نام سوره: جمعه شماره سوره: 62 محل نزول: مدینه
تعداد آیه: 11 تعداد کلمه: 177 تعداد حروف: 876
معنی: جمعه به معنای اجتماع و گرد هم آمدن و نام خاص هفتمین روز هفته است.
نامهای دیگر سوره: ندارد.
علت نامگذری: زیرا در این سوره حکم نماز جمعه و آداب اعمالِ پس از آن را بیان میکند.
ویژگی سوره: در میان سوره های قرآن شهرت خاصی را دارا می باشد. و آن این كه نماز جمعه و حكم وجوب آن در این سوره آمده است. به همین جهت خواندن این سوره در ركعت اول نمار جمعه توصیه شده است.
محتوي سوره:
1- تسبیح و تقدیس خداوند به وسیله تمام پدیده های جهان هستی.
2- بعثت پیامبران و نقش آنان در جامعه بشری.
3- تمثیل عالمان.
4- بی عمل و تشبیه آنان به درازگوشان حامل كتب.
5- ادعای یهود که دوستان خدایند.
6- حكم نماز جمعه.
7- ارزش و اهمیت كسب حلال.
ترتیب سوره: این سوره در ترتیب مصحف، شصت و دومین سوره و در ترتیب نزول صد و نهمین سوره قرآن کریم است که پیش از آن، سوره تحریم و پس از آن سوره تغابن نازل شده است.
فضیلت سوره: پیامبر(ص) می فرمایند: هرکه این سوره را بخواند به تعداد کسانی که در شهرهای مسلمانان نماز جمعه را اقامه کرده و یا نکرده اند ده حسنه عطا خواهد شد.
و نیز امام صادق (ع)می فرمایند: واجب و لازم است بر هر که از شیعه ما باشد که در نماز شام و خفتن شبِ جمعه و در ظهرِ جمعه، سوره جمعه و منافقون را بخواند. اگر چنین کند چنان باشد که به عمل حضرت رسول(ص) عمل نموده باشد و ثواب او نزد خداوند، بهشت باشد.
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی / آیات 77 الی 81 سوره مبارکه طه
«و ما به موسى وحى فرستاديم كه بندگانم را شبانه (از مصر) با خود ببر و براى آنها راهى خشك در دريا بگشا كه نه از تعقيب (فرعونيان) خواهى ترسيد و نه از غرق شدن در دريا.» 77
«(به اين ترتيب) فرعون با لشكريانش آنها را دنبال كردند و دريا آنان را (در ميان امواج خروشان خود) به طور كامل پوشانيد.» 78
«و فرعون قوم خود را گمراه ساخت و هرگز هدايت نكرد.» 79
«اى بنى اسرائيل ما شما را از (چنگال) دشمن تان نجات داديم و در طرف راست كوه طور با شما وعده گذارديم و ترنجبين و مرغ بريان بر شما نازل كرديم.» 80
«بخوريد از روزىهاى پاكيزهاى كه به شما داديم ولى در آن طغيان نكنيد كه غضب من بر شما وارد خواهد شد و هركس غضب من بر او وارد شود یقینا هلاک شده است.» 81
هنگامی که فرعون، ساحران را برای مبارزه با حضرت موسی به میدان دعوت کرد و آنها با ابزار سحر و جادوگری که داشتند به مبارزه با آن حضرت پرداختند، نتوانستند بر معجزه حضرت موسی که همان تبدیل شدن عصا به اژدها بود، پیروز شوند و در نتیجه شکست خورده و بساط سحر و جادوگری شان ناکام ماند. در نتیجه، در مقابل حضرت موسی به اظهار عجزو زبونی پرداخته و تسلیم حق شده به سجده افتادند. البته با این شکست خوردن زنده شده و حیات واقعی پیدا کردند چون به حضرت موسی علیه السلام ایمان آوردند و از فرعون و ملاء او جدا شدند.
