از آنجایی که در دیدگاه قرآن وجود خداوند و شناخت آن برای بشر امری فطری و ذاتی است و بشر براساس سرشت خود خدا جو و خدا شناس است: « فطرة التی فطر الناس علیها » (روم 30 ) نیازی به استدلالهای نظری و عقلی صرف برای اثبات خدا نمی بیند. استدلال برای کسی است که حقیقت را مشاهده نکرده و به حضور حقیقت راه نیافته و به ناچار از راه چیدن یک سری مقدمات و ارتباط آنها به فهم آن حقیقت نایل می شود . ولی از فهمیدن تا دیدن و چشیدن راه درازی است که تنها با سیر عملی و تهذیب نفس راه آن هموار می شود نه تنها با مسیر منطقی و مقدمات خشک نظری . گرچه این راه به نوبه خود ضروری و لازم است . به گفته مولانا : چشم اگر داری تو کورانه میا ور نداری چشم دست آور عصا آن عصای حزم و استدلال را چون نداری دید می کن پیشوا ( جلال الدین محمد بلخی ، مثنوی معنوی ، دفتر سوم بیت 276 ) از اینرو برخی آیات قرآن به گونه استدلال عقلانی در زمینه اثبات وجود خداست و گویا اشاره به حقیقت برهان وجوب و امکان و یا امکان فقری ملاصدراست. به عنوان نمونه در سوره طور آیه 35 آمده است : « ام خلقوا من غیر شیءٍ ام هم الخالقون » آیا از هیچ خلق شده اند یا آنکه خودشان آفریدگار [خود] هستند ؟ از این آیه می توان این استدلال را الهام گرفت که بدون شک هر انسانی مخلوق و حادث است بدین معنا که زمانی وجود نداشته و سپس موجود شده است . اکنون با چند احتمال روبرو هستیم: الف- انسان ها بدون علت به وجود آمده باشند ( خلقو من غیر شی ) ب- انسان ها خود آفریدگار و خالق خود باشند ( هم الخالقون ) این دو احتمال نزد عقل سلیم به صورت روشن غلط و باطل است و با اندک تأملی نا موجه بودن آن روشن می شود . بنابراین تنها احتمال معقول و موجه آن است که انسان ها آفریده موجودی متعالی و برتر از خود باشند که همان خداوند است.
در این آیه شریفه خداوند می فرماید: عهد من یعنی امامت به ستمگران نمی رسد، بنابراین از فرزندان حضرت ابراهیم آنهایی که ستمگرند این مسئولیت و عهد الهی به آنان نمی رسد، ولی آنهایی که ستمگر نیستند و آمادگی و شایستگی وتوانایی کافی دارند مانند پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) و موسی و عیسی و... به این مقام می رسند. چنانکه از برانگیخته شدن برخی از فرزندان ابراهیم به این مقام می توان با توجه به این آیه عصمت آنها و نیز عصمت هر پیامبری را نتیجه گرفت.
بنابر آیه شریفه سوره انفال « و اعلموا انما غنتم من شی فأن لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتمی و المسکین و ابن السبیل » و بدانید که هر چیزی را به غنیمت گرفتید، یک پنجم آن برای خدا و پیامبر و برای خویشاوندان [او] و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است. (قرآن کریم ترجمه دکتر فولادوند). بخشی از خمس به مصرف ذوی القربی و خویشان پیامبر(ص) میرسد که امروز به عنوان سید شناخته می شوند، اما بخش دیگر آن که مربوط به خود پیامبر(ص) و جانشینان او امامان علیهم السلام است به خاطر غیبت امام زمان (ع) به مصارف دیگر که آیه اشاره کرده میرسد. بنابراین آخوندها هم که وظیفه مهم شناخت دین و تبلیغ آن را بر عهده دارند آنهایی که سیدند به عنوان ذوی القربی و آنهایی که سید نیستند از سهم امام (ع) برای امرار معاش و تأمین زندگی و آمادگی برای انجام رسالت مهم خودشان استفاده می کنند.
پیامبر اکرم به دستور قرآن مامور بیان و اجرای دین و از جمله گرفتن زکات وخمس و توزیع آن گردید . پیامبر (ص) وظایف تبلیغ و اجرای دین و احکام آن را پس از خود به دستور خداوند به ائمه (ع) واگذار کرد و در سال آخر حیات خود در حجة الوداع به دستور خداوند در سرزمین غدیر خم علی (ع) را به امامت و ولایت انتخاب کرد و قرآن می فرماید با انتخاب و تعیین علی (ع) به جانشینی پیامبر دین کامل گردید . این انتخاب به دستور خداوند بود نه از جانب شخص پیامبر (ص) چه اینکه قرآن می فرماید « و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی » پیامبر از روی هو و هوس سخن نمی گوید آن جز وحی نیست . بنابراین انتخاب علی (ع) و سپس فرزندان او که به وسیله پیامبر یک به یک به نام مشخص شده اند به دستور خداوند بوده و هرچه ائمه (ع) بگویند سخن پیامبر است چرا که آنها هم مانند پیامبر(ص) معصوم اند وگرنه عهد امامت به گفته قرآن « لا ینال عهد الظالمین » به غیر معصوم نمی رسد. چنانکه پیامبر (ص) فرمود : من در میان شما دو شی گرانبها و نفیس به جا می گذارم اگر به آن دو چنگ بزنید گمراه نخواهید شد پس از دیدگاه یک شیعه هرچه ائمه (ع) بگویند مانند قرآن حجت است و لزومی ندارد که حتما آن سخن صریحا در قرآن آمده باشد . بسیاری از مطالب دینی مانند احکام فقهی و اخلاقی هست که مستقیم در قرآن نیامده و ائمه (ع) بیان کرده اند در واقع بیان آنها تفسیر قرآن است بنابراین چنانچه ائمه (ع) فرموده اند پس از ما در زمان غیبت به علما و مراجع دینی مراجعه کنید و آنها در زمان غیبت وظیفه بیان دین و اجرای آن از جمله خمس را دارند این سخن قرآن است.
