قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سورهها
نام سوره: مزمل شماره سوره: 73 محل نزول : مکه
تعداد آیه :20 تعداد کلمه: 300 تعداد حروف: 853
معنی: مزمل از واژه (زمل) ریشه گرفته است و به معنای کنار کسی و نزد کسی نشستن است
نامهای دیگر: ندارد
علت نامگذری: نام سوره از آیه اول گرفته شده که اشاره به پیامبر(ص) دارد و به معنای کسی است که لباس به خود پیچیده است
ترتیب سوره: این سوره در ترتیب مصحف، هفتاد و سومین سوره و در ترتیب نزول، سومین سوره قرآن کریم است که و بعد از سوره قلم نازل شده است (لازم به ذکر است اقوال در ترتیب نزول سورههای قرآن مختلف است.)
محتوي سوره:
دعوت پیامبر(ص) به احیا عبادت شبانه و تلاوت قرآن و آمادگی برای پذیرش برنامه رسالت
دعوت او به شكیبایی، مقاومت و مدارا با مخالفان
بحث از معاد و فرستادن حضرت موسی به سوی فرعون و سركشی و سپس عذاب او
تخفیف درباره عبادت شبانهای که در آیات ابتدایی سوره آمده بود
دعوت به تلاوت قرآن و خواندن نماز، دادن زکات، انفاق در راه خدا و استغفار
فضیلت سوره:
رسول اکرم (ص) فرمودند: هر کس این سوره را دائماً بخواند، خداوند سختیهای دنیا و آخرت را از او برمیدارد و او پیامبر(ص) را در خواب خواهد دید از امام صادق(ع) نقل شده است اگر کسی این سوره را در نماز عشاء یا در آخر شب قرائت کند، شب و روز و خود سوره، به نفع او گواهی میدهند و خداوند به او زندگی پاک میدهد و او را پاکیزه میمیراند.
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن کریم حضرت آیت الله نورمفیدی
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (انبیاء/7)
و پيش از تو [به پيامبرى] نفرستاديم مگر مردانى را كه به آنان وحى مىنموديم. اگر نمىدانيد از دانايان [به كتابهاى آسمانى و آگاهان به اخبار پيشينيان] بپرسيد [كه همه پيامبران از جنس خود بشر بودند، نه فرشته]
اين آيه پاسخ به دلیلی است كه مشرکین بر نفى نبوت كرده و میگفتند: «هَلْ هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» یکی از کارهایی که مشرکین و سران قوم در مکه برای اینکه مردم را از دور و بر پیامبر(ص) پراکنده کننداین بود که میگفتند که اوهم فردی و بشری مانند شما است و فرقی با شما ندارد. او نمیتواند با عالم بالا ارتباط برقرار کند چون اگر بتواند ما هم باید بتوانیم. یک استدلال به ظاهر فریبنده و قابل قبول که هیچ اساسی ندارد
خداوند متعال در جواب این گروه به طور روشن و صریح میفرماید: مگر انبياى گذشته غير بشر بودند، كه انتظار داريد پيامبر شما بشر نباشد؟ بشريت كه با نبوت منافات ندارد. مگر انبیاء قبلی به چه شکلی عمل میکردند؟ مانند حضرت ابراهیم، موسی، عیسی، یعقوب و یوسف.... این پیامبر نیز همین طور میباشد و به همان شکل عمل میکند و مانند شما انسان است. يگانه فرق بين پیامبران و انسانهای معمولی اين است كه ما به انبيا وحى مىفرستيم و به ديگران نمىفرستيم و وحى موهبت و منتى خاص است، كه بر خدا واجب نيست همه افراد را به آن موهبت نائل سازد كه اگر بنا شد به كسى بدهد به همه بدهد و اگر بنا شد ندهد به هيچ كس ندهد، تا شما تحكم كنيد كه چرا نبوت جز در يك نفر پيدا نمىشود؟ و بگوييد چون در ما نيست پس در هيچ كس ديگر هم نيست، براى اينكه نبوت هم مانند ساير صفات خاص امری، است كه در هر عصرى جز در يك فرد يافت نمىشود و اين چيزى نيست كه بتوان انكارش كرد. مانند بعضی خصوصیات، که خداوند در بعضی از انسانها قرار میدهد که همه آن خصوصیات را ندارند. مانند ذوق شعری که باعث میشود عدهای شاعر شوند. یا ذوقهای هنری دیگر مانند خوشنویسی یا خطاطی یا نقاشی و ...که در بعضی از افراد وجود دارد و بدینوسیله آنها از جمله بهترین خطاطها و یا نقاشهای دوران میشوند و اثر هنری آنها در تاریخ ماندگار میشود