با این پیروزی حق بر باطل که همان تسلیم شدن ساحران در مقابل حضرت موسی بود، بنی اسرائیل قوت و نیروی بیشتری برای مبارزه پیدا نمودند و به خاطر نصرت الهی توانستند در مقابل جبهه فرعون و ظلم و ستم و اذیت و آزار آنها مقاومت و ایستادگی کنند. بنابراین، سنت الهی بر این است که خداوند پشتیبان جبههی حق باشد و همواره جبهه حق را یاری می نماید و این امر یک سنت الهیه بدون تغییر است. در ادامه آیات به این مطلب میرسیم که بنی اسرائیل و حضرت موسی، همواره با فرعونیان درگیر و در حال مبارزه بودند. به خاطر همین بنی اسرائیل که از درگیریهای زیاد و مشکلات فراوانی که در این درگیری ها پیش میآمد خسته شده بودند به حضرت موسی اعتراض کرده و گفتند یا موسی تا زمانی که بین ما نبودی و مبعوث نشده بودی ما گرفتار بودیم و در سختی و اذیت به سر میبردیم و حال نیز که به عنوان یک پیامبر و منجی ما آمدی در اذیت و آزار هستیم و سختی های مان ادامه دارد. در این ایام بود که زمان تغییر و تقویت جبهه حق و نجات همیشگی بنی اسرائیل از دست فرعونیان فرا رسید. خداوند به حضرت موسی فرمان داد که: «و ما به موسى وحى فرستاديم كه بندگانم را شبانه (از مصر) با خود ببر و براى آنها راهى خشك در دريا بگشا كه نه از تعقيب (فرعونيان) خواهى ترسيد و نه از غرق شدن در دريا.» 77
بنابراین بعد از حرکت حضرت موسی و بنی اسرائیل به سمت خارج از مصر و به سوی فلسطین، هنگامی که آنها به رود نیل رسیدند راه را بر خود بسته دیدند چون دریایی از آب بود که در مقابل شان قرارگرفته بود و نمی توانستند پیش بروند در عین حال که از پشت سر فرعون و لشکریانش به دنبال آنها بودند و راه فراری نداشتند در اینجا ترسی برای آنها غالب شد که خداوند به حضرت موسی فرمود نترس چون دست آنها به شما نمی رسد و در آب هم غرق نمی شوید. عصا را به آب بزن. با انجام این کار، دریا شکافته شد و بنی اسرائیل در صحت و سلامت از آب عبور کردند بدون اینکه آسیبی ببینند و فرعون و لشکریانش هنگامی که همگی وارد دریا شدند آب بر سر جایش برگشت و همگی آنها در آن غرق شدند. «(به اين ترتيب) فرعون با لشكريانش آنها را دنبال كردند و دريا آنان را (در ميان امواج خروشان خود) بهطور كامل پوشانيد.» 78
نکته قابل توجه در این قسمت این است که فرعون چون یک دیکتاتور بود ودیکتاتوری به قول امام علی(ع) عقل و فهم درست را از انسان میگیرد، به فکرش نرسید که او نمی تواند لایق چنین معجزهای باشد و از دریا نجات یابد و مسلما غرق خواهد شد. در ادامه آیات قرآن، خداوند در مورد یکی از خصوصیات طاغوتها صحبت میکند و می فرماید: «و فرعون قوم خود را گمراه ساخت و هرگز هدايت نكرد. » 79
در توضیح این آیه باید گفت: طواغیت حرف و تبلیغ شان این است که ما راه درست را به شما مردم نشان داده و حقیقت را به شما می گوییم. و فرعون نیز به مردم می گفت من شما را به سوی سعادت و خوشبختی رهنمایی می کنم. آنچه ما امروزه نیز شاهد آن هستیم این است که تئوریسین های غربی می گویند عاقبت دنیا این است که فرهنگها و تمدنها با هم تقابل می کنند اما آنچه که در این جنگ و مقابله غالب و پیروز میشود، تمدن غرب است که حکومت غالب جهان می شود چون حقیقت و درست ترین راه است. در این آیات خداوند متعال میفرماید: فرعونها راه گمراهی را می پیمایند اگر چه تبلیغ زیادی برای حق بودن شان بکنند. آنها آنقدرگمراهند که هرچه از حق و حقیقت هم ببینند و به آن راهنمایی شوند متوجه نشده و آگاه نمی شوند و به راه صحیح بر نمیگردند. خداوند در ادامه این آیات یهودیان زمان پیامبر صلوات الله علیه را مخاطب قرار داده و می فرماید: «اى بنى اسرائيل ما شما را از (چنگال) دشمن تان نجات داديم و در طرف راست كوه طور با شما وعده گذارديم و ترنجبين و مرغ بريان بر شما نازل كرديم.»80 باید گفت: این یادآوری خداوند به یهودیان مطلب مهمی است، چون جامعهای که تحت استثمار باشد ذلیل باشد و استقلال نداشته باشد، هیچ وقت نمیتواند پیشرفت کند و به تعالی برسد به خاطر همین میفرماید: برای اینکه شما یک راهبردی داشته باشید و به هدایت و تعالی و رشد برسید اولاً شما را از اسارت و ضلالت نجات دادم و سپس راه و رسم چگونه زندگی کردن را به شما نشان دادم که همان دادن الواح تورات به حضرت موسی علیه السلام بود.
