره قرآن کریم است که پیش از آن سوره فتح و پس از سوره تغابن نازل شد.
فضیلت سوره: پیامبر(ص) میفرمایند: هرکه این سوره را بخواند حضرت عیسی(ع) برای او درود فرستد و تا زمانی که نمرده برای او استغفار کند و روز قیامت دوستش باشد.
در حدیثی دیگر امام باقر(ع) میفرمایند: کسی که قبل از خواب سورههای مسجات(حدید- حشر- صف – جمعه - تغابن) را بخواند نمیمیرد تا امام زمان(عج) را درک کند و اگر بمیرد در جوار و نزد رسول خدا(ص) خواهد بود.
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
مریم علیجانی(طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان)
«وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَلَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ»
«اوست که برای شما گوش و دیده و دل پدید آورد، ولی اندکی سپاسگزارند»(مومنون/ 78)
خداوند متعال در این آیه کریمه بیان میدارد که برای انسانها گوش، چشم و قلب یا همان عقل قرار داده است که ابزار آگاهی انسان هستند و بشر بوسیله اینها میتواند به سعادت وکمال دست یابد.خداوند تعالی در این آیه گوش را مقدم بر چشم قرار داده است در صورتی که چشم برای انسان کاربرد بیشتری دارد. آیا این امر دلیلی دارد؟ در پاسخ باید گفت بله. به قول بعضی از مفسرین قرآن، گوش انسان در رحم مادر شروع به فعالیت و کار میکند و جنین در رحم صدای قلب مادر را میشنود و با آن انس میگیرد و صداهای اطراف مادر را متوجه میشود و میشنود. به همین خاطر بعد از متولد شدن نوزاد مستحب است که در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفته شود. ولی چشم انسان چون در رحم مادر در تاریکی مطلق بسر میبرد و هیچ فعالیتی ندارد بسته است و بعد از به دنیا آمدن در مواجهه با نور و فضای روشن شروع به باز شدن و فعالیت میکند.
نکته ای که خداوند به آن توجه میدهد این است که عده کمی از شما انسانها سپاسگزاری و تشکر میکنید. در صورتی که شکر کردن و شاکر بودن برای خداوند خیلی مهم است و در قرآن کریم انسان سپاسگزار را ستایش کرده و ناسپاس را مذمت نموده است. لئن شکرتم لازیدنکم هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاسگزاری کنید قطعاً نعمت خود را بر شما بیافزایم و اگر ناسپاسی کنید بیتردید عذابم سخت است. خداوند متعال در این آیه اعلام کرده که اگر شکرگزاری کنید نعمتها را برای شما برکت وگسترش میدهم اما اگر کفران نعمت کنید و شکرگزار نباشید فرموده که به دنبال آن عذاب الهی خواهد بود. نکته جالب توجه در این زمینه این است که خداوند متعال خود نیز شاکر است و در کتاب آسمانی خویش فرموده اگر شما شکر کنید خداوند نیز شاکر و سپاسگزار است و این مطلب بسیار مهم و اساسی است. در دو آیه از قرآن کریم خداوند متعال به شاکر بودن خود اشاره کرده است در آیه «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ» «مسلّماً صفا و مَروه از نشانههای خداست، پس کسی که حجِ خانۀ کعبه کند یا عمره انجام دهد بر او باکی نیست که فاصلۀ میان آن دو را بپیماید و کسی که [بنا به خواست خودش افزون بر واجبات حج،] کار نیکی [چون طوافِ بیت و سعی مستحب] به جای آورد، قطعاً خداوند [در برابر عمل او] پاداش دهنده، و [به وضعیت او] داناست» (بقره/158)
