قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره: جن شماره سوره:: 72 محل نزول : مکه
تعداد آیه :28 تعداد کلمه: 286 تعداد حروف:1109
معنی: جن مخلوقاتى هستند كه از نظر هميشه مخفى و پنهانند.
نام های دیگر: سوره جن، سوره قل أوحي
علت نامگذری : نامگذاری این سوره به نام «جن» به دلیل وجود واژه جن در نخستین آیه و وجود مطالبی درباره جن، در این سوره است.
ترتیب سوره: این سوره در ترتیب مصحف، هفتاد و دومین سوره و در ترتیب نزول، چهلمین سوره قرآن کریم است که پیش از آن سوره اعراف و پس از آن سوره یس نازل شده است.
ویژگیهای سوره: طایفه جن نیز مانند انسانها بعضی از آنان مومن و صالح و نیکوکار و خدمتگذارند و بعضی دیگر کافر و موذی و گمراه و فسادانگیز و ستمکارند.
محتوي سوره :
فضیلت سوره:
رسول اکرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) فرمودند: کسى که سوره جنّ را قرائت کند، خداوند به عدد هر جنّ و شیطانى که پیغمبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) را تصدیق و یا تکذیب کرده، ثواب بنده آزاد کردن به او عطا فرماید.
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن کریم حضرت آیت الله نورمیفیدی
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ.(1) انبیاءمردم را [هنگام] حسابرسى [آنچه در مدت عمرشان انجام دادهاند] نزديك شده در حالى كه آنان با [فرو افتادن] در غفلت [از دلايل اثبات كننده معاد] روى گردانند. ماحصل آیات قبلی که بیان شد این بود که خداوند میفرماید: این جهان را با آنچه بین آسمان و زمین وجود دارد ما عبث و بیهوده و بازیچه نیافریدیم. سوالی که پیش میآید این است که هدف از خلقت چه چیزی میباشد؟ برای پاسخ به این سوال لازم است گفته شود که: ما انسانها هر کاری را که انجام میدهیم و هر قدمی که برمیداریم یا برای برطرف کردن نقص خویش است یا برای برطرف کردن نیاز است.
مثلاً به خاطر این به دنبال کسب علم و دانش میرویم که نقص خودمان را جبران کنیم. به دنبال ساختن خانه میرویم برای اینکه نیاز خود را برای داشتن محل امن و آسایش و حافظ از گرما و سرما برطرف کنیم و از این قبیل ... . اما سوال این است که آیا خدای متعال هم برای رفع نیاز و رفع نقص، آفرینش را به انجام رسانده است؟ پاسخ منفی است چون خدا کامل است و نقصی ندارد و خدا غنی و بینیاز مطلق است.
برداشتی که از آیات شریفه قرآن کریم میشود این است که خدا آسمان و زمین و همه موجودات و ... را آفریده بود اما یک موجودی جایش خالی بود و آن همانی بود که خداوند میفرماید: انی جاعل فی الارض خلیفه یک جانشین و موجود خداگونه. قبل از خلقت انسان، ملائکه همیشه از خدا اطاعت میکردند و آنچه را که خدا آفریده بود همه تحت فرمان الهی بودند و کسی تخلف نمیکرد و جای یک موجودی که هم خداگونه باشد و قدرت و توان داشته باشد، هم مطیع باشد و هم طغیانگر باشد که از این طریق وجودش در مسیر تکامل قرار بگیرد، خالی بود.
بنابراین این انسان بود که قدم خود را بر فرق این عالم گذاشت که بتواند جانشین خدا در زمین شود. خداوند این جهان و این گلستان را بخاطر میوه این باغ که انسان است خلق کرد. سوالی که پیش میآید چرا این میوه خلقت و انسان را آفرید؟ جواب این است که برای اینکه انسان از طریق اختیاری که دارد به کمال برسد و با اراده خودش به کمال برسد با این که میتواند در دره گمراهی سقوط حرکت کند اما تحت تاثیر جاذبههای دنیا بی قرار نگیرد. و قرآن کریم در مورد انسان درآیه 36 سوره مبارکه قیامت میفرماید: «آيا انسان گمان مىكند كه بيهوده و بىهدف رها مىشود؟! أَيَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً.» «سدى» (بر وزن هدى) به معنى مهمل و بيهوده و بىهدف است، عرب مىگويد:" ابل سدى" در مورد شترى كه بدون ساربان رها شده و هر جا مىخواهد به چرا مىرود.