با در نظر گرفتن اینکه دستور خداوند این بود که: آ نها از مصر نجات پیدا کنند و به سرزمین فلسطین بروند که سرزمین بسیار با برکتی بود، هنگامی که میخواستند وارد سرزمین فلسطین شوند چون قومی در فلسطین بودند که بنی اسرائیل از آنها میترسیدند به حضرت موسی گفتند تو با خدایت بروید و با آنها بجنگید. اگر پیروز شدید ما هم به آنجا وارد می شویم. نکته قابل توجه در این قضیه این است که: یکی ازخصوصیت های یهودیان این است که می خواهند همه چیز را به راحتی به دست آورند که در این مسئله هم همینطور بوده است و به خاطر همین ناشکری و اطاعت نکردن از حضرت موسی، خداوند چهل سال آنها را در صحرای سینا سرگردان کرد. دیگر اینکه همه جا مزاحم هستند و دیگران را به زحمت میاندازند، هم مزاحم حضرت موسی علیه السلام بودند و هم دراین زمان برای همه مردم جهان مزاحم اند. در همین زمینه حدیثی روایت شده است که روزی یک مرد یهودی که قصد ایراد گرفتن و ایجاد تفرقه داشت به نزد امیرالمومنین امام علی علیه السلام آمد وگفت: شما پیروان خوبی برای پیامبرتان نبودید زیرا هنوز آب غسل بدن پیامبرِ رحلت شده تان خشک نشده بود که با هم اختلاف کردید. بنابراین شما نیز پیروان خوبی برای پیامبرتان نبودید. امام علی (ع) چون متوجه قصد تفرقه افکنانه این مرد یهودی شد پاسخ داد: ما اگراختلاف کردیم بر سر امری بود که از پیامبرمان به ما رسیده بود که همان خلافت و جانشینی پیامبر بود، اما وضعیت شما یهودیان خیلی بدتر از ما بود، زیرا شما هنوز کف پایتان از آب دریای نیل، خشک نشده بود، همین که از دریا بیرون رفتید به شرک و بتپرستی برگشتید و هنگامی که دیدید عدهای در حال پرستش بت هستند به موسی گفتید برای ما هم یک بت درست کن که آن را بپرستیم. بنابراین شما با دیدن آن همه معجزه در خداوند و دعوت موسی، شک کردید و راه سرکشی پیش گرفتید. خداوند در ادامه می فرماید: «بخوريد از روزىهاى پاكيزهاى كه به شما داديم ولى در آن طغيان نكنيد كه غضب من بر شما وارد خواهد شد و هركس غضب من بر او وارد شود، یقیناً هلاک شده است.»81 باید گفت: طغیان در نعمت های خدا یعنی سرکشی کردن و بی اعتنایی نمودن، اسراف یعنی بی اندازه و زیادی مصرف کردن. تبذیر یعنی ریخت و پاش کردن. بنابراین انسان باید نعمتهایی را که خدا میدهد به شکل درست استفاده نماید و راه معصیت خدا را نرود. دیگر اینکه نعمتی که خدا به انسان داده در اختیاردیگران نیز بگذارد و به دیگران هم بدهد. امام صادق علیه السلام می فرماید: میانهروی داشته باشید و قانع باشید زیرا کسی که دارای میانهروی نعمت باشد، نعمتهایی که خدا به اوداده باقی میماند و کسی که ریخت و پاش کند و اسراف نماید، نعمت از او گرفته می شود. امام علی علیه السلام در نامه خود به مالک اشتر می فرماید: «هیچ چیزی به اندازهی ظلم، نعمت را از انسان نمیگیرد و ظلم و ستم، باعث سلب نعمت میشود و باعث میشود نعمتها از کف انسان خارج شود، چون خداوند ندای مظلوم را می شنود و در کمین ستمکاران است.»