بنابراين بيان، منافاتى ميان بشريت و نبوت نيست. فرقی ميان يك پيغمبر با ديگران، چيزى نيست كه در بشر يافت نشود و يا اگر يافت شد بايد در همه افراد يافت شود، بلكه تنها فرق اين دو طائفه، وحى الهى و كرامت او است و منت مخصوصى است از ناحيه خدا كه شامل حال شخص پيغمبر مىشود
«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»- اين جمله تاييد و تحكيم جمله «وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا» است، يعنى اگر اين معنا را مىدانيد، كه هيچ و اگر نمىدانيد به اهل ذكر مراجعه كنيد و بپرسيد، آيا انبياى گذشته غير بشر بودند؟
مقصود از «ذكر» كتابهاى آسمانى است و مراد از «اهل ذكر»، علماى اهل كتابند، زيرا آنها در دشمنى با رسول خدا (ص) با مشركين بودند و مشركين آنها را احترام مىكردند و چه بسا در كار خود با آنها مشورت مىنمودند و مسائلى از آنها مىپرسيدند تا با آن مسائل رسول خدا (ص) را امتحان كنند و همان اهل كتاب بودند كه عليه مسلمانان به مشركين مىگفتند: «هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا» آيا به كسانى كه بهرهاى اندك از [دانش] كتاب [تورات و انجيل] به آنان داده شده ننگريستى كه به هر معبودى غير خدا و هر طغيان گرى ايمان مىآورند؟! و درباره كسانى كه كافر شدهاند، مىگويند: آنان از كسانى كه ايمان [به قرآن و پيامبر] آوردهاند، راه يافتهترند. (انبیا/51)
خطاب در جمله «فَسْئَلُوا ...» به پيغمبر و هر كسى است كه آن را بشنود، چه عالم و چه جاهل، تا گفتار قبلى را به خوبى تاييد كند و اين خطاب در كلمات خود ما آدميان نيز شايع و معمول است و معنی آن این است که هر چیزی را که انسان نمیداند باید از کسی که میداند بپرسد و این دستوری است که خداوند متعال در این آیه میفرماید. مثلاً کسی که مریض میشود و نمیداند که چه مشکلی دارد باید برود نزد پزشک و بیماریاش را درمان کند. مسائل شرعی و دینی را از کسی که عالم و مجتهد است باید سوال کرد. برای ساخت خانه باید نزد کسی رفت که مهندس است و توانایی ساخت خانه و علم آن را دارد. در همه جا این امر متداول است که آنچه را که انسان نمیداند باید از کسی که میداند بپرسد. بنابراین، این آیه از آیاتی است که برای استدلال در مورد کسب مطالبی که انسان نمیداند و باید از صاحبان و اهلش بپرسد، بیان میشود
«وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ ما كانُوا خالِدِينَ»(انبیا/ 8)
يعنى انبيا مردانى از جنس بشرند كه ما لوازم بشريت را از آنها سلب نكردهايم، مثلاً بدنهایش را خالى از روح زندگى كرده باشيم، تا نه به خوردن محتاج باشند و نه به نوشيدن، و نيز آنان را از مرگ مصونيت ندادهايم، تا هميشه در دنيا بمانند، بلكه ايشان نيز بشر و از كسانى هستند كه طعام مىخورند و مىميرند، و اين خوردن و مردن، دو خاصه از خواص روشن بشريت است.