در پایان آیه خداوند بیان میدارد که اگر انسان کار خود را با میل و رغبت انجام دهد حال سعی صفا و مروه باشد یا هر کار خیر دیگری، خدا هم در مقابل از بنده تشکر میکند و باید توجه داشت که شاکر بودن خدا از بندهاش چه موهبت بزرگی میباشد. آیه دیگر «مَا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ وَكَانَ اللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمًا» «اگر سپاسگزار [نعمتهای بیشمار حق] باشید و صادقانه ایمان بیاورید خدا را با عذاب شما چه کار؟ خداوند همواره پاداش دهنده و داناست»(نسا/ 147). خداوند متعال در این آیه میفرماید خدا را با عذاب شما چه کار است؟ اگر شما شکر کنید و ایمان بیاورید. در این آیه خداوند شکر را مقدم بر ایمان قرار داده و سپس میفرماید خداوند هم شاکر و سپاسگزار بسیار دانا است. در مورد شکرگزاری انسان باید گفت شکرگزاری یک امر فطری است و انسان دارای آداب و شخصیت، مطمئناً سپاسگزار و شاکر خواهد بود و این شکرگزاری ابتدا در مقابل انسانهای دیگر میباشد و سپس نسبت به خدا. طبق این حدیث از امام سجاد(ع) که فرمودند: شاکرترین شما در مقابل خدا شاکرترین در مقابل مردم خواهد بود. در روایات معصومین تاکید شده است که اگر کسی خوبی در حق شما انجام داد حتماً شاکر باشید و هرگز فراموش نکنید ولی خوبی کردن خودتان را نسبت به دیگران فراموش کنید؛ زیرا شاید باعث منت و یا ایجاد توقع در شما شود. در حدیثی از معصوم روایت شده است که خدای متعال در روز قیامت به یکی از بندگانش میگوید چرا از من تشکر نکردی؟ بنده میگوید خدایا شکرت را به جا آوردم و ناسپاسی نکردم.
خدا پاسخ میدهد از آن کسی که وسیله رسیدن نعمتهای من به تو بود تشکر نکردی. نکته دیگر در مورد شکر کردن این است که: شکر کردن فقط زبانی نیست و مرتبه اول شکر دردل است که بعد به زبان جاری میشود. یعنی از صمیم دل همه نعمتها را از خدا بدانم و از خدا تشکر نمایم. بنابراین شکر کردن باید از عمق جان انسان برآید زیرا ریشه آن معرفت به خدای متعال و عرفان الهی است. در صورتی که انسان دارای معرفت الهی باشد در هر حالتی که باشد شاکر است. در غم باشد یا شادی، در فقر باشد یا ثروت، در سختی باشد یا آسایش. مانند امام حسین(ع) که در صحرای کربلا در گودال قتلگاه نیز همان قدر راضی بود و خدا را شکر میکرد که در دامن پیامبر بود. و زمزمه «الهی رضا به قضائک» او ترک نمیشد.
پنجره ای به نور
زکیه مزیدی(مدرس مدرسه علمیه)
تفسیر موضوعی قرآن
اهداف آفرینش
شناخت اهداف آفرینش یکی از دغدغههای دیرین بشری است که از یک سو با سرنوشت انسان گره میخورد و از سویی دیگر با خدا و جهان پیوند دارد. هدفی که انسان برای خلقت میشناسد، نوع نگاه او را به جهان و انسان رقم میزند، هدف و جهتگیری زندگی او را شکل میدهد؛ بدان سان که میتواند بر همه انگیزهها، اندیشهها، اعمال و رفتار او تاثیر گذارد، به زندگی انسان معنا دهد، یا او را به پوچی و بیمعنایی سوق دهد.
هر چیز چهار علت فاعلی، مادی، صوری و غایی دارد که مقصود از «هدف» در «اهداف آفرینش»، همان علت غایی یا نهایت هر چیز در مسیر حرکت خویش است.(جمعی از نویسندگان،1391: 125) هر خالقی در خلق هر اثری به دنبال هدفی است که همین هدف کار و فعل او را حکیمانه کرده و به فعل وی معنا میبخشد. عدم وجود این عنصر مهم در خلق و ایجاد یک شیئ، کار را عبث و بیهوده کرده و در نزد عقلاء از درجهی ارزش و اعتبار ساقط میکند. با ذکر مثال موضوع روشن میگردد: شخصی که مدرسهای را تأسیس میکند، لازم است علاوه بر ساختن مکانهای آموزشی و کلاس درس، سالنی را نیز برای ورزش و فعالیّت ورزشی دانشآموزان تعبیه کند. این در حالی است که هدف از تأسیس مدرسه، ایجاد مکانی برای ورزش و پرورش قهرمانان ورزشی نیست.
