1403-آذر-01
2020 Jan 23
حضرت زینب (س) :

قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کار‌های خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت‌ها و برکات خود را برای او تقدیر می‌نماید

24-November-21
1403-آذر-01

پرسش و پاسخ

علوم قرآنی و تفسیر

الرحمن عروس قرآن نام گرفته است.

در مورد خداوند جنسيت معنا ندارد و اگر مي بينيم كه در زبان عربي به خداوند اسماء و صفاتي نسبت داده مي شود كه كاربرد مشتركي با مردها دارد نه به جهت مرد بودن خداوند است بلكه از آن جهت است كه اصل و قاعده اوليه ادبي در ساختار آن كلمات همان شكل است ولي براي خانم ها بخاطر اينكه از مردان تشخيص داده شوند از علائم خاصي استفاده مي شود كه در مورد خداوند استفاده اين علائم لازم نيست و حتي در مورد خانم ها هم در مواردي كه لازم نمي باشد از آن علائم استفاده نمي شود. مثلاً در عربي براي زن باردار و شيردهنده از كلمه حامل، مرضع استفاده مي شود نه حامله و مرضعه زيرا مرد بارداري و شيردهي براي او مطرح نيست لذا براي زن باردار و شيرده هم اين علائم تانيث استفاده نمي شود. پس استفاده نشدن علائم مونث براي خداوند بخاطر مرد بودن نيست بلكه بدان جهت است كه از لحاظ ادبي ضرورتي ندارد.

پيامبر اسلام شاعر نيست زيرا) شاعران را گمراهان پيروي مي كنند . آيا نديدي كه آنان در هر وادي سر گشته مي روند و مطالبي مي گويند كه به آن عمل نمي كنند ؟ مگر آنان ( شاعراني ) كه ايمان آورده و كارهاي نيكو انجام داده و خدا را بسيار ياد مي كنند ،‌ و پس از آن كه مورد ستم قرار گرفتند ( به دفاع از خود ) ياري مي طلبند ( و با شعر از مظلويمت خود دفاع مي كنند ) و كساني كه ظالمند به زودي خواهند دانست كه به كدام بازگشتگاه باز خواهند گشت . سوره شعراء آيات 224- 227 با نگاهي دقيق در اين ايات از سوره شعراء بر اين نكته واقف مي شويم كه از آنجا كه كفار ، قرآن را ساخته ي وهم و خيال ، و پيامبر (ص) را شاعر مي دانستند ، ‌اين آيات ، آنان را محكوم مي كند كه طرفداران شعرا و گمراهانند ولي طرفداران پيامبر اسلام گمراه نيستند ،‌ شعرا بي هدف و سرگشته اند و به گفته ي خود عمل نمي كنند ،‌ ولي پيامبر(ص) اين گونه نيست ،‌هماهنگي ميان گفتار و رفتار پيامبر اسلام ، نشانه ي آن است كه او شاعر نيست . لكن اين بيان همه ي مطالب نيست بلكه از تفسير بيضاوي نقل شده : چون اشعار جاهليت بيشتر