منظور از «انسان» در اين آيه همان انسانى است كه منكر معاد و رستاخيز مىباشد، آيه مىگويد: او چگونه باور مىكند خداوند اين جهان پهناور را، با اين عظمت و اينهمه شگفتيها، براى انسان بيافريند، ولى در آفرينش انسان هدفى نباشد؟ چگونه مىتوان باور كرد، كه هر عضوى از اعضاى انسان براى هدف خاصى آفريده شده باشد، چشم براى ديدن و گوش براى شنيدن و قلب براى رسانيدن غذا و اكسيژن و آب به تمام سلولهاى بدن. حتى خطوط سر انگشتان انسان نيز حكمتى دارد، ولى براى مجموع وجود او هيچ هدفى در كار نيست و بيهوده و مهمل و بدون هيچگونه برنامه و امر و نهى و تكليف و مسئوليت آفريده شده است؟
و در سوره مومنون آیه ۱۱۵می فرماید: در آيه بعد از راهى ديگر، راهى بسيار مؤثر و آموزنده براى بيدار ساختن اين گروه وارد بحث مىشود و مىگويد:" آيا گمان كرديد كه ما شما را بيهوده آفريدهايم و به سوى ما باز گشت نخواهيد كرد"؟! (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ) اين جمله كوتاه و پر معنى يكى از زندهترين دلائل رستاخيز و حساب و جزاى اعمال را بيان مىكند و آن اينكه اگر راستى قيامت و معادى در كار نباشد زندگى دنيا عبث و بيهوده خواهد بود، زيرا زندگى اين جهان با تمام مشكلاتى كه دارد و با اينهمه تشكيلات و مقدمات و برنامههايى كه خدا براى آن چيده است اگر صرفا براى همين چند روز باشد بسيار پوچ و بىمعنى مىباشد، چنان كه در نكتهها شرح داده خواهد شد. طبق این آیه معلوم میشود که هدف معاد و بازگشت انسان به آخرت مورد نظر است که به چه شکل میتوانیم به سمت آخرت برویم. هم به شکل «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی»، هم به شکل «خذوه فغلوه؛ بگیریدش و در زنجیرش کنید». بهرحال انسان دائم در حال حرکت و رفتن است حال یا رفتن به سوی بهشت الهی و رضوان الهی یا رفتن به سمت قعر جهنم.
سوره ذاریات آیه 56: من جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ». که عبادت و بندگی خدا همان تسلیم بودن در برابر فرمان های الهی میباشد.
آیه ۱۲ سوره مبارکه طلاق: «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن را، فرمان او در ميان آنها پيوسته نازل مىشود، تا بدانيد كه خداوند بر هر چيز توانا است و علم او به همه چيز احاطه دارد.»
هدف از آفرينش عالم معرفت است اين آيه كه آخرين آيه سوره طلاق است، اشاره پرمعنى روشنى به عظمت قدرت خداوند در آفرينش آسمانها و زمين و نيز هدف نهايى اين آفرينش دارد و بحثهايى را كه در آيات گذشته پيرامون وعده ثواب عظيم به مؤمنان پرهيزگار و همچنين وعدههايى كه به گشودن گره مشكلات آنها داده تكميل مىكند، بديهى است خداوندى كه قدرت بر اين آفرينش عظيم دارد، توانايى بر انجام آن وعدهها در اين جهان و جهان ديگر نيز دارد.