اهداف از احداث مدرسه، فراهم آوردن محیطی برای تعلیم و تربیت کودکان و بالا بردن سطح علم و آگاهی آنان است ولی از آنجا که فکر سالم در بدن سالم قرار دارد، لذا لازم است تا زمینهی نشاط روحی و سلامت جسم محصّلین نیز مدّ نظر قرار گیرد تا هدف اصلی یعنی تعلیم و تعلّم بهتر محقّق شود.بر این اساس آموزش و پرورش هدف بالأصاله، احداث مدرسه، ورزش و تربیت بدنی هدف بالتبع آن خواهد بود. نظام بزرگ آفرینش نیز از این قاعده مستثنی نبوده و همهی موجودات عالم در سایهی هدف از پیش تعیین شدهای پا به عرصهی وجود گذاشتهاند. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان اين دو است به باطل نيافريديم، اين گمان كسانى است كه كافر شده [وحقپوشى كردهاند] پس واى از آتش بر كسانى كه كافر شدهاند»(ص/27). امّا با این وجود هدف خلقت همهی موجودات یکی نبوده و خلقت هر موجود هدف خاص خود را دنبال میکند. چه بسا موجوداتی که خلقت آنها به تبع موجودات دیگر، و وجود آنها زمینهساز آفرینش دیگر موجودات بوده است. به تعبیر دیگر، خلقت برخی موجودات تأمین کنندهی اهدافی بالاتری در سلسلهی موجودات است و اصطلاحاً اهداف در یک رابطهی طولی با یکدیگر قرار دارند. از اینرو میتوان گفت که برخی موجودات دارای هدف بالأصاله هستند و برخی دیگر بالتبع.
بنابراین جهان آفرینش به عنوان یکی از شگفتانگیزترین مخلوقات پروردگار، بنا به حکمت الهی، هدفی را دنبال میکند و بیهوه و عبث خلق نشده است و خداوند پیش از شروع، «هدفی» داشته و سپس خلقت جهان را در همان راستا سامان داده تا در نهایت، جهان به همان هدف برسد.
سؤال: خداوند از خلقت نظام کائنات و موجودات بیشمار کرهی خاکی و در یک کلام از خلقت عرش و فرش چه هدفی را دنبال کرده است؟
از آیات متعدّد قرآن کریم میتوان نتیجه گرفت که خلقت جهان آفرینش، مقدّمهی خلقت آدم بوده است و کل جهان هستی و آراستن زمین به نباتات، جانداران، جنگل ودشت، همگی زمینهسازی برای قدم نهادن انسان بر روی کرهی خاکی است. برخی از متفکّرین معاصر معتقدند که «اینکه ما بگوییم تمام دستگاه هستی برای انسان آفریده شده است، این مطلب نیاز به تحلیل و بررسی زیاد دارد»(جعفری،1390 : 127) امّا با رجوع به قرآن کریم و کلام وحی، آیاتی را میتوان یافت که همگی دال بر این معنا است.
یکی از شواهد بر این مسئله که در قرآن کریم به آن اشاره شده و در آیاتی چند، از آن سخن به میان آمده است، موضوع تسخیر کائنات و موجودات توسّط انسان است. خداوند در سورهی لقمان میفرماید: «آيا ندانستهايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است مسخر شما ساخته و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است...».(لقمان/20)
«تسخیر» در لغت، به معنای در اختیار گرفتن یک شیئ است به نحوی که هیچگونه اختیاری از خود نداشته باشد به تعبیر دیگر، شیئ مسخّر موجودی است که «در قهر و غلبهی دیگری داخل شده به نحوی که هیچگونه اراده و اختیاری بر خلاص کردن خود ندارد».(زبیدی،جلد6: 507)
انسان از چنان ارزش و مقامی برخوردار است که به فرمان خداوند، همهی موجودات جهان آفرینش مسخّر او هستند و به گونهای آفریده شده است که بتواند همهی نیروهای طبیعت را تسخیر کند و از آنها به نفع خود استفاده کند.(نصری،1394 : 227)مفسر قرآن کریم، هدف از آفرینش را چنین بیان میدارند که: هدف برای تکامل انسان و دریافت رحمت است و اگر پرسیده شود: تکامل و قرب پروردگار برای چه منظوری است؟ میگوییم: برای قرب به پروردگار! یعنی این هدف نهایی است و همه چیز را برای تکامل و قرب میخواهیم، اما قرب و دریافت رحمت را برای خودش (یعنی برای تقرب به پروردگار) که ماورای آن پاسخ دیگری نیست.(مکارم شیرازی،1382: 393)