پيرامون خيالات ،‌ توصيف زنان زيبا ،‌ معاشقه ،‌ افتخارات بيهوده يا بدگوئي و تعرض به ناموس ديگران بوده اين آيات نازل شده است . و تفاوت ميان حكيم و شاعر آن است كه حكيم ابتدا معاني را در نظر مي گيرد و بعد الفاظ را به كار مي برد ولي شاعر ابتدا قالب و الفاظ را در نظر مي گيرد ، سپس معاني را بيان مي كند . در روايات ، شعر خوبي كه از حق طرفداري كند ،‌ از جهاد با سرنيزه برتر شمرده و مورد ستايش قرار گرفته است رسول اكرم (ص) فرمود : بعضي از بيان ها همچون سحر و بعضي از شعرها حكمت است و يا ايشان در جائي به شاعري به نام حسان فرموده : روح القدس با توست و در يكي از سفرها او را فراخواند كه شعر بخواند ،‌ او مي خواند و حضرت گوش مي دادند ، حضرت دستور دادند در مسجد جايگاه خاصي براي حسان تعيين نمودند . از مجموع آن چه گفتيم نتيجه گرفته مي شود : اسلام با هنر مخالف نيست ، با شعر بي هدف مخالف است و اگر شعر همراه با ايمان و تقوا نباشد ،‌خيالات و احساسات شخصي شاعر و تمايلات مردم ، هر روز شاعر را به يك وادي مي كشاند و اگر شعر و هنر در كنار ايمان قرار نگيرد ، بستري مناسب و مسيري هموار براي حركت منحرفان خواهد شد و قرآن شعري را تأييد مي كند كه از شاعر مؤمن ، عامل و ذاكر خدا باشد و در مسير تحريك مردم براي دفاع از حق به كار گرفته شود . اما در باره موسيقي و هنر آن ، قرآن اشاره خاصي به آن ندارد و تنها در فقه از آن سخن رفته است . موسيقي به دو بخش مطرب و غناء و غير آن دو تقسيم شده و قسم اول باطل و شنيدن غير غناء و غير مطرب جايز است ، ليكن به گفته زبان شناسان و نيز آگاهان به قرآن الفاظ و آيات قرآن از آهنگ و وزن خاصي برخوردار است كه نه شبيه نثر است و نه به شعر مي ماند بلكه فصاحت و بلاغت مخصوصي دارد كه هر شنونده اي را به طرف خود جذب مي كند درك و جذب دروني انسان نسبت به قرآن در هنگام شنيدن آيات قرآن مربوط به موسيقي خاص قرآن است كه در خاتمه يا فواصل هر سوره و آيات تجسم پيدا مي كند و زيادي برخي از حروف و يا حذف آن ها در كلماتي از آيات قرآن كه با هدف القاء معناي زيادي و يا معناي خاصي است . نغمه و صداي خاصي بودجود مي آورد از آن جمله : الف) و تظنون بال... الضنونا ( احزاب آيه 10 ) ب ) « يا ليتنا اطعنا ال... و اطعنا الرسولا » احزاب آيه 66 و يا ساير موارد كه با مراجعه به كتاب هاي اعجاز قرآن مي توان بر آن ها اطلاع پيدا نمود .