پنجره ای به نور
خلافت الهی انسان
خداوند در قرآن، از آفرینش انسان به عنوان خلیفه خود یاد کرده و آدمی به خاطر برخورداری از چنین مقامی به عنوان برترین آفریده معرفی می کند. مسئله خلافت و جانشینی مطلق از خداوند در جریان خلقت حضرت آدم علیه السلام مطرح شده است و آیه ۳۰ سوره بقره سریعا از خلافت آدم سخن گفته است:
وَ اِذ قالَ رَبُّکَ للِملائِكَةِ اِنّي جاعِل في الاَرضِ خَليفَةً....
«و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت، گفتند: آیا در آن مخلوقی را میگماری که در آن فساد انگیزد و خون ها بریزد و حال آن که ما با ستایش، تو را تنزیه می کنیم و به تقدیست میپردازیم، فرمود: من چیزی می دانم که شما نمی دانید.»
کلمه «خليفه» و «خلافت» از ماده «خلف» به معنای پشت سر گذاشته و به معنای جانشینی است. تصور عمومی ما از خلافت، قرار دادن جانشین است؛ یعنی شخص در حیات خود و یا بعد از وفاتش، شخص دیگر را به عنوان جانشین خود معرفی کرده و آن را خلیفه خود قرار می دهد.
خلافت به این معنا امری کاملا جعلی و قراردادی بوده و تابع خواست و مشیّت جاعل است. اما باید توجه داشت که خلافت حضرت آدم علیه السلام از پروردگار، از سنخی دیگر بوده و امری است که با حقایق موجود در عالم تکوین و مقامات روحی و تمایلات وجودی حضرت آدم علیه السلام ارتباط تنگاتنگی دارد. به تعبیر دیگر مقام خلیفة اللهي انسان که قرآن از نام آن پرده برداشته، از نوع خلافت تکوینی است نه خلافت اعتباری و قراردادی. (واعظی، ۱۳۹۴:۱۴۱)
ملاک شایستگی آدم برای خلافت
«خلافت» به معنای جانشینی است و این امر زمانی حاصل می شود که خلیفه در همه شئون حکایتگر و نمودار شخص جانشین باشد.خلیفه خدا در زمین باید متخلق به اخلاق خدا باشد، و آن چه خدا اراده می کند، او نیز اراده کند و آن چه خدا حکم می کند، او همان را حکم کند.(طباطبایی،۱۴۱۱۷ ، ۲۹۶). بنابراین خلیفه خدا،کسی است که بیش از همه با خداوند ارتباط داشته باشد و از آنجا که خداوند منبع همه کمالات و خیرات است، خلیفه نیز باید در نمایاندن کمالات و خیرات حق تعالی، کاملترین مظاهر و برترین مخلوقات باشد
یکی از کمالات وجودی پروردگار، علم مطلق الهی است. خداوند از همه امور آگاه است و هیچ امری در آسمان ها و زمین و چه در قبل و چه در بعد، از او مخفی نیست. از این رو شخص خلیفه باید آینه تمام نمای مستخلف عنه خود باشد و باید واجد چنین علمی شود. به همین جهت خداوند پس از اعلام تصمیم خود مبنی بر قرار دادن خلیفه بر روی زمین، تمامى اسماء خویش را به آدم علیه السلام تعلیم داد و وی را بر جمیع اسماء آگاه ساخت(بقره/۳۱).