منابع
1)جعفری، محمد تقی، آفرینش و انسان،چاپ سوم، تهران: انتشارات موسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری،1390
2) جمعی از نویسندگان، تفسیر موضوعی قرآن کریم، چاپ46،قم: دفتر نشر معارف،1391
3) زبیدی، مرتضی، تاج العروس من جواهرالقاموس، جلد 6، تهران:انتشارات دارلفکر، بی تا
4) مکارم شیرازی و همکاران، ناصر، تفسیر نمونه،جلد22،چاپ بیست و دو،تهران: دارالکتب اسلامیه،1382
5) نصری، عبدالله، مبانی انسان¬شناسی در قرآن، چاپ نهم، تهران:سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،1394
داستان های قرآنی
*ربابه کابوسی(طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان)
به آنچه میگویید عمل کنید
ياأَيُّهَاالَّذِينَآمَنُوالِمَتَقُولُونَمالاتَفْعَلُونَ (2)
كَبُرَمَقْتاًعِنْدَاللَّهِأَنْتَقُولُوامالاتَفْعَلُونَ (3)
ترجمه:
2) اى كسانیكه ايمان آوردهايد! چراسخنى مىگوئيد كه عمل نمىكنيد؟
3) نزدخدابسيارموجب خشم است كه سخنى بگوئيدكه عمل نمىكنيد؟
شان نزول:
هنگامیكه خداوندثواب شهداى بدر را بيان كرد، جمعی از صحابه گفتند: بعد از اين هر وقت با دشمن روبرو شويم پشت نخواهيم كرد، و فرار نمىكنيم، ولی به گفته خود وفا نكردند و در جنگ احد فرار نمودند، تا آنجا كه پيشانی پيامبر(ص) و دندان مبارك او شكسته شد.
قرآن و ادبیات فارسی
فاطمه احمدی(طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان)
قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمي يَعْلَمُونَ(26) بِمَا غَفَرَلِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ(27)
(سرانجام او را شهید کردند و) به او گفته شد: «وارد بهشت شو!» گفت: «ای کاش قوم من میدانستند. که خدا چگونه در حق من مغفرت و رحمت فرمود و مرا مورد لطف و کرم قرار داد.»(27و26/یس)
مولانا با تأثر از این آیه در ضمن داستان توبه نصوح، با بیانی زیبا این آیه شریفه را دستاویز قرار داده، این نکته را متذکر میشود که اگر انسان به اشتباه خود پی ببرد و پشیمان شود و واقعاً توبه کند و در صدد جبران گناه خود برآید خداوند متعال نیز دست او را گرفته خیرات و برکاتی را نصیب او میکند که از حد خارج است. مولانا با زبان نصوح به مردم میگوید: ای کاش قوم من هم از آن خبر داشتند.
نصوح مردی بود با هیبت و قیافهی زنانه. او در حمامهای زنان به کار مشغول بود و بخصوص دختر شاه را دلاکی میکرد و کسی هم به جنسیت حقیقی او پی نبرده بود. او سالیان متمادی بر این کار بود و از این راه هم امرار معاش میکرد و هم ارضای شهوت. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود، هر بار توبه خود را میشکست.
روزی نصوح برای رهایی از این فعل قبیح نزد عارفی ربانی رفت و به او گفت مرا نیز دعا کن. آن عارف که مردی روشنبین بود، بیآنکه خواستهی او را بپرسد به فراست دریافت که مشکل او چیست، ولی چیزی به رویش نیاورد. فقط تبسمی کرد و گفت إن شاالله توبه نصیبت میشود.دعای آن عارف به اجابت رسید و اسباب توبهی نصوح بدین صورت فراهم شد.
روزی نصوح طبق روال همیشگی در حمام زنانه مشغول کار بود که ناگهان قیل و قالی بلند شد و در آن میان زنی جار زد که یکی از مرواریدهای گوشوارهی دختر شاه گم شده است. در حمام را ببندید و نگذارید کسی خارج شود تا جامه و بقچهی حاضران وارسی شود.