قبل از پاسخ به سئوال ، يادآوري يك نكته ضروري است كه آيا قرآن چه نوع كتابي است ؟ آيا كتاب تاريخ ، جغرافيا، ديرينه شناسي و يا هندسه ،‌جبر ، رياضيات ،‌نجوم ، طب و .. است و يا آن كه هيچ يك از عناوين فوق بر قرآن صادق نيست بلكه قرآن كتاب هدايت است و تنها اين كتاب همانگونه كه از آيات ابتدائي سوره هود فهميده مي شود ،‌كتاب معارف دين ، اخلاق كريمه انساني و احكام شرعي مربوط به عبادات ،‌معاملات ، سياسات و سرپرستي است . برخي بر اين باورند كه قرآن علاوه بر موضوعات و عناوين بخش دوم ، در بردارنده عناوين اولي نيز است و اين مشموليت با هدف تبيين مسائل علمي در قرآن وارد شده است و يكي از دلائل اعجاز قرآن را علاوه بر اخبار غيبي مسائل و فرضيه هاي علمي در باب هيئت و ستاره شناسي ،‌ طب ، ‌فيزيك ، ‌هندسه ،‌جغرافيا طبيعي زمين ، كيفيت تكون و شكل گيري انسان و .. مي دانند . به نظر ما نظريه صحيح آن است كه قرآن ، مجموعه اي از آيات و سوره هايي است كه با هدف هدايت و تربيت انسان بواسطه پيامبر خاتم براي بشر فرو فرستاده شده است و در اين ميان خداوند در قرآن علاوه بر بيان مسائل مهم در حوزه معرفت ديني ( خدا ،‌معاد ، انسان) به برخي از پديده هاي طبيعي از باب نمونه هائي از مظاهر قدرت ،‌علم ، حكمت و نيز جهت ياد آوري اهداف عاليه انسان اشاره كرده است زيرا همانگونه كه خداوند در تبيين حقايق عالم از مسائل عقلاني و باطني بهره مي گيرد ،‌ مثال هائي از جمله خورشيد ، ماه ، ستارگان ، درياها ،‌ كوه ها ،‌معادن ، ماهي ها ، چهار پايان ،‌ بادها، ابرها ، مورچه ، زنبور ، گاو حتي اعضاء و جوارح انسان را مي زند . البته قرآن علاوه بر معجزات شكلي ( فصاحت و بلاغت ) از معجزه اخبار غيبي و ساير معجزات علمي نيز برخوردار است از جمله آيات كه دلالت بر اعجاز علمي قرآن مي كنند عبارتند از : نحل آيه 7 ، اسراء آيه 37 ، ملك آيه 17 و 76 ، طه آيه 97 ، بقره آيه 266 ، هود آيه 44 ، ملك آيه 7 ، فاطر آيه 27 ، حديد آيه 25 ، كهف آيه 95 و 98 ، انبياء آيه 80 ، اسرا آيه 50 ، ق آيه 22 در نتيجه ، استنتاج برخي از احكام هندسي ، رياضي ، طبيعي و ... از آيات قرآن گر چه مخالف با معناي آيات نيست لكن همانطور كه گفته شد قرآن كتاب هندسه ،‌رياضي ، هيئت نمي باشد بلكه كتاب هدايت است . ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين ( بقره – آيه 2) و شواهد علمي در قرآن نيز براي ارشاد انسان و توجه او به ساحت قدس ربوبي است . كتاب هاي ذيل جهت مطالعه در موضوع مورد بحث خدمت شما معرفي مي شود : دانش و كتاب آسماني نوشته عبدالحسين عدل – معجرات علمي قرآن و حديث نوشته كمال روحاني قرآن و علم روز ترجمه دكتر اسدال... مبشري – كهكشان در قرآن نوشته لطفعلي سليمي .