بنابراین پیامبران مثل بقیه انسانها هستند. غذا خوردند، ازدواج کردند، فرزند داشتند. چون پیامبر باید مثل بقیه باشد. شهوت، غضب، حب نفس و .... همه اینها را باید داشته باشد. فقط فرقشان با بقیه انسانها این است که، غرائز و هواهای نفسانی خود را کنترل کردند. «ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَيْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ»(انبیا/9) اين آيه عطف است بر كلام گذشته، كه مىفرمود: «وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا» و در اين آيه سرانجام ارسال رسولان و عاقبت امر مسرفان را بيان مىكند، كه مسرفان از هر امت، در اثر بیتوجهی به معجزه به چه سرنوشتى دچار شدند، و نيز توضيح است براى هلاكتى كه به طور اجمال بدان اشاره كرده و فرموده بود: «منْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها» و تهديدى است براى مشركين
و مراد از «وعد» در جمله «ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ» وعده نصرتى است كه به مسلمين داده و فرموده بود كه دين ايشان را يارى خواهد كرد و كلمه ايشان را كه كلمه حق است بلند آوازه خواهد نمود، هم چنان كه در آيه «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ،(صافات/171) إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ»(صافات/172) و آيات ديگر آن وعده را بيان نموده
«فَأَنْجَيْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ»- يعنى رسولان و گروندگان به ايشان را نجات داديم. البته قبلاً هم وعده نجات به ايشان داده بود و فرموده بود: «حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ»(یونس/103). مسرفين در اين آيه همان مشركين هستند، كه از راه عبوديت به بيراهه گراييدند و از بندگى تجاوز كردند. خداوند تاکید میکند که وعده دادیم و به آن عمل میکنیم انبیاء قطعاً پیروزند. لشکریان ما و سپاهیان ما غالب هستند و پیروز میشوند و شکست معنا ندارد. با این منطق است که میتوانیم بگوییم پیامبر(ص) و همه انبیا، امام علی(ع) و امام حسین(ع)،..... شکست نخوردند حتی اگر به ظاهر پیروز نشده باشند.
داستان های قرآنی
شأن نزول سوره مزمل
لحن آیات سوره به خوبی نشان میدهد که با سورههای(مکی) هماهنگ است و به این ترتیب احتمال نزول آن در(مدینه)، چنانکه بعضی گفتهاند، بعید به نظر میرسد، ولی تفاوت لحن آغاز و انجام آیه نشان میدهد که در میان این آیات فاصله زمانی قابل ملاحظهای بوده است که بعضی از مفسران آن را (هشت ماه) و بعضی (یکسال) و بعضی حتی (ده سال) نوشته اند
بسیاری از آیات این سوره نشان میدهد هنگامی نازل شده که پیامبر(ص) دعوت علنی خود را شروع کرده بود و مخالفان در برابر او به مخالفت و تکذیب برخاسته بودند و پیامبر(ص) دستور پیدا میکند در این مرحله با آنها مدارا نماید. لذا این احتمال که تمام سوره در آغاز دعوت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم نازل شده باشد بسیار بعید به نظر می رسد، ممکن است آیات نخستین آن چنین باشد ولی مسلماً همه آیات آن چنین نیست، چرا که تعبیراتش نشانه گسترش اسلام، لااقل در سطح مکه و قیام مخالفین به مخالفت و مبارزه است و میدانیم چنین چیزی در سه سال آغاز دعوت وجود نداشت. شأن نزولی که برای سوره یا قسمتی از آیات آن در روایات آمده نیز متفاوت است
تفسیر نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۶۲ در بعضی از روایات آمده است که وقتی پیامبر(ص) اولین پیام الهی و وحی را دریافت کرد وحشت زده نزد خدیجه آمد (احساس ناراحتی جسمانی داشت و به استراحت پرداخت) و فرمود: (مرا در جامعه ای بپیچید) اینجا بود که جبرئیل نازل شد، و (یا ایها المزمل) را برای پیامبر(ص) آورد. در حالی که در روایات دیگری آمده است که این ماجرا زمانی بود که پیامبر(ص) دعوت خود را آشکار کرده بود، و قریش در (دار الندوة) جمع شدند تا در کار پیامبر(ص) بیندیشند، و برای مقابله با او نام و شعاری انتخاب کنند، بعضی گفتند او (کاهن) است، ولی گروهی با این پیشنهاد مخالفت کردند، بعضی دیگر گفتند او (مجنون) است، اما باز گروهی مخالفت کردند بعضی عنوان (ساحر) را ترجیح دادند، آن را نیز نپذیرفتند. سرانجام گفتند هر چه هست او میان دوستان جدائی می اندازد (بنابراین ساحر است) سپس مشرکان پراکنده شدند
این سخن به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم رسید خود را در لباسهایش پیچید (و به استراحت پرداخت) در این هنگام جبرئیل آمد و (یا ایها المزمل) و (یا ایها المدثر) را بر آن حضرت خواند. نتیجه اینکه همانطور که قبلا اشاره کردیم ظاهرا این سوره در مکه نازل شده، و قطعا قسمتی از آن بعد از ظهور علنی اسلام، و نفوذ نسبی آن در مکه بوده است، هر چند احتمال دارد، آیاتی از آغاز سوره در اول بعثت نازل شده باشد.