بقچهها و جامهها را به دقت گشتند اما از دانه مروارید خبری نشد. ناچار گفتند همه باید کاملاً برهنه شوند و یکی یکی مورد بازدید قرار گیرند. نصوح با شنیدن این حرف بکلی خود را باخت، به خلوت حمام رفت و در حالی که بدنش مثل بید میلرزید با تمام وجود و با دلی شکسته خدا را طلبید و گفت: خداوندا! بارها توبه بشکستهام، اما تو را به مقام ستاریتت این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم.
نصوح آنقدر خدایا خدایا کرد که در و دیوار نیز با او همنوا شدند. در این اثنا نوبت وارسی نصوح رسید. زنی نام او را صدا زد. اما همینکه او نام خود را شنید از شدت ترس، بر کف حمام افتاد و از هوش رفت. در این فاصله زنی فریاد زد که مژده مژده مروارید پیدا شد.
ناگهان در حمام ولولهای افتاد. زنان دستکزنان شادمانی خود را از یافته شدن مروارید اعلام کردند. و نصوح نیز در فضایی آکنده از شادمانی به هوش آمد و دید که خطر از کنار گوشش گذشته است. زنانی که بدو ظنین بودند نزدش آمدند و عذرها خواستند. او در این واقعه عیاناً لطف و عنایت ربانی را مشاهده کرد. این بود که بر توبهاش ثابتقدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت.
باز، رحمت پوستین دوزیم کرد
هر چه کردم، جمله ناکرده گرفت
نام من در نامه پاکاننوشت
آه کردم، چون رسن شد آه من
آن رسن بگرفتم و بیرون شدم
در بن چاهی همیبودم زبون
گر سر هر موی من یابد زبان
میزنم نعره در این روضه و عیون
توبه شیرین چو جان روزیم کرد
طاعت ناکرده آورده گرفت
دوزخی بودم، ببخشیدم بهشت
گشت آویزان رسن در چاه من
شاد و زفت و فربه و گلگون شدم
در همه عالم نمیگنجم کنون
شکرهای تو نیاید در بیان
خلق را: یا لَیتَ قَومی یَعلمون»
بار دیگر رحمت الهی لغزش مرا جبران کرد و توبهای را نصیبم کرد که از جان هم شیرینتر است. هر گناهی که مرتکب شدم اغماض کرد و هر طاعت و عبادتی را که انجام نداده بودم انجام یافته فرض کرد. نام مرا در دفتر پاکیزگان صالح نوشت و با آنکه مستحق جهنم بودم بهشت را به من عطا کرد. من از کثرت گناه خود آه کشیدم و آهم به ریسمانی تبدیل شد و آن ریسمان در درون چاه نفسانی و شهوانی که در آن محبوس بودم آویزان شد، ریسمان را گرفته و خارج شدم. پس از نجات از آن چاه از نظر روحی و باطنی شاد و نیرومند و کمال یافته و با نشاط شدم. خداوندا آفرینهای بیشمار نثار تو باد که ناگهان مرا از اندوه رهانیدی. اگر فرضاً سر هر موی من زبانی شود باز نمیتواند سپاس تو را به جای آورد من در میان این بوستانها و چشمه ساران در خطاب به مردم فریاد بر میآوردم که ای کاش قوم من نیز میدانستند.
رک. 1- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی ، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج5، تهران: زوّار، 1372، ص113، 2- کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفترپنجم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص 631 و3- محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج12، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، ص 112
پرسش و پاسخ قرآنی
مریم نوغانی(مدرس دانشگاه)
ویژگی های بسم الله و رازهای سوره حمد چیست؟
بسم الله در آغاز هر سوره، معنای مخصوصی دارد که با محتوای آن سوره هماهنگ است و چون سوره حمد عهدهدار معارف فراوانی است. «بسم الله» در آغاز آن حاوی همه آن معارف است.