كساني كه مكلف به تورات شدند ولي حق آن را ادا ننمودند مانند درازگوشي هستند كه كتاب هايي را حمل مي كند » سوره جمعه آيه 5 اين ،‌ گوياترين مثالي است كه براي عالم بي عمل مي توان بيان كرد كه سنگيني مسئوليت علم را بر دوش دارد بي آن كه از بركات آن بهره گيرد و افرادي كه با الفاظ قرآن سر و كار دارند ولي از محتوا و برنامه عملي آن بيخبرند مشمول همين آيه اند . خداوند تعالي با ذكر مثال ها و تشبيهات ،‌ قصد دارد كه ما انسان ها را متوجه مسئوليت اخلاقي ، وجداني و ديني خود نمايد و از آنجايي كه يهود خصوصاً عالمان آن ها با آن كه مكلف به فهم تورات بوده كه در آن بشارت ظهور پيامبر اسلام (ص) آمده بود ، با تشبيه به حمار بر نا فهمي آن ها ،‌تصريح مي كند و در ضمن به ما نيز مي آموزد كه بي توجه به كتاب خود يعني قرآن نباشيم .

بسم ال... الرحمن الرحيم 1 ن والقلم و ما يسطرون 2 ما أنت بنعمة ربك بمجنون به نام خداوند بخشنده بخشايشگر 1 ن ، سوگند به قلم و آن چه را با قلم مي نويسند 2 به بركت نعمت پروردگارت تو مجنون نيستي 1 از مهمترين رويدادهاي زندگي بشر پيدايش خط و راه افتادن قلم بر صفحه كاغذها ، سنگ ها و ... بود كه دوران تاريخ را از ما قبل تاريخ جدا كرد ، قلم از آن چنان جايگاهي در اسلام برخوردار است كه سوره اي به نام آن در قرآن وارد شده است ، خداوند در اين سوره به قلم سوگند ياد مي كند عظمت اين سوگند و آن چه به آن سوگند خورده شده هنگامي آشكار مي شود كه توجه كنيم اين آيات روزي نازل گشت كه نويسنده و ارباب قلمي در آن محيط وجود نداشت و اگر كساني مختصر سواد خواندن و نوشتن را داشتند تعداد آن ها در كل سر زمين مكه كه مركز عبادي سياسي و اقتصادي حجاز بود به بيست نفر نمي رسيد و جالب اين كه در نخستين آياتي كه در " جبل النور " و غار " حرا " بر قلب پيامبر (ص) نازل شد نيز به مقام والاي قلم اشاره شده آنجا كه مي فرمايد : اقرأ باسم ربك الذي خلق - خلق الانسان من علق - اقرأ و ربك الأكرم - الذي علم بالقلم - علم الانسان ما لم يعلم بخوان به نام پروردگارت كه مخلوقات را آفريد - و انسان را از خون بسته اي ايجاد كرد - بخوان به نام پروردگار بزرگت - هم او كه انسان را به وسيله قلم تعليم داد-و آنچه را نمي دانست به او آموخت سوره علق آيات 1 - 5 شايد دلائل اهميت قلم در قرآن و احاديث اهل بيت (ع) از اين جهت باشد كه قلم حافظ علوم و دانش ها ،‌پاسدار افكار انديشمندان ،‌ حلقه اتصال فكري علماء و نيز پل ارتباطي گذشته و آينده بشر است و حتي ارتباط آسمان و زمين (وحي) از طريق لوح و قلم حاصل شده است . قلم انسان هايي را كه جدا از هم از نظر زمان و مكان زندگي مي كنند پيوند مي دهد ،گويي همه تفكرات بشر را در تمام طول تاريخ و در تمام صفحه روي زمين در يك كتابخانه بزرگ جمع مي شود . قلم رازدار بشر و خزانه دار علوم و جمع آوري كننده تجربيات قرون و اعصار است و اگر قرآن به آن سوگند ياد مي كند به همين دليل است زيرا هميشه سوگند به يك امر بسيار عظيم و پر ارزش ياد مي شود . قرآن هم به ابزار و هم به محصول ابزار قسم ياد مي كند . در بعضي از روايات از قول امام صادق (ع) آمده است كه ان اول ما خلق ال... القلم نخستين چيزي را كه خدا آفريد قلم بود 2 در ذيل اين حديث آمده است كه خداوند بعد از آفرينش قلم به او فرمود : بنويس و او آن چه را بوده و خواهد بود تا روز قيامت نوشت . گر چه قلم در اين روايت ، اشاره به قلم تقدير و قضا و قدر است ولي هر چه هست نقش قلم را در سرنوشت بشر و مقدورات او روشن مي سازد . پيشوايان اسلام در احاديث متعددي به ياران خود تأكيد مي كردند كه به حافظه خود قناعت نكنند و احاديث اسلامي و علوم الهي را به رشته تحرير در آورند و براي آيندگان به يادگار بگذارند 3 در پايان ، سخن خود را با حديث پر معنايي از پيغمبر اسلام 0ص) در توصيف قلم به پايان مي بريم : ثلاث تخرق الحجب و تنتهي الي ما بين يدي ال... : صرير اقلام العلماء و وطي اقدام المجاهدين و صوت مغازل المحصنات سه صدا است كه حجاب ها را پاره مي كند و به پيشگاه با عظمت خداوند مي رسد : صداي گردش قلم هاي دانشمندان به هنگام نوشتن ، و صداي قدم هاي مجاهدان در ميدان جهاد و صداي چرخ نخ ريسي زنان پاكدامن 4 البته آن چه گفته شد درباره فضيلت قلم هايي است كه در مسير حق و عدالت ، تبيين مسائل علمي و تحقيقاتي و ثبت درست حوادث تاريخي به حركت در مي آيند و قلم هاي مسموم و گمراه كننده از دايره بحث خارج مي باشند و شايد هيچ بلايي خطرناك تر از قلم مسموم براي جوامع انساني نباشد. 1- قلم آيات 1 و 2 2- نورالثقلين ج 5 ص 389 حديث 9 3- وسايل الشيعه ج 18 ص 56 حديث 16، 14 ، 17 ، 18 ، 19 ، 20 4- الشهاب في الحكم و الآداب ص 22