«او كسى است كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك بهتر عمل مىكنيد؛ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.» جمله «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» بيانگر هدف از خلقت موت و حيات است و با در نظر گرفتن اينكه كلمه «بلاء» (كه مصدر ليبلوكم است) به معناى امتحان است، معناى آيه چنين مىشود: «خداى تعالى شما را اينطور آفريده كه نخست موجودى زنده باشيد و سپس بميريد و اين نوع از خلقت مقدمى و امتحانى است و براى اين است كه به اين وسيله خوب شما از بدتان متمايز شود، معلوم شود كدامتان از ديگران بهتر عمل مىكنيد و معلوم است كه اين امتحان و اين تمايز براى هدفى ديگر است، براى پاداش و كيفرى است كه بشر با آن مواجه خواهد شد.»برای اینکه بشر به علم وآگاهی واقعی برسد وگرنه انسان تمام علوم دنیایی را که بداند اما با اصل علم که آشنا شدن با ذات اقدس الهی است، آشنا نباشد این فرد عالم واقعی نیست. عالم واقعی باید با سر منشا عالم خلقت آشنا باشد. «ان الله علی کل شی قدیر.»
بنابراین آیات، مشخص میشود که اگر آفرینش انسان نبود عالم مکتوم میماند. چون خداوند در حدیث قدسی میفرماید: «کنت کنزا مخفیا» من گنج مخفی بودم میخواستم پرده از این گنج بیفتد و آشکار شود.
غیر از انسان چه کسی میتوانست این کار را بکند؟ و این گنج مخفی را آشکار کند؟ خوشا به حال کسانی که جایگاه انسان را شناختند و آن جایگاهی که خدا برای او در نظر گرفته را فهمیدند.
البته تاخلقت انسان نبود باطلی هم وجود نداشته. وقتی انسان آفریده شد اول عصیان پیدا شد که شیطان بود که در مقابل خداوند سجده نکرد. با وجود انسان باطل پیدا شد و دومین باطلی که انجام شد بعد از خلقت انسان کشتن هابیل توسط قابیل بود. البته وقتی باطل پیدا شود خداوند می فرماید: ما بر فرق باطل میکوبیم و آن را از بین میبریم.
داستان های قرآنی
ایمان آوردن جنیان
آیه: «قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً * یهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَداً * وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً * وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفِیهُنا عَلَى اللّهِ شَطَطاً * وَ أَنّا ظَنَنّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللّهِ کَذِباً * وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الاِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجال مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً» (سوره جن ایات 1-6)
ترجمه: بگو: به من وحى شده است که جمعى از جنّ به سخنانم گوش فرا دادهاند، سپس گفتهاند: «ما قرآن عجیبى شنیدهایم». * که به راه راست هدایت مىکند، پس ما به آن ایمان آوردهایم و هرگز کسى را شریک پروردگارمان قرار نمىدهیم! * و این که بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و همسر و فرزندى نگرفته است! * و این که سفیه ما (ابلیس) درباره خداوند سخنان ناروا مىگفت! * و این که ما گمان مىکردیم که انس و جن هرگز بر خدا دروغ نمىبندند! * و این که مردانى از بشر به مردانى از جنّ پناه مىبردند و آنها سبب افزایش گمراهى و طغیانشان مىشدند!
شأن نزول:
در تفسیر این آیات شأن نزول های متعددی آمده است:
1 ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) از «مکّه» به سوى بازار «عکاظ» در «طائف» مىرفت، تا مردم را در آن مرکز اجتماع بزرگ به سوى اسلام دعوت کند، اما کسى به دعوت او پاسخ مثبت نگفت، در بازگشت به محلى رسید که آن را وادى «جنّ» مى گفتند، شب در آنجا ماند و آیات قرآن را تلاوت مىفرمود، گروهى از جنّ شنیدند و ایمان آوردند و براى تبلیغ به سوى قوم خود بازگشتند.(1)
2 ـ «ابن عباس» مى گوید: «پیامبر(صلى الله علیه وآله) مشغول نماز صبح بود و در آن تلاوت قرآن مىکرد، گروهى از جنّ که در صدد تحقیق از علت قطع اخبار آسمانها از خود بودند صداى تلاوت قرآن محمّد(صلى الله علیه وآله) را شنیده، گفتند: علت قطع اخبار آسمان از ما همین است، به سوى قوم خود باز گشتند و آنها را به سوى اسلام دعوت کردند».(2)
3 ـ بعد از وفات «ابوطالب»، کار بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سخت شد، به سوى «طائف» عزیمت فرمود: تا یارانى پیدا کند، اشراف «طائف» شدیداً او را تکذیب کردند و آن قدر از پشت سر سنگ به او زدند که خون از پاهاى مبارکش جارى شد، خسته و ناراحت به کنار باغى آمد و سرانجام غلام صاحبان آن باغ، که نامش «عداس» بود، به حضرت ایمان آورد.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به سوى «مکّه» باز مىگشت، شبانه به نزدیکى نخلى رسید، مشغول نماز شد و در اینجا بود که گروهى از «جنّ» از اهل «نصیبین» یا «یمن» از آنجا مىگذشتند، صداى تلاوت قرآن حضرت را در نماز صبح شنیدند و ایمان آوردند.(3)
نظیر همین شأن نزولها را جمعى از مفسران در آغاز سوره «جنّ» نیز آورده اند.ولى، شأن نزول دیگرى در اینجا آمده که با آنها متفاوت است و آن این که: از «عبداللّه بن مسعود» پرسیدند: آیا کسى از شما یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله)، در حوادث شب جنّ خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود؟
گفت: احدى از ما نبود، ما شبى در «مکّه» پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نیافتیم، هر چه جستجو کردیم اثرى از او ندیدیم، از این ترسیدیم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) را کشته باشند، به جستجوى حضرت در درههاى «مکّه» رفتیم، ناگهان دیدیم از سوى کوه «حرا» مىآید.عرض کردیم: کجا بودى اى رسول خدا؟ ما سخت نگران شدیم و دیشب بدترین شب زندگى ما بود، فرمود: دعوت کنندهاى از سوى «جنّ» به سراغ من آمد، رفتم قرآن براى آنها بخوانم.(4)، (5)
پی نوشت: (1). «تفسیر على بن ابراهیم قمى»، طبق نقل «نور الثقلین»، ج 5، ص 19 (با تلخیص).
(2). «صحیح بخارى» و «مسلم» و «مسند احمد» مطابق نقل «فى ظلال القرآن»، ج 7، ص 429 (با تلخیص).
(3). «مجمع البیان»، ج 9، ص 92 و «سیره ابن هشام»، ج 2، ص 62 و 63 (با تلخیص).
(4). «مجمع البیان»، ج 10، ص 368.
(5). گردآوري از کتاب: شان نزول آیات قرآن(برگرفته از تفسیر نمونه)، محمد جعفر امامی، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)، چاپ اول، ص 469.
قرآن در ادبیات
بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَنِ ٱلرَّحِيمِ
الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ
امروز بر دهان آن کافران مهر خموشی نهیم و دستهایشان با ما سخن گوید و پاهایشان به آنچه میکردند گواهی دهد.(یس/65)
در ادامه تفسیر آیه شریفه از زبان مولانا این نکته را متذکر میشویم، همانطور که میدانیم ایشان به هر نکته ای با نگاههای متفاوت و مینگرد. در دفتر سوم نیز نگاهی به آیه شریفه به آشکار شدن اعمال به وسیله اعضا و جوارح در همین دنیا هم اشاره ای میکند. گاهی آنقدر زیاده روی می کند و یا مواظب اعما خود نیست که ظاهر عملش، گواهی بر آن گناه دارد. مثلاً خشم، وقتی انسان خشمگین شود و نتواند بر خشم خود غلبه کند ناخودآگاه این عمل در چشم و صورت و زبان و دست و بقیه جوارح او انسان داده خواهد شد و خود ظاهر خبر از سر درون او خواهد داد هر چند بخواهد آن را کتمان کند.
همینطور ظلم و ستم به دیگران و .......
کافر و فاسق درین دور گزند ** پرده خود را بخود بر میدرند
ظلم مستورست در اسرار جان ** مینهد ظالم به پیش مردمان
که ببینیدم که دارم شاخها ** گاو دوزخ را ببینید از ملا
پس همینجا دست و پایت در گزند ** بر ضمیر تو گواهی میدهند
چون موکل میشود بر تو ضمیر ** که بگو تو اعتقادت وا مگیر
خاصه در هنگام خشم و گفت و گو ** میکند ظاهر سرت را مو بمو
چون موکل میشود ظلم و جفا ** که هویدا کن مرا ای دست و پا
چون همیگیرد گواه سر لگام ** خاصه وقت جوش و خشم و انتقام
پس همان کس کین موکل میکند ** تا لوای راز بر صحرا زند(1)
در این روزگار پر آسیب و گزند آدم های کافر و تبهکار به دست خود، پرده از رازهای خودشان برمی دارند.خوی ستمگری در نهان خانه روح آدمی، پوشیده و مخفی است و اما ستمکار، آن خوی را با کج روی و اعمال ستمکارانه اش نمایان میکند. آن ستمکار با زبان حال می گوید: آهای مردم به من نگاه کندی که شاخ های بر سر دارم. آشکارا وقتی ظلم و ستم بر تو مامور میشود در آن هنگام خوی ستمکاری بر تو مسلط میشود و کانه به تو میگوید: اسرار درون خودت را فاش کن و از افشای آن اجتناب نکن. مخصوصاً وقتی خشمگین و غضبناک میشوی در اثنای گفت و گویت، اعمال ستگرانه و جفاکارانه ات اسرار باطنی تو را فاش میکند. وقتی خوی ستمگر بر تو غلبه کند مثل این است که به دست و پایت می گوید من را آشکار کند در این هنگام گواه سر، یعنی دست و جوارح آدمی چگونه میتواند از ارتکاب ظلم و ستم، اجتناب کند. چون وقتی کسی خشمگین میشود، اعضا و جوارح او از خود اختیاری ندارند و در این صورت است که گاه مرتکب جرایمی میشود و همین امر ضمیر و باطن آنها را آشکار میکند. پس همان کسی که ماموری به دست و پای انسان قرار داده تا پرچم راز او را در صحرا افراشته کند (شاید منظور از صحرا همین دنیا است) پس همو هم میتواند در روز قیامت، مامورهای دیگری بیافزاید تا اسرار نهان آدمیان را منتشر و فاش کند.
با توجه به آنچه از شرح و تفسیر آیه شریفه میدانیم، همان طور که مولانا در ابیات پیشین اشاره کرده بود؛ گاه ظاهر هر چیز پرده از درون آن بر می دارد و راز آن را آشکار میکند. او در دفتر پنجم مثنوی این مطلب را در قالب مثالی از درخت و آنچه ریشه میآورد و در برگهای او ظاهر میشود اینچنین بیان می کند که:
گرچه پنهان بیخ هر بیخ آور است ** برگ سیماهم وجوهم اخضرست
آنچ خورد آن بیخ از زهر و ز قند ** نک منادی میکند شاخ بلند
بیخ اگر بیبرگ و از مایه تهی است ** برگهای سبز اندر شاخ چیست
بر زبان بیخ گل مهری نهد ** شاخ دست و پا گواهی میدهد(2)
گرچه ریشه هر درختی پنهان است اما برگ هر درختی، ماهیت و کیفیت درونی آن را آشکار میکند چرا که برگ ها هم نوع درخت را نشان میدهند و هم اینکه ریشه ها و بافت های درونی آنها زنده است یا میرا و آن ریشه هر چه از زهر و قند خورده باشد به وسیله شاخه بلندش فریاد می زند و اگر ریشه درخت فاقد توشه و مایه باشد، پس آن برگهای سبز چیست که بر شاخه روییده است؟ اگر گل و لای بر زبان ریشه، مهر بزنند شاخه هایی که به منزله دست و پای درخت هستند بر احوال پوشیده آن گواهی میدهند.
در ادامه تفسیر این آیه شریفه از زبان مولانا میبینیم که ایشان از هر آیه ای برداشتهای متفاوتی کرده و در آن رابطه، برای آگاهی ما نکاتی را متذکر میشوند که با توجه به آن ان شاالله بتوانیم راه درست را پیدا کرده و با حقایق و معارف آشنا شده، به آن عمل کنیم. او در دفاتر مثنوی به کرات این مطلب را متذکر میشود که هر گوشی شنوای گفتار حق و لایق درک آن نیست باید درون را صیقلی کرده و با گوش هوش شنید تا در کالبد وجود انسان اثر بگذارد. باید گوش باطنی را باز کرد تا بتوان لیاقت شنیدن رازهای الهی را داشت. گویا کسی از ایشان میپرسد: یا حضرت مولانا عارفان روشن بین که از قند معرفت برخوردارند آیا بهتر نیست که آن قند را از کسی دریغ نکنند؟ ایشان جواب میدهد. آنها از دادن قند معارف به اسیران جسم دریغ نمیکنند اما سرشت آنها به گونهای است که نمیفهمند و کاه را به جای قند میپسندند.
ایشان در دفتر ششم مثنوی در ادامه گفتن این معارف به قسمتی از آیه شریف اشاره کرده، می فرماید:
معنی نختم علی افواههم ** این شناس این است ره رو را مهم
تا ز راه خاتم پیغامبران ** بوک بر خیزد ز لب ختم گران
ختمهایی که انبیا بگذاشتند ** آن بدین احمدی برداشتند(3)
عارف، قند معارف را بر همگان عرضه می کند اما کسی که دهان باطنی اش بسته است نم0یتواند از آن بخورد. تا شاید به برکت طریقه محمد (ص) خاتم پیامبران مهرهای سنگین از لبهای آدمیان برداشته شود. آنها که دهان باطنیشان با مهر شهوت و غفلت بسته شده است و نمیتوانند قند معارف ربانی را تناول کنند اگر از سر صدق و صفا و معرفت در راه حنیف احمدی قدم گذارد قطعاً آن مهرها و قفل ها گشوده خواهد شد. 1ـ مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محم استعلای، چ ششم، ج3، تهران: زوار، 1372، ص 116 و کریم زمانی، شرح جامع مثنوی، دفتر سوم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص619-622
2ـ مولانا، همان، ج5، ص103 نیز رک. زمانی، همان، دفتر پنجم، ص569-57
3ـ مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج6، تهران: زوار،1372، ص15و کریم زمانی، شرح جامع مثنوی، دفتر ششم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاهات، 1383، ص60-65 نیز رک. محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج13، چ یازدهم، انتشارات اسلامی، 1367، ص95ش
علوم قرآنی
در شماره گذشته به مسئله عهد در اسلام اشاره شد و اینکه در اسلام وفاى به عهد از صفات خدا و سيرت صاحبان خرد معرفى شده و نقض عهد نيز موجب فسق، اضلال كيفرى و لعن خداى سبحان و مايه تفرق انسانهاست و قرآن کریم این مهم را به زیبایی در قالب تمثیلی به جامعه انسانی ارائه داده است که به نمونهای از آن اشاره شد؛ حال در این شماره به بانویی که در قرآن به عنوان الگو و نمونه برای اهل ایمان معرفی شده است میپردازیم.حكايت دو زن-( آسيه و مريم) در قرآن كريم در قالب تمثيلى براى اهل ايمان آورده شده است. اينان چون ايمان آوردند و در صراط مستقيم خدا قرار گرفتند، مورد لطف و رحمت خدا در اين جهان و نيز در سراى آخرت واقع شدند. خداوند از اين دو زن تمجيد كرده و آنها را براى مؤمنين و مؤمنات، الگو قرار داده است. در این شماره به تمثیل قرآنی در خصوص حضرت آسیه خواهیم پرداخت. وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.. (تحريم/ 12- 11) قرآن کریم در معرفی الگو، اسوه و تجلیل از شخصیتها، فرقی میان زن و مرد قائل نشده است. قرآن زنان نمونهای را برای الگوسازی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم معرفی و سرگذشت آنها را نقل کرده است؛ زنانی که قابلیت الگو شدن برای دیگران، اعم از مرد و زن را دارند. مطالعه و تأمل در سرگذشت این بانوان، گویای یک یا دو ویژگی خاص در وجودشان است که آنان را به الگوی ماندگار در تاریخ تبدیل کرده است. (محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 12، ص 139.)قصر و بارگاهى است وسيع و بزرگ، كه پايهها و ستونهاى بلندش از دوردستها نيز خودنمايى مىكند و به چشم تنگ دنيا پرستان، خيلى با شكوه و پر طمطراق مىنمايد. باغ و بستان آكنده از گل و گلزار، اطراف آن را پوشانيده و جويهاى آب در لابلاى درختان به هر سوى روان است.
غلامان و كنيزان زيبا روى بسيار، در اين قصر رفيع، كمر خدمت به خدمتگزارى خداوندگار قصر بستهاند. مأموران و نگاهبانانى تنومند، با نيزههاى بلند و برّاق، شب و روز، آماده و بيدار به محافظت كاخ ايستاده و رفت و آمد هر انسانى را در زمين و پر زدن هر پرندهاى را در آسمان، زير نگاه تيز خود گرفتهاند، تا مبادا گزندى از ناحيتى به خداوندگارشان برسد.
آدمها و همه جمعيّت شهر، بنده و اسير صاحب اين قصرند و بايد كه سر سجده در پيشگاه آن صاحب قدرت فرود آرند و پيشانى ذلّت بر آستان بارگاهش بسايند.!!
وقتى به اندرون قصر راهى بيابى، چشم از ديدن عجايب و نقش و نگارهاى شگفت، در حدقه خيره و مبهوت مىماند. فرشهاى ديبا، سرتاسر گسترانيده، بوى عنبر و عود در فضا پيچيده، ميوههاى الوان و گوشت بريان و هر نوع اطعمه و اشربه ديگر، مهيّا و فراهم است.در گوشهاى از اين قصر، تخت زرّين بلندى است كه بر پلّههاى آن، حرير زربفت پوشانيده، و در اطراف آن خنياگران و رامشگران و مغنّيان صف كشيدهاند. بر روى تخت، خداوندگار قصر- «رامسس دوم» فرعون مصر- مست از باده غرور و نخوت و تكبّر تكيه زده و در غفلت و جهل به ناروا حكم مىراند و به ناحق داورى مىكند.از وراى اين قصر به ظاهر با شكوه و خيره كننده، بوى ترس و وحشت و بيداد و كشتار و تباهى و سياهى، درد و ناله و شكنجه به مشام مىرسد. از هر ذرّه آن، رنگ خون پيداست. نفير و فرياد از سياه چالهاى آن، بلند است و غل و زنجير و ميخ بر دست و پاى بنديان آشكار است.
اگر با ديده بصيرت در زواياى قصر بنگرى، در خواهى يافت كه چه اجساد انسانهاى مظلوم و بىگناهى كه در لابلاى پيكره آن فرو رفته است ... نكته گفتنى اين جاست كه در اندرون اين كاخ به ظاهر زيبا، امّا پر از كفر و جور و ستم، بانويى عفيف و نجيب زندگى مىكند كه روزنههاى قلبش را به روى نور خدايى گشوده است. او را «ملكه» قصر مىخوانند و در دربار فرعون، همه نعمات و لذايذ مادّى و دنيوى برايش مهيّاست.