از آنجا که ادراک این معارف، وسیله ارتقا به شهود و رازهای آن است. ذیلاً معرفی از آنها را میآوریم. «حمد» قطعاً در برابر نعمت است و نظام امکانی از معقول گرفته تا محسوس و از غیب تا شهود، همه نعمتهایی است که خداوند عطا فرموده است، پس او مستحق ستایش است و جز او کسی این استحقاق را ندارد و چون غیرخداوند وجود حقیقی ندارد زیرا همه ما سوی الله، نشانهها و مظاهر او هستند، پس او بر هر چه غیر او صادر میشود، مالک مستقل است یعنی ستایشی که از غیر خدا بروز میکند، مظهر و نشانه ستایشی است که از خدای متعال پدید میآید. پس ستایشگری غیر خدا وجود ندارد و هم او حمید و ستوده به معنای مطلق است، یعنی او هم ستایشگر است و هم ستایش شده.
در این سوره، علت اینکه خداوند متعال، استحقاق ستایش دارد، پنج امر ذکر شده که:
یکم، عنوان «الله» است، زیرا این کلمه جامع همه کمالات است و در وجود هر کس همه کمالات جمع شود، او ستایش شده و محمود است، در نتیجه، خدای تبارک و تعالی ستایش شده و محمود است، پس ستایش تنها از آن اوست.
دوم، عنوان «ربوبیت» است که از صفات خاص خدای عزوجل است و چون خداوند سبحان پروردگار جهانهاست، هر پروردگاری محمود و ستایش را دارد.
سوم، عنوان«رحمانیت» و بخشایندگی نیز از صفات خاص خداوند است.
این صفت نسبت به «الله» خاص است، چنان که از آیه «قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ایاماً تدعوا فله الاسماء الحسنی» (بگو خدا را بخوانید یا رحمان را، هر کدام را بخوانید برای او نامهای نیکوتر است) چنین استفاده میشود. زیرا دلالت دارد هر یک از اسمهای «الله» و «الرحمن» واجد ویژگیهای نامهای نیکوتراند، هر یک از این دو اسم، اسمهای حساس است.
چهارم، عنوان «رحیمیت» نیز از اوصاف خاص است، چون غیر مومن را فرا نمیگیرد و همانند عنوان «الله» اسم اعظم و جامع نیست. از آنجا که خدای سبحان مهربان و رحیم است و هر مهربانی مورد ستایش قرار میگیرد، پس خداوند متعال محمود و ستایش شده است، پس برای اوست ستایش.
پنجم، عنوان «مالک» و فرمانروایی در امر پاداش بهشت و دوزخ. این فرمانروایی از شئون حکمت است، چنان که از شئون قدرت نیز هست، هر حاکم دادخواهی، در برابر عمل، فرمان به پاداش میدهد، اگر عمل نیک باشد به بهشت، و اگر بد باشد به دوزخ، چنین حاکمی مورد ستایش است و چون خداوند سبحان، مالک بهشت و دوزخ است، محمود است پس حمد و ستایش از آن اوست. روشن است که برای هر یک از معارف مزبور، رازی مخصوص و خارجی است و نمازگزاری که پروردگارش را مناجات میکند، به آن اسرار دست نمییابد جز از راه شناخت و باور این معارف و حرکت به سوی کسب آنها تا به جایی رسد که مصدق خارجی آنها را به شهود بنگرد.
و به نهان آنها راه یابد. از این رو آنچه در روایات اهلبیت(ع) و آثار پیروانشان به ما رسیده، مانند این که هنگام خواندن فانحه الکتاب به حال مدهوشی و عشوه میافتادند، بدین جهت بوده که پارهای از اسرار نهانی آنها را میدیدند.
نمازگزار پس از این که با برهان قرآنی بدین پایه از معرفت رسید که خداوند سبحان مستحق عبادت است. میخواهد به معرفت خود(خدای سبحان) با شهود، یعنی عرفان نایل گردد و نماز تنها وسیله رسیدن به این مقصود است و مانع میشود از آلودگی و از آنچه انسان را از خداوند دور میکند، نماز پیوندی است میان بنده و موسی، بنده با این عبادت به خداوند متعال نزدیک میشود و با جمله «ایاک نعبد» (با رکوع کنندگان رکوع نمایید) که بیانگر حصر است، با او مناجات میکند.