علت نام گذاري سوره حمديا فاتحة الكتاب به ام الكتاب آن است كه اين سوره بر ساير سوره هاي قرآن مقدم است و عرب هر چيزي كه جامع يا متقدم باشد بنحوي كه داراي توابع است ام مي گويد . به مكه ام القري گفته مي شود زيرا زمين از تحت مكه انبساط پيدا كرده است برخي ديگر گفته اند به سوره حمد ام;الكتاب مي گويند چون اين سوره اصل قرآن است به اين معنا كه خداوند تعالي تمام معاني و پيام هاي ساير سوره هاي قرآن ( ربوبيت و عبوديت ) را در اين سوره با همه كوچكي آن آورده است . براي سوره حمد اسامي ديگري ذكر شده است : فاتحة الكتاب ;سبع ، مثاني ، وافيه ، اساس ، شفاء ، صلاة 1 بنا بر روايت جابر بن عبدالله انصاري از رسول اكرم (ص) اين سوره بهترين سوره هاي قرآن است و به نقل ابن عباس ، سوره حمد اساس قرآن است . در حديث نيز آمده است : اگر هفتاد مرتبه اين سوره را بر مرده خوانديد و زنده شد، تعجب نكنيد

ترجمه بخشي از آيه فوق عبارت است : مردان داراي ولايت بر زنانند از آن جهت كه خدا بعضي از ايشان (مردان) را بر بعضي (زنان) برتري داده (قدرت بدني، توليدي و اراده بيشتري دارند) و از آن جهت كه از اموال خود نفقه مي دهند پس زنان شايسته، فرمان بردارند و نگهدار آنچه خدا (براي آنان) حفظ كرده (حقوق و اسرار شوهر) باشند. قيم كسي را گويند كه امر مهم كس ديگر را انجام دهد و قوّام و قيام صيغه مبالغه آن مي‌‌باشد. اما معناي قيمومت مردان و زنان: ترجيح و تقويت عقل سليم انساني بر عواطف و احساسات تند از نظر قرآن از امور مسلم و روشن است كه احتياجي به استدلال از آيات ندارد، زيرا در قرآن مجيد آيات بسياري به چشم مي خورند كه تصريحاً و تلويحاً و به تعابير مختلف اين نكته را بيان نموده اند. با وجود اين، قرآن هيچگاه عواطف و احساسات انساني پاك و آثار نيكوي آنرا كه باعث به ثمر رسانيدن افراد جامعه است از نظر نينداخته و آياتي چون اشداء علي الكفار رحماء بينهم2 ولتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه3 … قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق4 وجود دارند. نهايت اين احساسات را با حكم عقل تعديل فرموده كه در نتيجه پيروي از احساسات نيز پيروي از حكم عقل محسوب مي گردد. از علائم حفظ و اهميت دادن اسلام جانب عقل را و بناي احكام شرع را بر آن استوار نمودن، آن است كه همه اعمال و اخلاقي را كه باعث برهم زدن سلامت عقل و موجب خبط و خطاي آن در قضاوتها و گردانيدن چرخ اجتماع است مانند ميگساري و قمار و معاملات غرري و دروغ و تهمت، بهتان و غيبت و … تحريم و ابطال فرموده، اهل تدقيق از همين مقدار بدست مي آورند كه مهار همه كارهاي همگاني اجتماعي را كه بايد عقل قوي تدبر آن كند و در آن از فرمانروائي عواطف جلوگيري گردد، چون حكومت و قضاوت و جنگ، لازم است بدست كساني داد كه عقل آنان ممتاز و عواطفشان ضعيف باشد. اينگونه بود كه قرآن فرمود: الرجال قوامون علي النساء و روايات نيز كه ترجمان آياتند آنرا همانطور بيان نمودند و رفتار و عمل پيغمبر (ص) نيز در تمام مدت زندگانيش بر همين برنامه بوده است. اما ساير مشاغل اجتماعي را براي زنان مانند آموزش و پرورش، … و امثال آن كه دخالت عواطف منافاتي با آن ندارد نه روايات نبوي مانع شده اند و در رفتار پيغمبر برخلاف آن چيزي مشاهده نگرديده و قرآن مجيد نيز از دلالت بر اجازه اين قبيل كارها براي زنان خالي نيست، زيرا اين اجازه لازمه آن آزادي اراده و استقلال در عملي است كه خداوند در بيشتر شئون زندگي به زنان عطا فرمود، چون معني ندارد كه زنان در امور مربوط به خود تحت ولايت مرد نبوده و مالك جان و مال خود باشند ولي از اقدام و عمل دلخواه در اصلاح ملك و مال خود ممنوع گردند و همچنين بي معنا است كه با داشتن حق ادعا و شهادت حضور والي يا قاضي نتوانند بيايند و همچنين … مگر آنكه در استفاده از اين حقوق به حقي از حقوق شوهر در حضور يا غياب وي صدمه اي وارد شود، زيرا مرد قيم زن است و اطاعتش در حضور و حفظ ناموس و مالش در غياب، واجب است و روا نيست كه به وي در اموري كه مزاحم حق مرد باشد، آزادي داده شود مگر در واجبات كه شوهر حق مزاحمت ندارد.1