قرآن در ادبیات فارسی
وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ
هر کس را طول عمر دهیم، در آفرینش واژگونهاش میکنیم (و به ناتوانی کودکی باز میگردانیم)؛ آیا اندیشه نمیکنند؟!(یس/68)
منظور از واژگونی در آیه بازگشت کامل انسان به حالت طفولیت است به راستی روزهایی بسیار دردناک فرا میرسد که عمق ناراحتی آن را به زحمت میتوان تصور کرد. جمله «افلا یعقلون» به انسانها هشدار داده میگوید: اگر این قدرت و توانایی که دارید، عاریتی نبود، به این آسانی از شما گرفته نمیشد، بدانید که دست قدرت دیگری بالای سر شماست. همچنین قدر دوران نوجوانی و نشاط رابدانید که در فصل ناتوانی و پیری کاری از شما ساخته نیست (1)
آدمی با خواندن این آیه شریفه به این فکر میافتد که چقدر این دنیا فانی و گذراست. انسان از خود هیچ ندارد و هرچه دارد از اوست. دوستیها و عشقهای کاذب، زیباییهای ظاهری دنیا، خوشیها و لذتهای زودگذر همه و همه از بین رفتنی هستند.
حقیقتاً اگر انسان فقط برای این دنیا زندگی کند و مشغول خوش گذارنی در آن باشد و هیچ تلاشی برای رشد و به کمال رسیدن خود نکند در پیری همانند کودکان خواهد شد؛ چرا که فکرش رشد نکرده و قوای جسمیاش هم به زوال رفته است. تنها کسانی پیروزند که خود را به کمال رسانده باشند
مولانا در دفتر اول مثنوی با استناد به آیه شریفه، همین نکته را متذکر شده، به انسان گوشزد میکند که: ای انسان! به معشوق این دنیایی و زیبایی ظاهریاش دل مبند؛ چرا که همه اینها رو به زوال است. از صورت پرستی به خدا پرستی باز آی که معشوقه دنیایی عاریتی است.
بر کلوخی، دل چه بندی ای سلیم |
|
وا طلب اصلی که تابد او مقیم |
ای ساده دل برای چه به کلوخی دل میبندی و بدان عشق میروزی، اصلی را طلب کن که او همواره بر اجسام و صورتها میتابد و در ظاهر، ظاهر میشود. زیبایی و جمال در انسان مانند فلزی زراندود شده است. اگر چنین نیست پس چرا محبوب و دلبر تو مانند یک الاغ پیر، زشت و نفرت انگیز میشود؟ معشوق و محبوب تو، ابتدا مانند فرشته، زیباو دلرباست ولی همین که جان از آن مفارقت کرد مانند دیوی زشت و منفور میگردد؛ چون حسن و جمال آن محبوب، موقتی و عاریتی است. حق تعالی زیبایی و آب و رنگ انسان را کم کم از او میگیرد همانطور که نهال، به آرامی میخشکد. برو آیه 68 سوره یس را بخوان که میفرماید: «هر کس را عمری دراز دهیم خلقت او را واژگونه سازیم آیا نمیاندیشید؟» ای که اهل صورتی، طالب دل باش، بر استخوان، دل مبند. در طلب زیبایی و جمال ظاهری مباش و طالب حسن و لطافت روح باشد. زیرا زیبایی دل جاودانه است و دولتش آب حیات را به تو مینوشاند و سیرابت میکند
مولانادر دفتر سوم مثنوی در ضمن داستانی از بلال حبشی، به تفسیری پیرامون آیه شریفه میپردازد. بلال حبشی هنگامی که بر اثر ضعف مزاج مانند هلال ماه، لاغر و نزار شده بود، در آستانه مرگ قرار گرفت. همسرش از دیدن این منظره غم انگیز گریست و گفت: واویلا که مرگت فرا رسیده. بلال گفت: غم مدار که اینک وقت شادمانی است نه اندوه؛ چه من در این سرای سپنج در غرقابه رنج و بلا غوطه ور بودم و حالا وقت آن رسیده که قفس محنت و ابتلا بشکند و پرنده روحم فارغ و آسوده به عالم ملکوت پر کشد.