منبع
1ـ تفسیر تسنیم، ج1، ص290
2ـ همان، ص270
3ـ سوره اسراء، آیه 110
4ـ رازهای نماز، جوادی آملی، نشر اسراء، دفتر انتشارات ؟؟؟؟، بهمن 1384
علوم قرآنی
سیده نفیسه حسینی واعظ(مدرس مدرسه علمیه الزهرا گرگان)
تمثيلات در قرآن
درشماره گذشته به بحث تمثیلات در قرآن پرداختیم و بیان شد که اين كتاب آسمانى، با واداشتن انسانها به تفكّر و تعقّل و تدبّر در آيات الهى و نظام آفرينش و موجودات اطراف خود و نظر در خلقت خويشتن و سير در زمين و كند و كاو و تعمّق در سرگذشت اقوام پيشين و يافتن عوامل بقاء و سقوطشان، نيز با معرفى انسانهاى مقاوم و نمونه و بيان زندگانى رسولان الهى و غيره به تربيت، راهنمايى، رشد و هدايت آنها همّت میگمارد و در اين راه از «تمثيل» كه حقايق و واقعيات دور از ذهن را براى مردم نزديك و مجسّم و قابل فهم مىسازد، استفاده مىكند.
در این شماره به آیات(24و25سوره مبارکه ابراهیم:)که ایمان و کفر به شجره طیبه و خبیثه تشبیه شده است وحق با همه گستردگیاش در کلمه طیبه تجسم یافته است خواهیم پرداخت
«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ(٢٤)تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ(٢٥)» «آیا ندانستهای که خداوند چگونه کلمۀ پاک [یعنی توحید و اسلام] را تشبیه به درخت پاکی کرده است که ریشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است؟(24»)
درختی که] میوهاش را به خواست پروردگارش در هر زمانی میدهد، خداوند برای مردم مَثَلها میزند تا متذکر [حقایق] شوند شجره طيبه و شجره خبيثه در اينجا صحنه ديگرى از تجسم حق و باطل، كفر و ايمان، طيب و خبيث را ضمن يك مثال جالب و بسيار عميق و پرمعنى بيان كرده، بحثهاى آيات گذشته را كه در اين زمينه بود تكميل مىكند.
نخست مىفرمايد: «آيا نديدى چگونه خدا مثالى براى كلام پاكيزه زده و آن را به شجره طيبه و پاكى تشبيه كرده است»؟ «الم تركيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة». سپس به ويژگيهاى اين شجره طيبه درخت پاكيزه و پر بركت ميپردازد و به تمام ابعاد آن ضمن عبارات كوتاهى اشاره میكند. اما پيش از آنكه ويژگيهاى اين شجره طيبه را همراه قرآن بررسى كنيم بايد ببينيم منظور از «كلمه طيبه» چيست؟ بعضى از مفسران آن را به كلمه توحيد و جمله لا اله الا الله تفسير كردهاند. در حالى كه بعضى ديگر آن را اشاره به اوامر و فرمانهاى الهى میدانند و بعضى ديگر آن را ايمان مىدانند كه محتوا و مفهوم لااله الاالله است. بعضى ديگر آن را به شخص(مؤمن) تفسير كردهاند و بعضى روش و برنامههاى سازنده را در تفسير آن آوردهاند. ولى با توجه به وسعت مفهوم و محتواى كلمه طيبه مىتوان گفت همه اينها را شامل مىشود، زيرا «كلمه» به معنى وسيع همه موجودات را در بر مىگيرد، و به همين دليل بر مخلوقات «كلمة الله» گفته مىشود و «طيب» هر گونه پاك و پاكيزه است، نتيجه اينكه اين مثال هر سنت، دستور، برنامه، روش، هر عمل، هر انسان و خلاصه هر موجود پاك و پربركتى را شامل مىشود، همه اينها همانند يك درخت پاكيزه است با ويژگيهاى زير: 1- موجودى است داراى رشد و نمو، نه بيروح و جامد و بيحركت، بلكه پويا و سازنده ديگران و خويشتن «تعبير به شجره بيانگر اين حقيقت است.»
2ـ اين درخت پاك است و طيب اما از چه نظر؟ چون انگشت روى هيچ قسمتى گذارده نشده مفهومش اين است که، از هر نظر منظرهاش پاكيزه، ميوهاش پاكيزه، شكوفه و گلش پاكيزه، سايهاش پاكيزه و نسيمى كه از آن برمیخیزد نيز پاكيزه است.