كلمه «الذي» موصول و وصف براي كلمه «رب» است. معناي آيه چنين است: بخوان به نام پروردگارت كسي كه از خون بسته خلق كرد

درآن کتاب هدایت است و اگرچه دارای معارف بلندی درباره هستی و مبدا و پایان آن و نیز برخی حاقیق دیگر و نیز قوانین و دستورات لازم برای هدایت انسانهاست ولی باید توجه داشت که قرآن کتاب ویژه فیزیک یا شیمی یا جغرافی یا تاریخ و یا دیگر علوم خاص نیست اگرچه گاهی به خاطر جنبه های تربیتی از مطالب تاریخی و مطالب مربوط به آسمان و زمین و ... هم سخن به میان می آرود ولی هدف و غرض جنبه های هدایتگری آن است نه هدف بیان رویدادهای طبیعی یا تاریخی و فیزیک و شیمی که ایراد بگیریم چرا قرآن فرمول غنی سازی اورانیوم یا راه حل معادلات چند مجهولی و ... را بیان نکرده است در حالی که خودش می فرماید «تبیاناً لکل شی» قرآن بیان کننده هرچیزی است. منظور از هرچیز به گفته علامه طباطبائی یعنی هرچیزی که مربوط به هدایت انسان است از اینرو گرچه عقلا امکان چنین موجوداتی وجود دارد از نظر علمی هم چنین چیزی دور نیست ولی حتی اگر وجود چنین موجوداتی قطعی هم باشد باید توجه داشته باشیم که قرآن کریم که کتابی جامع است برای انسانهای کره زمین نازل شده است. خداوند فرمود «انی جاعل فی الارض خلیفه» من در زمین (یعنی کره خاکی که محل زندگی ماست) جانشین و نماینده ای خواهم گزارد و برای هدایت این انسان از خود آنان پیامبرانی همراه با کتابهای آسمانی که دارای قوانین و دستورات هدایت بخش بودند فرستاد و کاملترین دین (اسلام) و جامع ترین کتاب یعنی قرآن را برای انسانها فرستاد تا با پیروی از آن و عمل به دستورات آن به کمال شایسته خود برسند بنابراین اگر موجودات دیگری غیر از انسانها یا انسانهای دیگری در غیر از کره زمین باشند و نیازمند هدایت برای آنان نیز خدواند هدایتی در خور و کتاب مناسب خواهد فرستاد از اینرو نیازی نیست که خداوند در قرآن درباره چنین موجوداتی سخن گفته و برای آنان احکام و قوانین جعل کند.

بعد از نافرمانی شیطان از امر خداوند از سجده بر انسان او را از درگاه الهی که همراه سایر فرشتگان مشغول عبادت بودند اخراج شد. ولی از خداوند فرصت خواست که تا دنیا بر پا است به زندگی ادامه دهد و هدف خود عقوی انسان و فریفتن او قرار داد آدم و همسرش بعد از خلق به بهشت برزخی قبل از دنیا انتقال یافته و در آنجا زندگی می کردند شیطان بواسطه قدرتی که داشت آنها را فریفته و با زیر پا گذاشتن نهی خداوند از خوردن میوه درخت (سیب) یا گندم باعث اخراج آنها از بهشت برزخی گردید پس شیطان در ابتدای امر در بهشت زندگی نمی کرد که از آنجا اخراج شده باشد و در ادامه هم در آنجا هم زندگی نمی کرد.

قرآن می فرماید یهود (معاصر پیامبر ص) چنین گفتند که عزیر ابن الله است. این که آنها چنین سخنی گفته اند صرف نظر از معنای آن و مقصود آنان از این سخن با توجه به گفته قرآن جای هیچگونه تردیدی نیست حال یا در کتاب دینی آنان در آن زمان موجود بوده و سپس از بین رفته است یا در متن تورات هم نبوده است بلکه از باورها و اعتقادات آنان بوده است که به گونه شفاهی یا در نوشته های دیگر آنان (شبیه روایات ما) آمده است. اما اینکه فرموده اید این سخن با تعالیم یهود تفاوت و اختلاف ذاتی دارد سخن صحیحی است. شرک به صورت های گوناگون آن با تعالیم همه انبیاء از جمله موسی و عیسی تضاد ذاتی دارد ولی متاسفانه ادیان پیشین و پیروان آنان دچار چنین انحرافاتی شده اند و اساسا یکی از مهمترین حکمت آمدن انبیاء یکی پس از دیگری همین زدودن تحریف ها از چهره واقعی ادیان است که در واقع حقیقت و ماهیت همه ی ادیان یکی است گرچه از نظر نقص و کمال تفاوت دارند.

چگونه می فرمایید هرگز چنین نبوده است! درحالی که خدا دانستن عیسی که فرزند مریم است با خدا بودن مریم ملازمه دارد. اگر صرفا عیسی به خاطر نداشتن پدر و ایجاد وی توسط خدا به وسیله روح القدس هم خدا، هم واسطه (روح القدس) مقام خدایی پیدا کرده است چرا مریم نیز که نقش روشنتری را در ایجاد عیسی داشته همین مقام را نداشته باشد؟! لذا گفته شده در بین ارتدکس های زمان پیامبر (ص) تئوتوکس (مادر خدایی مریم) مطرح بوده و ایشان قایل به تربیع بودند و خدا بودن مریم و عیسی را قبول داشتند. نکته دیگر اینکه لازمه ضروری اله گرفتن مریم توسط مسیحی¬ها حتما این نیست که او را هم یکی از اقانیم ثلاثه بدانند و یا وی را به اقنوم های سه گانه دیگر اضافه کرده و به چهار اقنوم معتقد باشند چنانکه اشاره شد میان گروهی از آنها بوده است ،بلکه در خود آنها هم اختلاف وجود داشته است چنانکه درباره حضرت مسیح (ع) اختلاف کردند گروهی (یعقوبیه) عیسی را الله دانستند و گروه دیگر او را سومی از سه تا دانستند که اسرائیلی¬ها باشند . بنابراین تفسیر واحد و روشن و مورد اتفاقی میان آنها نبوده است لذا اسقف آریوس در زمان قسطنطین الوهیت مسیح را انکار کرد و باعث بحث و جدلهای فراوانی شد تا جایی که پادشاه قسطنطین در 335م در نیقیا دوهزار و یکصدو هفتاد نفر از اسقف ها و احبار را گرد آورد تا درباره حقیقت مسیح به وحدت نظر برسند که شورای نیقیه در این کار توفیقی نیافت تا اینکه شورای سیصد و هشت نفره دیگری بر این نظر اتفاق کردند که عیسی ابن الله و یکی از اقانیم سه گانه (اب و ابن و روح القدس) است و در عین حال که خداوند حقیقتا یکی است حقیقتا سه تاست و در فهم و تفسیر آن تا کنون درمانده اند از اینرو می گویند تثلیث حقیقتی الهامی و ایمانی است نه علمی و قابل فهم با عقل . پس اختلاف در حقیقت مریم و اله بودن او بسیار روشتنر و بیشتر خواهد بود.