همسرش گفت: تو اینک به دیار غربت میروی. بلال جواب داد: نه، من تا این زمان در دیار غربت بودم و اینک رهسپار دیار وصال میشوم و در جمع خواص الهی درمیآیم.(3)
قصرها خود مر شهان را مانس است |
|
مرده را خانه و مکان، گوری بس است |
این دنیا! ظاهری فراخ و باطنی بس تنگ و برای مردهدلان، شکوه و جلالی خاص دارد. اگر سرای دنیا واقعا تنگ و حقیر نیست، پس این همه ناله و شیون مردم برای چیست؟ چرا هر کس که در دنیا زیاد عمر میکند خمیده قامت و پژمرده حال میشود... .
این که میبینیم در آیه شریفه اشاره به بازگشت انسان در هنگام پیری به طفولیت میکند، برای کسانی است که در دوران جوانی و میانسالی خود برای رسیدن به کمال و ارتقای وجود معنوی و روحانی خود تلاش نکردهاند و در دنیا به جای رسیدن به کمالات انسانی به دنبال خوش گذرانی و لذت بردنهای کاذب در آن بودهاند، لذاست که در پیری عقلشان زایل میشود و باز به دوران کودکی برمیگردند؛ زیرا که فکرشان رشد نکرده و بزرگ نشده است تا در آن هنگام به کمکشان بیاید
مولانا در ابیاتی از دفتر پنجم مثنوی، میفرماید: زیبا رویانی که آدمیان مانند فرشتگان در مقابل آنان به سجده میافتادند، مانند حضرت آدم که از بهشت هبوط کرده، از جمال به زشتی و زوال سقوط میکنند. آنها به جبرئیل میگویند پس از آن همه عزت و احترام این تحقیر برای چیست؟ جبرائیل جواب میدهد: آن عزت و احترام، لطف و بخشش الهی است و این تحقیر ازعدل اوست. در گفت وگوی بین آنها و جبرائیل مولانا ضعف و پیری و ناتوانی که در آیه شریفه آورده شده را از زبان زیبا رویان مورد استناد قرار میدهد که:
آدم حسن و ملک ساجد شده |
|
همچو آدم باز معزول آمده |
آن چهرهای که مانند ماه میدرخشید، بر اثر پیری مانند پشت سوسمار پرچین و آژنگ شده و آن سر و موی زیبا و درخشان در وقت پیری زشت و طاس گردیده است. آن قامت رعنای نازنین که مانند نیزه بلند قد برافراشته بود، اکنون زیر بار سنگین سالیان عمر همچون کمان خمیده است. موهای سیاه و زیبایی که مانند پر زاغ بود اکنون مانند برف سفید گشته است. رنگ لاله گونش تبدیل به رنگ زعفرانی گشته و نیروی شیرانه او مانند زهره ناتوان زنان شده است. کسی که در زور آزمایی مردان را در بغل میگرفت، اکنون برای حرکت دادنش در بغل میگیرند. حالاتی که برای پیری برشمردیم علائم اندوه و پژمردن است و هر یک از اینها به منزله پیک مرگ است.