مقصود از اسماء، اسم به مفهوم قراردادی و اعتباری آن، که از مصنوعات بشر است، نیست؛ چنان که تعلیم آن هم به انباشته شدن ذهن از این کلمات نیست. زیرا دانستن این نام ها به طریق یاد شده به هیچ وجه نمیتواند ملاک شایستگی خلافت از خداوند باشد و نقشی در خلافت تکمیلی داشته باشد. بلکه مقصود پی بردن به حقایق اشیاء و معرفت حضوری به آن ها و اسماء خداوند است که ملازم با قدرت بر تصرف تکوینی و برتری وجودی آدم است.(رجبی، ۱۳۹۵ :۱۲۶)
منابع:
قرآن کریم
۱) رجبی، محمود، انسان شناسی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۹۵.
۲) طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی التفسیرالقرآن، چاپ دوم، تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۹.
۳) واعظی، احمد، انسان از دیدگاه اسلام، تهران: انتشارات سمت، ۱۳۹۴.
داستانهای قرآنی
کاروان تجاری و نمازگزاران
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (9) فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (10) وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (11)
ترجمه آیات 9 تا 11 سوره جمعه:
(9) اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه براى نمازِ روز جمعه اذان گفته مىشود به سوى ذكر خدا بشتابيد، و خريد و فروش را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است اگر مىدانستيد.
(10) و هنگامى كه نماز پايان گرفت، شما آزاديد در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد، و خدا را بسيار ياد نمایيد تا رستگار شويد. تفسير نمونه، ج24، ص: 125
(11) هنگامى كه تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند، پراكنده مىشوند و به سوى آن مىروند، و تو را ايستاده به حال خود رها مىكنند، بگو آنچه نزد خدا است بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترين روزى دهندگان است.
شان نزول:
در شان نزول اين آيات يا خصوص آيه « وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً» روايات مختلفى نقل شده كه همه آنها از اين معنى خبر مىدهد كه در يكى از سالها كه مردم مدينه گرفتار خشكسالى و گرسنگى و افزايش نرخ اجناس شده بودند «دحيه» با كاروانى از شام فرا رسيد و با خود مواد غذايى آورده بود، در حالى كه روز جمعه بود و پيامبر(ص) مشغول خطبه نماز جمعه بود. طبق معمول براى اعلام ورود كاروان طبل زدند و حتى بعضى ديگر آلات موسيقى را نواختند. مردم با سرعت خود را به بازار رساندند. در اين هنگام مسلمانانى كه در مسجد براى نماز اجتماع كرده بودند خطبه را رها كرده و براى تأمين نيازهاى خود به سوى بازار شتافتند، تنها دوازده مرد و يك زن در مسجد باقى ماندند (آيه نازل شد و آنها را سخت مذمت كرد) پيامبر (ص) فرمود: اگر اين گروه اندك هم مىرفتند از آسمان سنگ بر آنها مىباريد.
قرآن و ادب فارسی
و َإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ
و هیچ کس (از گذشته و آینده در عالم) نیست جز آن که همه نزد ما حاضر آورده میشوند. ﴿یس/32﴾
مولانا روح متکامل را پیوسته در محضر حق، حاضر میداند، همان طور که میدانیم او به روش خود از آیات استفاده میکند و نکات اخلاقی و رفتاری را به شیوه خود برای مردم بازگو مینماید. ایشان حضور در نزد خداوند متعال را حضور معنوی معنا میکنند به این شکل که روح و دیعهای از طرف خداوند متعال است که در وجود انسان به امانت گذاشته شده و مشتاق است تا سوی او هم باز گردد.
روح میتواند در درون انسان های معمولی یافت شود که اصطلاحا روح حیوانی گفته میشود. این ارواح به دنیا خیلی متمایلند و همّ و غمّشان رسیدن به دنیا و لذت های دنیایی است؛ لذا در این ارواح کثرت و تفرقه وجود دارد. مثلا وقتی این روح حیوانی، مرگ روح حیوانی دیگر را میبیند شادمان میشود یا اگر آن روح حیوانی دیگر را به سامان و سرخوش ببیند از شدت حسادت میمیرد.