منظور از اهل کتاب در قرآن کسانی هستند که دارای کتاب آسمانی می باشند و به گفته روایات ما اینان همان مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان (زردشتیان) هستند که دارای پیامبر و کتاب آسمانی بوده و پیرو آنها می باشند. اما اینکه گفته اید از کجا معلوم که ادیان دیگری هم که اکنون سراسر انحراف گشته اند گذشته آنها به پیامبر بر نگردد. احتمالی معقول است و همانگونه که خود اشاره کردید قرآن می فرماید برخی پیامبران را برای شما بیان نکرده ایم. ولی سخن اینجاست که از این ادیان احتمالی کتاب یا تعالیم روشن و درستی باقی نمانده تا پیروان خود را هدایت کند یا حتی افرادی ادعای پیروی از چنین کتاب پیامبری را دشته باشند و صرف احتمال داشتن کتاب آسمانی برای اهل کتاب بودن در اصطلاح قران کافی نیست. به طور طبیعی اگر چنین پیامبر و یا کتاب قابل توجه و اعتنایی بوده خداوند در قرآن از آن یاد می کرد چنانکه از پیامبران فراوانی یاد کرده است ولی از آنها کتابی به یادگار نمانده است و کسی هم مدعی پیروی از آنها نیست که اگر باشند باید دلیل و مدرکی بر آن داشته باشند.

يعنی باید با حس تواضع و خاکسارانه، به دست خود جزیه را پرداخت کنند. از آنجایی که مشرکان از اهل کتاب که به خدا و قیامت ایمان دارند ولی محرمات خدا و پیامبرش را رعایت نمی کنند و به دین حق نمی گرایند ،اگر بخواهند بدون درگیری و کشته شدن در سایه حکومت اسلامی زندگی کنند و امنیت جانی و مالی داشته باشند و از سویی به مالیاتهای اسلامی زکات و خمس هم اعتقادی ندارند باید جزیه پرداخت کنند، با حالت فروتنانه و خاکسارانه جزیه(مالیات)رابپردازند، به این معنا که آنها در برابر مسلمانان و حکومت اسلامی دست بالا و برتری نداشته باشند بلکه باید بدانند که نپذیرفن و نرفتن زیر بار حق، یا پیامد کشته شدن را به دنبال دارد یا حقارت زنده بودن و زندگی کردن زیر منت مسلمانان و لوای اسلام. اینها یا باید حق را بپذیرند و با عزت زندگی کنند یا با مردانگی بجنگند و کشته شوند یا حق را نپذیرند و حقارت زندگی بر مدار باطل و پرداخت جزیه برای زنده بودن و امنیت جانی و مالی داشتن را بپذیرند. طبیعی است که این حکم اسلامی بیدار باشی برای این گروه است که از زندگی پست و بر مدار باطل دست کشیده و به حق بگرایند و حق را بپذیرند و بر اساس توهمات و خیالات و تعصبات جاهلی ،خود را از عزت دنیا و سعادت ابدی محروم نکنند. اگر قرآن می فرمود آنها مالیات جزیه را با احترام پرداخت کنند و از آنها با احترام بگیرند آنها را در باطل خود تایید و گامهایشان را استوار می کرد و هیچگاه فرصت رهایی از باطل و رفتن به سوی حق در فکر و ذهن آنها خطور نمی کرد و به حق نمی پیوستند و همیشه در باطل خویش استوار می ماندند و از سعادت ابدی محروم می شدند.