استاد علامه جعفری ذیل شرح و تفسیر این ابیات به سوالی پاسخ میدهد که شاید با خواندن آیه شریفه برای هر کدام از ما به وجود بیاید.«اینکه اگر حیات این انسان هدف عالی داشت و آن هدف عبارت از تکامل روح آدمی بود، این دوران فرسودگی و پیری چه معنایی داشت؟ جواب: اولا: پیری و کنهسالی مستلزم سقوط کلی انسان نیست چون با سپری شدن دوران رشد و توقف تکامل عضلانی و قوای بدنی، نه تنها نیروی مغزی و روانی از رشد بازنمیماند، بلکه اغلب اندیشههای بارور و بینشهای ریشه دار و ورزیده پس از دوران جوانی شروع میشود، غالبات بلوغ سیاسی و علمی و روحانی و اخلاقی آدمی از میانسالی به بالا آغاز میشود.
ثانیا: به مفاد آیه 6 سوره تین «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» اثبات میشود که همان دوران پیری مانند میوهای است که درخت جوانی و میان سالی به وجود آورده است، یعنی اگر آن دو فصل شکوفان آدمی، به نیکی سپری شده است، روان آدمی در دوران پیری و کهنسالی نیز به نیکی خواهد گذشت.(6)
1.قرآن کریم، به کوشش محمد فقیهی رضایی، چ اول، تهران: دانش پژوه، 1384، ص 444
2.مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج2، تهران: زوّار، 1372، ص 39 و کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر دوم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص 206
3.زمانی، دفتر سوم، 897
4.مولوی، ج 3، 164 و همان، دفتر سوم، 902
5.مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج5، تهران: زوّار، 1372، ص 52 و کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر پنجم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص 282-284
6.محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج11، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، ص322
علوم قرآنی
درشماره 72 گفتیم خداوند متعال برای مؤمنان، دو زن تاریخ را که هر دو اسوه مقاومت و پاکدامنی هستند، مثل میزند. یکی همسر فرعون است که در دستگاه جبّار آن جرثومه کفر به خدای یکتا ایمان آورد و قدرت همسری چون فرعون و کفر او نتوانست به ایمان وی خدشهای وارد سازد و دوّمی «مریم، دختر عمران است که الگوی پاکدامنی است و اینک به مثال قرآنی در خصوص حضرت مریم (س) میپردازی
.......... وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ. (تحريم/ 12) و داستان مريم دختر عمران، كه بانويى پاك بود، ما در رحم او از روح خود بدميديم و او كلمات پروردگار خود را و كتابهاى او را تصديق داشت و از خاشعان بود
حضرت «مریم»، دختر عمران دوّمین زن با شخصیّت که الگوی افراد با ایمان محسوب میشود، بانویی پاکدامن و معتقد به پیامبران و کتب آسمانی آنان و مطیع و فرمانبردار پروردگار متعال بوده است در خصوص حضرت مریم نام مبارکش ذکر شده، در صورتی که نام همسر فرعون تصریح نشده است. اصولاً در قرآن جز حضرت مریم نام هیچ زنی با صراحت برده نشده؛ تنها اوست که نامش در حدود «بیست و چند سوره» و متجاوز از «سی آیه آمده است و کراراً او را به پاکدامنی و عفّت ستوده است؛ شاید این به خاطر رفتار ناپسندی باشد که یهودیان نسبت به وی روا داشته و به آن جناب تهمت بزرگ ناپاکدامنی زدهاند که قرآن آن را «بهتان عظیم» نامید و خداوند متعال از حیثیّت وی دفاع و از ساحت آن جناب رفع تهمت نموده است