3 - اين شجره داراى نظام حساب شدهاى است. شاخهها و ريشههایی دارد و هر كدام مأموريت و وظيفهاى دارند، اصولاً وجود اصل و فرع در آن، دليل بر حاكميت نظام حساب شدهاى بر آن است.
4ـ اصل و ريشه آن ثابت و مستحكم است به طورى كه طوفانها و تند بادها نميتواند آن را از جا بركند و توانائى آن را دارد كه شاخههاى سر به آسمان كشيدهاش را در فضا در زير نور آفتاب و در برابر هواى آزاد معلق نگاه دارد و حفظ كند، چرا كه شاخه هر چه سركشيدهتر باشد بايد متكى به ريشه قويترى باشد «اصلها ثابت». 5ـ شاخههاى اين شجره طيبه در يك محيط پست و محدود نيست بلكه بلند آسمان جايگاه او است، اين شاخهها سينه هوا را شكافته و در آن فرو رفته، آرى «شاخههايش در آسمان است»«و فرعها فى السماء». روشن است هر قدر شاخهها برافراشتهتر باشند از آلودگى گرد و غبار زمين دورترند و ميوههاى پاكترى خواهند داشت، از نور آفتاب و هواى سالم بيشتر بهره مىگيرند، آن را به ميوههاى طيب خود بهتر منتقل مىكنند.
6 ـ اين شجره طيبه شجره پربار است نه همچون درختانى كه ميوه و ثمرى ندارند بنابراين مولد هستند و ميوه خود را مىدهد «توتى اكلها».
7 ـ اما نه در يك فصل يا دو فصل، بلكه در هر فصل، يعنى هر زمان كه دست به سوى شاخههايش دراز كنى محروم بر نميگردى «كل حين».
8 ـ ميوه دادن او نيز بيحساب نيست بلكه مشمول قوانين آفرينش است و طبق يك سنت الهى و به اذن پروردگارش اين ميوه را به همگان ارزانى ميدارد «باذن ربها». اكنون درست بينديشيم و ببينيم اين ويژگيها و بركات را در كجا پيدا مىكنيم ؟ مسلماً در كلمه توحيد و محتواى آن، در يك انسان موحد و با معرفت و در يك برنامه سازنده و پاك، اينها همه روينده هستند، پوينده هستند و متحرك، همه داراى ريشههاى محكم و ثابتند همه داراى شاخههاى فراوان و سر به آسمان كشيده و دور از آلودگيها و كثافات جسمانى، همگى پرثمرند و نورپاش و فيض بخش. هر كس به كنار آنها بيايد و دست به شاخسار وجودشان دراز كند در هر زمان كه باشد از ميوههاى لذيذ و معطر و نيروبخششان بهره مىگيرد.
تند باد حوادث و طوفانهاى سخت و مشكلات آنها را از جا حركت نميدهد و افق فكر آنها محدود به دنياى كوچك نيست، حجابهاى زمان و مكان را ميدرند و به سوى ابديت و بىنهايت پيش مىروند. برنامههاى آنها از سر هوى و هوس نيست بلكه همگى به اذن پروردگار و طبق فرمان او است و اين حركت و پويائى و ثمربخش بودن نيز از همينجا سرچشمه مىگيرد. مردان بزرگ و با ايمان اين كلمات طيبه پروردگار، حياتشان مايه بركت است، مرگشان موجب حركت، آثار آنها و كلمات و سخنانشان و شاگردان و كتاب هايشان و تاريخ پرافتخارشان و حتى قبرهاى خاموششان همگى الهام بخش است و سازنده و تربيت كننده . آرى «خداوند اين چنين براى مردم مثل ميزند شايد متذكر شوند»« وَیَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ». از آنجا كه يكى از بهترين طريق براى تفهيم مسائل استفاده از روش مقابله و مقايسه است بلافاصله نقطه مقابل شجره طيبه را در آيه بعد بيان مى كند.
ادامه مطالب به یاری خداوند در شماره آینده بیان خواهد شد.
منابع
تفسيرنمونه، مكارم شيرازىناصر، دارالكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش