قضاوت درباره افكار و اعمال مردم هنگامي صحيح و منطقي است كه به تمام جوانب و زوايا و نيز آثار بيروني آن واقف باشيم . نه نگاه خوشبينانه مطلق و نه قضاوت بدبينانه مطلق صحيح است . همانگونه كه نگاه همراه با سوء ظن به خود را نمي پسنديم نبايد نسبت به ديگران نيز اين گونه باشيم . در حديثي آمده كه امام معصوم (ع) مي فرمايند : تا مي تواني اعمال برادر ديني خود را توجيه و يا حسن نظر نگاه كن . فلسفه اين سخن گران سنگ امام (ع) روشن است زيرا رواج نگاه بدبينانه در جامعه مستلزم نا امني رواني و اجتماعي مي گردد و به اصطلاح سنگ روي سنگ بند نمي شود . به نظر مي رسد بهترين روش آن است كه نه بدبين مطلق باشيم و نه خوش بين مطلق بلكه بايد ميانه رو بود و از افراط و تفريط اجتناب كنيم و بهترين ملاك براي سنجش ميزان وثاقت و درستي افراد ( دوستان – فاميل ها ) ميزان رعايت ادب و اخلاق – رازداري – كمك در تنگناها و راستگوئي آنها مي باشد.
استعداد يا قابليت دروني افراد ، بر عملي و يا تحصيل علم و هنر در اشكال مختلف آن ، از مسائلي هست كه تا بحال علل آن بر انديشمندان مخفي مانده است . علاقه به يك موضوع مي تواند علاوه بر عوامل بيروني (اكتسابي) داراي عوامل غير اكتسابي (ذاتي) باشد . ممكن است در محيط خانواده ، فرزندان به هنر و يا شغل پدر يا اجداد گرايش پيدا كنند و يا آن كه بر خلاف موضوع مورد علاقه پدر ، به رشته هايي ديگر و گاه متضاد تمايل داشته باشند . علي أي حال ، بهترين ملاك كشف استعداد شناخت توانمندي موجود درنفس خود است . كساني كه ريز بين ، نكته سنج و از دقت هاي عقلي بهره مند هستند نوعاً به دنبال رشته هاي فلسفي ، رياضيات ، مهندسي مي روند و كساني كه از قوه خيال و قريحه طنز برخوردار مي باشند از رشته هاي ادبيات ، شعر ، نقاشي ، خطاطي ، مجسمه سازي و … استقبال مي نمايند و افراد علاقمند به محاسبات اقتصادي ، رشته هاي اقتصادي براي آنها شيرين و افرادي كه مطالعه تاريخ ملل براي او جذابيت دارد، رشته تاريخ و علوم اجتماعي برايشان جذاب است . البته اين سخن ، بدين معنا نيست كه هر كس در رشته خاصي فعاليت دارد، لزوماً استعداد آن رشته را دارد ، بلكه چه بسا افرادي بر اثر دلائل خاصي ، به رشته أي روي آورده ، علاوه بر آن كه علاقه ندارند ، از استعداد آن نيز تهي مي باشند . نتيجه كلام آن كه : براي آگاهي از استعداد بالقوه ، بايد به علاقه خود توجه كنيد و يا خود را در معرض برخي از آزمايش هاي علمي و تحقيقاتي قرار دهيد و در صورتي كه به يك موضوعي دلبستگي پيدا كرديد ، پشتكار را فراموش نكنيد .
امام صادق (ع) فرمود، در تورات نوشته شده است : اي پسر آدم ،فارغ شو از براي عبادت من ، تا پر كنم قلب تو را از بي نيازي و واگذار نكنم تو را به سوي طلب خويش ، و بر من است كه ببندم راه فقر تو را و پر كنم دل تو را از حرف خويش و اگر فارغ نشوي براي عبادتم ، پر كنم دل تو را از اشتغال به دنيا ، پس از آن نبندم فقر تو را و واگذارم تو را به سوي طلبت . آن چه باعث حضور قلب شود دو امر است : يكي فراغت وقت و قلب و ديگر فهماندن به قلب اهميت عبادت را و مقصود از فراغت وقت آن است كه انسان در هر شبانه روزي براي عبادت خود وقتي را معين كند كه در آن وقت خود را موظف بداند فقط به عبادت ، در هر حال ،انسان متعبد بايد اوقات عبادتش موظف باشد . البته اوقات نماز را ،كه مهمترين عبادت است بايد حفظ كند و آنها را در اوقات فضيلت بجا آورد . حضرت باقر (ع) فرموند به زراره عليه الرحمه : سستي مكن در امر نمازت ، زيرا كه رسول خدا (ص) فرمود در دم مردنش : نيست از من كسي كه خفيف شمارد نمازش را ،از من نيست كسي كه بياشامد مسكري ، به خدا قسم كه وارد نمي شود بر من نزد حوض در حديثي از امام كاظم (ع) آمده است كه فرمود : چون پدرم را وفات رسيد فرمود به من : اي پسرك من ، همانا نايل نشود شفاعت ما را كسي كه استخفاف كند به نمازش . از فراغت وقت مهمتر فراغت فلب است . در اهميت فراغت قلب احاديثي وارد شده است كه از جمله عبارت است : حضرت باقر (ع) به فضل بن يسار فرمود : نيست از براي تو از نمازت مگر آن چه توجه قلب كردي به آن از نماز ، پس اگر غلط به جا آورد تمام آن را ، يا غافل شود از آداب آن ، پيچيده شود و به آن زده بشود به روي صاحبش امام صادق (ع) به عبدال... بن ابي يعفور فرمود : اي عبدال... ،وقتي كه مشغول نماز مي شوي ،مثل كسي كه وداع كند با نماز و ترس آن دارد كه ديگر به آن نرسد نماز بخوان پس از آن چشمت را بدوز به موضع سجودت ، تو اگر بداني كسي در راست و چپت هست نمازت را نيكو به جا مي آوري بدان كه تو پيش روي كسي ايستادي كه او تو را مي بيند و تو او را نمي بيني اما براي حضور قلب در عبادت مراتبي است كه اجمالاً بيان مي كنيم : الف ) هر عبادتي چه از باب طهارت مثل وضو و غسل و چه از باب نماز و روزه و حج و ... انسان به طريق اجمال ملتفت باشد كه ثناي معبود مي كند ، گر چه خود نمي داند كه چه ثنايي مي كند و چه اسمي از اسماء حق را مي خواند . ب) توجه به معاني الفاظ در مثل نماز و دعا ت ) مرتبه ديگر آن است كه اسرار عبادت را به قدر امكان بفهمد و كيفيت ثناي معبود را در هر يك از اوضاع بداند . اهل معرفت تا اندازه اي اسرار نماز و ساير عبادات را بيان كردند و از اشارات اخبار معصومين (ع) استفاداتي به قدر امكان كردند . اما حضور قلب در معبود ، آن نيز داراي مراتبي است كه جهت اطلاع شما را به مطالعه كتاب ارزشمند و گران سنگ چهل حديث امام خميني (ره) ، حديث بيست و هفتم ص 425 – 450 – ثواب الاعمال و عقاب الاعمال – جامع السعادات نراقي – فروع كافي كتاب الصلاه دعوت مي كنيم .
بايد براي درك نماز و كسب فيوضات آن زحمت كشيد و در ك هر مرتبه از مراتب آن موجب كمال نفس تا مرحله اي خاص مي شود . ائمه (ع) و اولياء الهي كه به اسرار نماز پي برده و تا عالي ترين مقامات معنوي نماز دست يافته اند در قيامت در عالي ترين مقام و قرب معنوي قرار مي گيرند و به هر تناسب كه از درك يكي از مراتب نماز محروم شويم به همان ميزان اعمال ما بي منزلت مي گردد . در حديثي از امام (ع) وارد شده است كه شفاعت ما شامل حال كسي كه نماز را سبك مي شمارد ،نمي گردد در حديثي ديگر آمده در قيامت اولين سئوالي كه ميشود از نماز است اگر نماز قبول شود ساير عبادات قبول و اگر رد شود ما بقي نيز مقبول نيست . سعي كنيد نماز را با دستور العمل هاي وارده در احاديث اهل بيت (ع) بخوانيد و يأس به خود راه ندهيد كه انسان مأيوس ،هدف مطلوب شيطان است .