از آیات قرآن و آنچه در احادیث آمده است به خوبی معلوم میشود مریم دختر عمران در یک خانواده فقیر که از نظر مالی توانایی اداره زندگی او را نداشتند (زیرا پدرش قبل از تولد او از دنیا رفته بود) متولد شد و به همین جهت سرپرستی او را حضرت زکریا (شوهر خاله مریم) بر عهده گرفت. (آل عمران/ 37-35) با توجه به آنچه بیان شد زندگی این بانوی بزرگوار همواره با سختیها، زحمتها و محرومیتهایی همراه بوده است؛ زیرا ایشان بر طبق نذر مادرش از همان کودکی به عنوان خادم معبد انجام وظیفه میکرد و کارهایی فوق طاقت این کودک خردسال به او می سپردند اما آن حضرت تمام این مشکلات را به جان خریده و کوچکترین شکایتی نداشت. همچنین در مقابل زخم زبان ها و تهمتهای که از طرف افراد مغرض و بی ایمان میشنید صبر میکرد و از خداوند رضایت کامل را داشت و خداوند به خاطر آن مقام صبر و رضایت و به خاطر اطاعت محض او ، وی را به چنین مقامی رساندند و دربارهاش فرمود: و (به یاد آورید) هنگامى را که فرشتگان گفتند: «اى مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان، برترى داده است» (آل عمران/42) در اثر این تلاشهای خالصانه خداوند او را بر زنان زمان خودش برتری داده است
زیرا خداوند شاکر است و اعمال نیک و عبادات خالصانه بندگانش را بدون پاسخ نمیگذارد. قرآن در این زمینه میفرماید: «و کسى که فرمان خدا را در انجام کارهاى نیک اطاعت کند، خداوند (در برابر عمل او) شکرگزار و (از افعال وى) آگاه است.»(بقره/158)
تربیت پیامبری بزرگوار و اولوا العزم برای هدایت و راهنمایی انسانها به سوی خدا و همچنین زندگی پاک و سالم حضرت مریم که یکی از بهترین الگوها برای تربیت زنان و مادران در هر عصر و زمان است، از بزرگترین خدمتهای آن حضرت به جامعه بشریت است که با هیچ خدمتی قابل مقایسه نیست؛ زیرا روشن است که بالاترین خدمت به بشریت تربیت انسان است.
اگر کسی موفق شود حتی یک انسان را به درستی تربیت کرده و به جامعه بشری تحویل دهد خدمت بزرگی کرده است تاچه رسد به اینکه مادری پیامبری عظیم الشأن تربیت کند که منشأ هدایت میلیونها انسان شود آیا بزرگتر از این خدمت، خدمتی میتوان تصور کرد؟ بر این اساس، آیا این بشارت بزرگ و با ارزش جز در سایه تقوا و پرهیزگارى، ایمان، عبادت و زحمات طاقت فرسای حضرت مریم (ع) است؟! این آیه گواه بر آن است که مریم بزرگترین شخصیت زن در زمان خود بوده است. نکتهای که باید توجه داشته باشیم این است که خداوند متعال به اعمال خالص پاداش میدهد هر چند اندک باشد. به عبارت دیگر در پیشگاه پروردگار حکیم مهربان کیفیت اهمیت دارد نه کمیت
اما سخن گفتن حضرت عیسی(ع) در گهواره در روزهای اول تولد گرچه معجزه بزرگی است که از عظمت شأن و مقام آن حضرت حکایت میکند اما این معجزه بزرگ الهی برای دفاع از عصمت و پاک دامنی مادرش بود که ناجوانمردانه آماج تهمتهای ناروا (زنا) قرار گرفته بود و دشمنان با استفاده از قرائن و شواهد موجود (تولد حضرت عیسی و شوهر نداشتن حضرت مریم (س)) فرصتی بدست آورده بودند تا شخصیت این بنده معصوم خدا را مورد تعرض قرار دهند. در صورتی که در این کار خود موفق میشدند نبوت حضرت عیسی (ع) نیز زیر سؤال میرفت. تنها چیزی که حربه دروغگویان و شایعهسازان را از کار انداخت همین معجزه بزرگ بود. چنانکه خداوند متعال در قضیه اتهام زلیخا به حضرت یوسف(ع) با معجزه مشابهی که کودک شیرخواره با سخن گفتن به پاک دامنی آن حضرت گواهی داد و صداقت و پاک دامنی او را در افکار عمومی آن روزگار به اثبات رسانید
حكايت اين دو زن- آسيه و مريم- در قرآن كريم در قالب تمثيلى براى اهل ايمان آورده شده است. اينان چون ايمان آوردند و در صراط مستقيم خدا قرار گرفتند، مورد لطف و رحمت خدا در اين جهان و نيز در سراى آخرت واقع شدند. خداوند از اين دو زن تمجيد كرده و آنها را براى مؤمنين و مؤمنات، الگو قرار داده است.
منابع
قرآن
جهان بخش ثواقب، تشبيهات و تمثيلات قرآن، 1جلد، نشر قو - تهران، چاپ: اوّل، 1376.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج2، ص: 523، انتشارات دارالکتب اسلامیه، تهران،137