روحی هم میتواند در انسان هایی دیده شود که میتوان آن را روح ملکوتی نامید. کسانی که باطن خود را از حرص و آز و سایر اوصاف ناپسند زدوده و سینهای بیکینه و عاری از حقد و حسد دارند و از منزل خودبینی و خودپسندی سفر کرده و به منزل عالی اخلاقی و کمالات معنوی نائل شدهاند. چنین کسانی اگرچه متعددند اما روح آن ها یکی است چون همگی به خدا و اتحاد انبیا ایمان دارند. اینان، فناء فی الله شدهاند و گویا در این دنیا مردهاند اما روح شان در نزد پرودگار حاضر است.
مولانا در ادامه میفرماید:
گر ز قرآن نقل خواهی، ای حرون!
مُحضَرون معدوم نبود، نیک بین
روح خود را متصل کن ای فلان
خوان: جمیعٌ هُم لَدَینا مُحضَرون
تا بقای روحها دانی یقین
زود با ارواح قدس سالکان(1)
ای سرکش اگر در این خصوص از قرآن کریم شاهد میخواهی آیه «همه آنان به نزد ما حاضرند» را تلاوت کن. معنای محضرون حضور در بارگاه الهی است. روحی که در این زندگانی در حجاب ماده پوشیده است، همواره در شکنجه و عذاب است؛ ولی روحی که توانسته است به بارگاه الهی گام بگذارد، دیگر از آلودگیهای حجاب ماده پاک و مبرا گشته، از این پالودگی و رهایی سرخوش است. پس ای مخاطب آشنا و نا آشنا، روح خود را به ارواح طیبه سالکان پیوند بده و آن را به اوصاف جمیل و خصلتهای شریف مردان الهی آراسته کن و در افکار و اعمالت آنان را سرمشق خود قرار بده.
در همین رابطه مولانا در دفتر اول خود به بیان حکایتی میپردازد که مبنای آن گفت وگوی پیامبر ﷺ با زیدبن حارثه است. «روزی پیامبرﷺ به زید بن حارثه فرمود: بامداد را چگونه آغاز کردی؟ زید گفت: بامداد را در حالی آغاز کردهام که بندهای با ایمان و ایقانم. پیامبرﷺ فرمود: اگر قلب تو همچون باغی سرسبز و با طراوت است، نشانی از آن بنما، زید گفت: روزها ار فرط طلب و شبها از سوزش عشق حق، خواب و آرام ندارم. پیامبرﷺ فرمود: از دگر سوی جهان هستی چه ارمغانی برای عقول و افهام مردمان این سوی آوردهای؟ زید گفت: مردم، آسمان لاجوردین میبینند ولی من در همان آسمان، «هشت بهشت» و «هفت دوزخ» را آشکارا میبینم و ... همچنان به کشف اسرار مشغول بود که پیامبرﷺ بدو اشارت فرمود که دیگر از اسرار عوالم غیب نگوید و به حد عقول مردم توجه نماید و ...
زید را اکنون نیابی، کو گریخت
تو که باشی؟ زید هم خود را نیافت
نه از او نقشی بیابی، نه نشان
حسها و عقلهاشان در درون
چون بیاید صبح، وقت بار شد
جست از صفّ نِعال و نعل ریخت
همچو اختر که برو خورشید تافت
نه کهی یابی به راه کهکشان
موج در موج لَدَینا مُحضَرون
انجم پنهان شده بر کار شد(2)
اینک زید را پیدا نخواهی کرد زیرا که او شتابان از حیطه بشری گریخته است و به آن جهان رفته است و اثری از او بر جای نمانده است و گویی که در حال گریز از این جهان کفش خود را در کفشکن دنیا باقی گذاشته است.
تو کیستی که بتوانی زید را پیدا کنی؟ چون خود زید هم خودش را پیدا نکرد. او همچون ستارهای بود که خورشید بر او تابید و محو شد. (وقتی حق جلوه کند دیگر وجودی برای طالب نمیماند هر چه هست اوست، زیرا که شمس حقیقت تابیدن گرفته و دیگر ستارگان که نور وجودشان را از او گرفته اند، ظهور ندارند بلکه فانی و محو در او میشوند که این مقام را مقام «فناء » میگویند.)