قال رسول ال... (ص) الغضب يفسد الايمان كما يفسد النحل العسل پيامبر (ص) فرمودند : غضب ايمان را فاسد مي كند همانگونه كه سركه عسل را .. قال الصادق (ع) : الغضب ممحقه لقلب الحكيم و قال : من لم يملك غضبه لم يملك عقله امام صادق (ع) فرمود : غضب بيمار كننده قلب حكيم است و همچنين فرمود كسي كه مالك غضب خود نباشد مالك عقل خود نيست . روي عن الصادق (ع) يفول : من كف غضبه ستر ال... عورته از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود : كسي كه غضبش را كنترل كند ،خداوند زشتيهاي او را مي پوشاند . قال ابو عبدال... (ع) : الغضب مفتاح كل شر امام صادق (ع) فرمود : غضب كليد هر بدي است . اين احاديث و احاديث مشابه كه در باب غضب از اصول كافي ج 2 جمع آوري شده ، به خوبي نمايان مي سازد كه غضب وصفي زشت و انسان متصف به توصيفي چنين ، مذمت شده است . طرح اين سئوال منطقي است كه آيا غضب بطور كلي امري ناپسند است يا اگر يك رويه و صفت در افراد ظاهر شود مذموم است ؟ بديهي است كه غضب مثل ساير اوصاف از جمله محبت ،حلم ، عدالت ، شجاعت ، حكمت و علم دوستي ، و در نهاد همه انسان ها است و يك فرد همانگونه كه متصف به شجاعت مي گردد امكان اتصاف به صفات جبن و ترس را نيز دارد و كسي كه بر خشم خود غلبه مي كند حليم و كسي كه سريع عصباني مي شود غضبان گويند . آن چه كه در روايات اهل بيت (ع) مورد نكوهش قرار گرفته ، عصبانيت زود هنگام و پرخاشجويي سريع است . به شكلي كه فرد عصباني بدون تأمل و درنگ و يا بهره گيري از عقل فردي و جمعي عكس العمل نشان داده و بي مهابا به تخريب و برخورد با ديگران ( در خانواه و جامعه ) اقدام مي كند . همه موجودات زنده ي طبيعي همانگونه كه از قوه شهوي برخوردارند ، قوه غضب نيز دارند . اين قوه وسيله دفاع در برابر تجاوز ساير موجودات و باعث بقاء است . با اين تفسير ، قوه غضب نه تنها مذموم نيست بلكه مثل ساير اوصاف باطني همچون شجاعت لازمه تكامل است . بطور خلاصه مي توان گفت هنگامي كه غضب يا ساير قواي باطني (نفساني ) از تحت سيطره قوه عاقله خارج و تحت سلطه قوه شهوي قرار مي گيرد مذموم است و در روايات باب ، غضب خارج از قوه عاقله مذمت شده است نه غضبي كه لازمه تكامل انسان ( در مقام دفاع ) است . در برخي از روايات براي كنترل عصبانيت غير عقلاني به راهكارهايي اشاره شده است ، مثلاً در روايتي از امام باقر (ع) آمده ، اگر كسي بر گروهي خشم گرفت بنحوي كه نزديك است از كنترل خارج شود اگر ايستاده ، بنشيند زيرا اين عمل باعث مي شود كه از تحت سلطه شيطان خارج شود اگر بر ارحام خشمگين شد به او نزديك شود و او را بغل گيرد زيرا باعث آرامش مي شود و در حديثي از امام صادق (ع) به نقل از تورات آمده است كه اي فرزند آدم هنگامي كه عصباني مي شوي مرا به ياد آور . روشن است كه ياد خدا موجب آرامش قلب ، سكينه و بصيرت مي گردد. اميد است همه ما به زيور حلم و طمأنينه آراسته شويم .
ايمان و ملكات نفساني امري اختياري است. انسان در آغاز مي تواند به حقيقت ، ايمان يا كفر ورزد، پس از گرويدن و انجام كارهاي نيك هر لحظه ايمان ژرفتر و شديدتر مي گردد و صفات نيك كم كم به ملكات نفساني تبديل مي شوند تا آنجا كه از بين رفتن آنها آسان نخواهد بود. ولي بايد توجه داشت كه انسان موجود انديشمند و آزاد است و قوا و نيروهاي گوناگون و متضادي او را فراگرفته است و پيوسته بايد از ايمان و ملكات نيك خويش با عمل صالح محافظت نمايد، بنابراين ممكن است هر نوع سستي و بي توجهي به اعمال شايسته باعث غفلت گردد و با ورود غفلت از مقام خويش دور افتد و شيطان كه دائم در كمين انسان است هجوم آورده و با استفاده ازين غفلت فرصت را غنيمت شمرده و به قلب انسان مومن كه حرم خداوند است وارد گردد و حرمت اين حريم را شكسته و انسان را به كارهاي زشت وا دارد. در خور توجه است كه اولياء الهي و ائمه هدي (ع) براي حفظ مقام بندگي دائم در حال استغفار و به ياد حق بودند و با گريه و زاري به درگاه خداوند براي حفظ مقام بندگي از خداوند ياري مي جستند.
بيان كرامات اولياء خدا چنانكه فرموده ايد نه تنها براي دانش آموزان بلكه براي ديگران نيز جذاب و داراي نكات تربيتي فراواني است و بايد توجه داشت كه هر مطلب زيبا و آموزنده اي اگر در موقعيت مناسب و به گونه مناسب و صحيح با در نظر گرفتن سطح فهم و درك مخاطب مطرح گردد از بدآموزيهاي احتمالي به ميزان زيادي كاسته خواهد شد. ولي توجه نكردن به نكته هاي رواني و شيوه هاي درست آموزشي و سطوح معرفتي مخاطبين و گفتن شنيده هاي بي اساس كه با مباني ديني سازگار نباشد پيامدهاي نامطلوب و بدآموزي خواهد داشت.
هنگامي كه عارف در حالتهاي عرفاني و از راه عبادت و بندگي خالصانه به محضر حق راه يافته و به مقام فناء در حق بار مي يابد، ديگر خود را نمي بيند و به خود توجهي ندارد، در نظر او هرچه هست حق است و در همه چيز و همه جا حق را مشاهده مي كند. از اينرو در چنين حالي مانند انسان مستي است كه در اثر استفاده از مواد و نوشيدني هاي مستي آور از خود بي خود گرديده و به خودش و هيچ چيز ديگر توجهي ندارد. ولي بايد توجه داشت كه اين حالت عرفاني ، گذشتن از خود و فاني كردن خود است كه امري اختياري و در اثر رياضت و عبادت و ذكر حاصل مي شود . ادامه و استمرار اين حالت فناء نيز با عمل اختياري و ادامه ياد حق و توجه به حق به دست مي آيد و يك لحظه غفلت موجب از دست رفتن اين مقام مي گردد، در صورتي كه مستي و بي توجهي ناشي از استعمال مواد مخدر غير ارادي است و فرد در اين حالت عقل و تمركز فكري را از دست داده و از هرگونه تصميم گيري آگاهانه و انديشه و كار صحيح عقلاني محروم بوده و از خود بي خود مي شود و ممكن است در اين حالت دست به هر كار نسنجيده و خطرناكي بزند چرا كه تنها ويژگي (عقل) برجسته اي كه او را از حيوانات متمايز مي كند از دست داده و به سطح آنها يا پايين تر سقوط كرده است، در صورتي كه انسان در مقام فناء از هر گونه كار مخالف عقل و شرع پيراسته و مصون است. بنابراين علت ، ماهيت و حقيقت حالت عرفاني و حال ناشي از مواد مخدر از هم جداست و اشتراك اين دو تنها در ظاهر است (توجه نداشتن به خود). و بدين جهت عرفا خواسته اند براي بيان حالت جذبه عرفاني و توجه كامل به حق و فراموشي و نديدن خود ازين كلمات وام گرفته و مفهوم آن حقيقت و مقام والا را تا حدي با تشبيه به مستي ظاهري به ديگران بفهمانند.
از ظاهر آيات قرآن استفاده مي شود كه ميان پيامبران تفاوت درجه وجود دارد. مانند: تلك الرسل فضلنا بعضهم علي بعض منهم من كلم الله … ما برخي از اين فرستادگان را بر ديگري برتري داديم. و يا : ولقد فضلنا بعض النبيين علي بعض ما يقينا برخي انبياء را بر انبياء ديگر برتري مي بخشيم. ميان پيامبران و ائمه (ع) نيز چنانكه از برخي روايات استفاده مي شود تفاوت وجود دارد. ولي نكته اينجا است كه كمال امري تشكيكي و داراي مراتب است هركسي به هر مقدار از اين حقيقت برخوردار باشد كامل است و كمال همان مرتبه را داراست و بطور طبيعي در راس اين سلسله كمالي فردي قرار دارد كه از همه كاملتر است. چنانكه از امام صادق (ع) روايت است كه ايمان (كه محور و معيار كمال است) درجاتي دارد و افراد به تبع ايمان داراي درجات هستند. به كسي كه ايمانش درجه پاينتري از شما قرار دارد نگوييد ايمان ندارد بلكه تلاش كنيد او را به پله بالاتر برسانيد.
از نگاه فقهي آري . انسان مي تواند با مال حلال خود كه دسترنج تلاش اوست زندگي دلخواه و مجللي تشكيل دهد ولي از بعد اخلاقي در شرايطي كه جامعه در گير مشكلات اقتصادي است و دور و بر شخص افراد نيازمند وجود دارند بر پا كردن چنين زندگي زينده انسان مؤمن نيست . به گفته شيخ اجل سعدي عليه الرحمه : بني آدم اعضاي يك ديگرند كه در آفرينش ز يك گوهرند چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
اگر منظور ، بهره برداري مادي و استفاده از نعمت هاي ظاهري است به گفته كساني كه خود سالك اين راه و از گروه عرفا به شمار مي آيند براي رسيدن به هدف و وصول به حق و فناء در حق بايد به حداقل بهره برداري از دنيا قناعت كرد چرا كه دوري از زهد و قناعت انسان را به نعمت هاي دنيا مشغول و از رسيدن به هدف سلوك باز مي دارد. در اين زمينه زندگي عملي اين افراد وارسته بويژه قطب عرفا و سالكين الي الله علي (ع) و ائمه اطهار نمونه بسيار خوبي است. البته ترك دنيا به معناي رهبانيت نيست ، زيرا به فرموده پيامبر (ص) رهبانيت جزء اسلام نيست ، و در نتيجه در طي طريق هم بايد به ظواهر شرع ( واجبات ، محرمات ) آراسته شويم و هم از غوطه ور شدن در دنيا و دلبستگي به ظواهر آن بايد اجتناب نمود و بطور كلي از افراط و تفريط دوري شود .
اگرچه در ميان بانوان ، عرفاي برجسته خصوصاً در قرون اخير مشاهده شده است ولي از نظر امكان رسيدن به مراتب عالي عرفان ، تفاوتي بين مرد و زن وجود نيست . همانطور كه در بسياري از امور ديگر زنان نيز همانند مردان مي توانند مراتب عالي را طي كنند در هر صورت از آنجا كه مقامات عرفاني مراحل و ابزارهايي دارد كه مربوط به پيشرفت باطني انسان است براي مرد بودن در آن موارد خصوصيتي وجود ندارد. و اگر مشاهده مي كنيم كه زن مي تواند به مقام عصمت برسد پس حتماً مي تواند به مقام بالاي معنوي هم دست پيدا كند
رسيدن به حقيقت و باطن نماز وابسته به اموري است كه انسان بايد به آنها توجه داشته باشد و آنها را در خود زنده كند كه عبارتند : حضور قلب، تفهم، تعظيم، خوف، رجاء و حياء. اگر نمازگزار همه اين شرائط را در خود ايجاد نمايد در واقع به حقيقت نماز هم رسيده است و اين موارد وابسته به هم هستند. اما حضور قلب ، همه در مورد حضور قلب گفته اند كه انسان بايد اهميت يك مطلب را بايد درك كند تا نسبت به آن تمركز پيدا كند و قلباً به آن توجه پيدا كند ، وقتي آن اهميت پيدا شد خودبخود اين شرط پيدا مي شود. يكي ديگر از اين شرائط فهميدن مفاهيم الفاظ نماز است كه اين با حضور قلب فرق دارد، چه بسا انسان فقط به الفاظ توجه داشته باشد بدون درك معاني و اگر به همان رسيد از امور ديگر، ذهن او منحرف مي شود. شرط ديگر تعظيم است و آن حالتي است كه انسان، خداوند را از هر چيز برتر دانسته و به آن اذعان كند و خود را در مقابل خداوند كوچك بداند. شرط ديگر ، خوف است يعني انسان بايد بفهمد كه خداوند قدرت لايزالي است كه بايد نسبت به عذاب او و توانائيش ترس داشت و به حقيقت آن رسيد ، شرط ديگر ، رجاء است يعني اميد به لطف و كرم خدا. و شرط آخر حياء يعني انسان باور داشته باشد كه هرچه انجام دهد در مقابل خداوند ناچيز است. خلاصه اينكه همه اين موارد وابسته به هم هستند و نمي توان بدون يكي به ديگري رسيد. اگر انسان از معصيت دست كشيد و توحيد عملي را در خود پياده كرد در واقع به بخشي از آنچه خداوند خواسته ، رسيده است. و از طرفي اگر انسان شناخت پيدا كرد و زمينه هاي شناخت را هم درك كرد. حتماً در هنگام نماز به مطلوب مي رسد و اين نماز همان چيزي است كه معراج مومن است و موجب تقرب مي شود و انسان را از فحشاء و منكر باز مي دارد و بدون معرفت واقعي خداوند ، حضور قلب نمي تواند امري مستمر و هميشگي باشد.
وسوسه هاي دروني تا زماني كه ظاهر نشوند اشكالي ندارند ولي انسان بايد آنها را با طلب آمرزش از خداوند و روزه گرفتن و نماز خواندن كنترل يا بر طرف نمايد . در غير اين صورت ممكن است بر انسان چيره شده و موجب آثار مخرب در انسان شود. حسد هم اينطور است و از اخلاق مذموم است . در روايت نبوي آمده است كه: وضع عن امتي تسعه اشياء الخطاء و النسيان … والحسد مالم يظهر بلسان اوبيد. يعني از امت من گناه 9 چيز برداشته شده است: اشتباه، فراموشي …. و حسد تا موقعي كه با زبان و دست ابراز نشود. در نتيجه حسد تا زماني كه جنبه عملي پيدا نكند حكمي و گناهي ندارد و همچنين در روايت آمده: المومن لا يستعمل حسده، يعني مومن حسد خود را به كار نمي برد. نمي گويد مومن حسد ندارد بلكه مي گويد: مومن حسد را به كار نمي اندازد. لذا آنچه در گناه بودن اهميت دارد اين است كه ابراز نشود و جنبه عملي پيدا نكند و حداقل آن اين است كه حرفي كه بوي حسادت مي دهد نگويد. البته مؤمن واقعي تمام تلاش خودش را معطوف مي دارد كه همه ي صفات رزيله را از باطن خود پاك گرداند و از طرفي خود را به صفات حسنه و نيكو بيارايد .