هر چه در كاخ است در اختيار و دسترس اين بانوى قصر قرار دارد و از نظر مواهب و تمتّعات دنيوى هيچ كم و كسرى ندارد. امّا او به اين زرق و برق و زخارف ظاهرى دنيا دل نبسته و جذب آن حشمت و شكوه پر فريب و بىدوام كه در بطن خود، ذلّت و خوارى را داشت، نشد. او در ميان آن همه خدم و حشم، تنها بود و هميشه در خود فرو رفته و در انديشه بود. گويا دلش جاى ديگرى آشيان داشت و مرغ جانش با اين قفس سازگارى نداشت و در فكر پر گشودن به سراى پر وسعت ديگرى بود. جايى كه در آن از ظلم و زور و شكنجه و بىعدالتى، خبرى نباشد و از ظالم و ستمگر، اثرى نتوان ديد.
آن بانو، با آن همه آدمها كه در قصر غوطه مىخوردند، بيگانه بود و در اين قصر وحشتزا و نفرتآور، همزبانى را مىجست. او در انتظار به سر مىبرد تا يك منجى، سخن حق را به گوشش برساند و بگويد: «آمنوا»، تا بىدرنگ لبيك اجابت گويد. آرى، اين زن، «آسيه» دختر «مزاحم» و همسر فرعون بود. او به معبود بىهمتايى كه منبع همه خوبيها و جلال و جمالهاست و خزاين همه رزقها به دست اوست، دل بست. خدايى كه هر آنچه عزّت هست از آن اوست. «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» (توبه/ 139) و هر كه را مىخواهد عزيز يا ذليل مىكند. «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ» (آل عمران/ 26) قلب آسيه در آن شبستان كفر و جهل، آماده پذيرش نور حق شد. چون موساى كليم (ع) به رسالت مبعوث شد و با عصا و يد و بيضا براى نجات بنى اسرائيل به سوى فرعون رهسپار شد و دعوت خويش آشكار كرد، فرعون جبّار گردنكشى نمود و از پذيرش حق امتناع كرد و نغمه: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» (نازعات/ 24) سر داد. ليكن آسيه، آن بانوى هوشمند، قلّه سياه و تاريك كفر و ظلم را شكست و در ظلمت و وحشت فرعونى، به حضرت موسى (ع) ايمان آورد. به دين او گرويد و قلبش براى دريافت آيات خداوندى خاشع و متواضع شد. او از فرعون و قصر او بيزارى جست و به هر چه در آن قصر بود، پشت كرد و رو به سوى سرچشمه خوبيها و نيكيها نمود.
آسيه ايمان آورد و جان خويش را نيز بر سر ايمان استوار خود گذاشت و به خشم فرعون از اين دنيا رخت بر بست. وى در هنگام مرگ، كه در پى شكنجه فرعون ستمگر بر او واقع شد، به درگاه خداى خود دعا كرد و طلب جايگاهى در بهشت كرد. دعايش مستجاب شد و در زمره بهشتيان قرار گرفت.آسيه بدان جهت كه در خطّ خدا و پيامبرش قرار گرفت، راه انبياء را تصديق كرد، خطّ بطلان بر كفر كشيد و كاخ ستم را رسوا نمود، الگو و نمونه مناسبى براى معرّفى زنان خوب و شايسته گشت و سرگذشت او عبرت و پند و «تمثيلى» براى همه اهل ايمان قرار داده شده است. و در قران میفرماید: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.» (تحريم/ 12- 11) و نيز خداى تعالى براى كسانى كه ايمان آوردند مثلى مىزند و آن زن فرعون است، هنگامى كه عرض كرد بار الها (من از قصر فرعونى و عزّت دنيوى او گذشتم) تو نزد خودت خانهاى در بهشت براى من بنا كن و مرا از شرّ فرعون كافر و عمل او نجات بده و از مردم ستمكار نجات
منابع:
قرآن کریم
جهان بخش ثواقب، تشبيهات و تمثيلات قرآن، 1جلد، نشر قو - تهران، چاپ: اوّل، 1376.
قرائتى محسن، تفسير نور، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، تهران، 1383 ش