حواس ظاهری و باطنی ما و قوه ناطقه تابان ما، محو نور علم سلطان ما شد. در اینجا مولانا از حال زید متوجه حال عرفا میشود. حواس آنان در «درون، موج در موج نزد خداوند حاضر است چنانچه حق تعالی فرموده است آنها در نزد ما حاضرانند.
در واقع تا وقتی در این دنیا زندگی میکنند روح شان در نزد خداوند حاضر است و پس از مرگ نیز، وقتی روح شان در آنجا ساکن شد، دور از جسم سیر کمالی حیات خود را در در آنجا استمرار بخشیده، کاملتر میکند تا قیامت فرا رسد.
منابع:
1-کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر چهارم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص 148، مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج4، تهران: زوّار، 1372 ص 29 و محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج9، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، ص447
2-کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر اول، پیشین، ص 1046، مولانا جلال الدین محمد بلخی، ج 1، ص 29
مولانا در دفتر سوم (استعلامی، 158، زمانی، 867، جعفری، ج 8، 353) و ششم (استعلامی، 152، زمانی، 868، جعفری، ج 14، 296) نیز ضمن ابیات آورده شده اشاره ای به آیه شریفه میفرمایند.
پرسش و پاسخ قرآنی
تعلیم مقدم است یا تربیت
در چهار مورد از قرآن مجید مسأله تعلیم و تربیت را به عنوان هدف انبیا با هم ذکر شده است. در 3 مورد «تربیت» بر تعلیم مقدم شمرده شده (سوره بقره آیه 151 / آل عمران آیه 164/ جمعه آیه 2) در یک مورد «تعلیم» بر «تربیت» مقدم شده است. (بقره آیه 129)
با اینکه میدانیم معمولاً تا تعلیمی نباشد تربیتی صورت نمیگیرد بنابراین آنجا که تعلیم بر تربیت مقدم شده اشاره به وضع طبیعی آن است و در موارد بیشتری که تربیت مقدم ذکر شده گویا اشاره به مسأله هدف بودن آن است چرا که هدف اصلی تربیت است و بقیه مقدمه آن است.(1) لذا یکی از درس هایی که قرآن به ما می آموزد لزوم برنامه ریزی برای تعلیم و تربیت است.
برنامه ریزی برای هرگونه انقلاب فرهنگی و فکری و اجتماعی و هرگونه برنامه تربیتی است چرا که اگر چنین برنامه ای تنظیم نگردد و در مقاطع مختلف هر کردام به موقع خود پیاده نشود شکست قطعی است . حتی قرآن مجید یک جا بر پیامبر (ص) نازل نشد. هر چند در علم خدا یک جا بود و یک بار در شب قدر مجموعاً بر پیامبر (ص) عرضه شد، اما نزول اجرایی آن در طول 23 سال و در مقطع های مختلف زمانی و با برنامه ریزی دقیق بود.
جایی که خدا با آن قدرت و علم بی پایانش چنین کند تکلیف انسان ها روشن است. اصولاً این یک قانون و سنت الهی است که نه تنها در عالم تشریع بلکه در عالم تکوین نیز عینیت دارد. هرگز شنیده شده که کودکی از مادر یک شبه متولد شود؟ و یا میوه ای به درخت یک ساعته شیرین و رسیده گردد؟ بنابراین چگونه می توان انتظار داشت که مخصوصاً در مرحله سازندگی یک جامعه از نظر فکری و فرهنگی و یا از نظر اقتصادی و سیاسی یک شبه همه چیز اصلاح شود.(2)
لیکن قرآن چهار مرحله از مراحل تربیت را چنین بیان می کند:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (3)
مرحله اول: «موعظه و اندرز» است.
مرحله دوم: «پاکسازی روح انسان از انواع رذائل اخلاقی است»
مرحله سوم: هدایت است که پس از پاکسازی انجام می شود»
مرحله چهارم: مرحله ای است که انسان لیاقت آن را پیدا کرده تا مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود و هر یک از این مراحل به دنبال دیگری قرار دارد و جالب این که تمام آن ها در پرتو قرآن انجام می گیرد و قرآن است که انسان ها را اندرز می دهد، زنگار گناه و صفات زشت را از قلب آنها می شوید، نور هدایت را بر دل ها می تاباند و نیز قرآن است که نعمت های الهی را بر فرد و جامعه نازل می گرداند.(4)
حضرت علی علیه السلام در گفتار جامعه خود در نهج البلاغه این حقیقت را توضیح داده است و می فرماید: «از قرآن، بیماری های خود شفا بطلبید و به آن برای حل مشکلات تان استعانت بجویید چه این که در قرآن شفای بزرگترین دردها است که آن درد کفر و نفاق و گمراهی و ضلالت است»(5)
1- تفسیر نمونه، ج 1 ص 458
2- تفسیر نمونه، ج 12 س 322
3- یونس، آیه 57
4- تفسیر نمونه، ج 8، ص 318
5- نهج البلاغه، خطبه 186
تمثیلات در قرآن
انفاق، و هفتصد برابر پاداش!
مساله انفاق يكى از مهمترين مسائلى است كه اسلام روى آن تأكيد دارد و قرآن مجيد نیز سفارش فراوان روى آن نموده است. می توان از انفاق و بخشش در راه خدا بهعنوان يكى از مهمترين اسباب نجات در قيامت نام برد.
مسلماً انفاقی که فقط برای خدا باشد، هرگز بی اثر نمیماند و بیشک روزی تأثیر آن نمودار میشود. چنین انفاقی مورد عنایت خداست و چون جنبهی خدایی دارد و به خدا متصل است، مانند خداوند باقی و محفوظ خواهد بود. البته لطف خدا به نسبت درجات اخلاص، متفاوت است. مانند باغی در زمین مرغوب و حاصلخیز که با هر نوع باران محصول می دهد، امّا کیفیت و کمیّت محصول آن به مقدار و نوع باران بستگی دارد. (برداشت از تفسیر المنار)
خداوند در سوره بقره در ضمن آیههای 261 - 266 طی چهار تشبیه و تمثیل، ابعاد و آدابِ مختلف انفاق را بیان کرده است که هر یک برای خود پیام خاصی دارد.
در تشبیه نخست، انفاقِ انسان را به بذری تشبیه می کند که به هفتصد دانه تبدیل می شود. (آیه 261)
در تشبیه دوم، انفاق ریاکاران و کسانی را که پس از انفاق، منت میگذارند، و یا آزار می رسانند، به بذری تشبیه می کند که بر قطعه سنگی که روی آن خاک نازکی باشد افشانده شود، سپس باران درشت ببارد و خاک و بذر را بشوید. (آیه 264)
در تشبیه سوم، انفاقِ افراد با اخلاص را به باغی تشبیه میکند که در نقطهی بلندی قرار گیرد و باران درشت به آن برسد و میوه خود را دوچندان دهد. (آیه 265)
در تشبیه چهارم، بار دیگر انفاق ریاکاران و گروه منتگذار و آزاررسان پس از انفاق را به باغی تشبیه میکند که از هر میوهای در آن وجود داشته، اما ناگاه باد سوزانندهای به آن برخورد کند و بسوزد. (آیه 266)
این تشبیهات چهارگانه که همگی بر محور انفاق دور می زند، جنبهی تربیتی دارد و علاوه بر دعوت به انفاق، راه و رسم آن را میآموزد، و در صورت عدم تمکن از انفاق، شیوه برخورد با فقیر را تذکر میدهد و بر اخلاص در عمل و نیت و دوری از ریا و منت و آزار تاکید می ورزد.
به یاری خداوند یکایک این تمثیل ها را در شمارههای آینده مورد بررسی قرار خواهیم داد.
برداشت از تفسیر نمونه، جلد 2، ذیل آیات 261 الی 264.
سبحانی، جعفر، مجله درسهایی از مکتب اسلام، شماره 9 (80) 1388.
محمدرضا رشید، تفسیر المنار، چهارم، قاهره، دارالمنار، 1373 ق.