هر حادثهاي مقدماتي دارد و مقدمات هر حادثه به فراخور خود آن حادثه ميباشد واقعه بزرگ و بي نظير قيامت را مقدمات و علائمي است در خور توجه و از آن جهت كه فراگير است و انسان و جهان را در بر ميگيرد نشانههاي آن نيز فراوان و بي سابقه بوده و در اين پاسخ نامه فقط به چند نمونه اكتفاء ميشود : آياتي مربوط به سرانجام آسمانها : روزي كه آسمانها را مانند طومار در هم پيچيم و ... سوره21/ آيه 104 ياد كن روزي را كه آسمان با ابر از هم شكافته و ... 25/25 روزي كه آسمان سخت جنبش كند 52/9 آنگاه كه آسمان شكافته شود تا چون گل سرخگون و چون روغن روان گردد 55/37 و 70/8- 78/18 و 19- 81/11- 82/1 – 84/ 1 و 2 و ... آياتي مربوط به منظومه شمسي : خداوند تبارك و تعالي فقط در سوره تكوير هشت نشانه از نشانههاي قيامت را بازگو ميكند : اذا الشمس كورت و ..... آياتي مربوط به زمين : زمين لرزه شديد روزي كه زمين را به غير اين زمين مبدل كنند 21/4 اي مردم پرهيزكار باشيد كه زلزله بسيار حادثه بزرگ و واقعه سختي خواهد بود چون هنگامه آن روز بزرگ را مشاهده كنيد هر زن شيرده و طفل خود را از هول فراموش كند و هر آبستن بار رحم بيفكند ... 22/2 آنگاه كه زمين سخت به حركت و لرزه درآيد 56/4 كوهها چهميشوند ؟ كوهها چنان از بنياد بركنده و خاك شود و خاكش بر باد 20/105 كوههاي سخت متلاشي ميشود و مانند ذرات گرد در هوا پراكنده گردد 56/ 5 و 6 درياها چه ميشوند؟ درياها شعله ور ميگردند 81/6 آب درياها روان گردد 82/3 و از اين نوع علائم كم نيست بنابراين آنچه در نظم فعلي عالم عليالظاهر همه بهم ميخورد و دگرگون ميگردد مگر چيزي را خدا بخواهد.
مقصود از كلمه « الرسول » پيامبر اكرم (ص) و مراد از «شهيد» گواه بودن است نه شهيد اصطلاحي ( كشته در راه خدا ) و معناي آيه چنين ميشود : شما را نيز ( مثل قبله شما كه قبله ميانه است ) امت ، ميانهاي قرار داديم ( در حد اعتدال ، كه ميان افراط و تفريط هستيد ) تا گواه بر مردم باشيد و پيامبر هم گواه بر شما . توضيح اينكه تعبير « گواه بودن » امت اسلامي بر مردم جهان ، همچنين « گواه بودن » پيامبر (ص) نسبت به مسلمانان ، ممكن است اشاره به اسوه و الگو بودن بوده باشد چرا كه گواهان و شاهدان را هميشه از ميان افراد نمونه انتخاب ميكنند .
قبل از پرداختن به تفسير آيه 134 آل عمران : الذين ينفقون في السراء والضراء والكاظمين الغيظ و بيان مراد ايه باستحضار حضرتعالي مي رساند همه موجودات زنده ( نباتات ، حيوانات ، انسان ) قواي مختلفي دارند كه عهده دار مسؤليت خاصي هستند . قوه نمو ، مسئوليت رشد ، هاضمه مسئوليت هضم و جذب پروتئين و نيز قوه واهمه و خيال كه به درك معاني جزئي و تصاوير و قوه عاقله به برنامه ريزي و طرح اهداف كلي مي پردازد . يكي از قواي تحت امر قوه عاقله ، قوه غضب يا دافعه مي باشد. بنحوي كه با تعرض هر موجود بيگانه بواسطه آن قوه از خود دفاع ميكند ، بطوري كه اگر قوه دافعه كه خشم يا غيظ مظهر آن است وجود نداشت امكان بقاء نيست . يكي از برنامه هاي اخلاقي دين به تعادل رساندن قواي دروني انسان مي باشد تا از افراط و تفريط دور شوند. با نگاهي به آيات قرآن در مي يابيم كه خشم و غضب منسوب به بدكاران و صالحان شده الا اينكه بدكاران خشم خود را براي … مؤمنين و ثبات جامعه و مؤمنان از اين قوه در جهت صلاح و ايجاد يك نظام اجتماعي صالح بهره مي گيرند و در مواقع خاص و تنها براي دفع شر و افراد شرور از اين قوه استفاده مي كنند . خشم در ميان اولياء الهي كنترل شده و تحت قوه عاقله آنها است و بهره بردن از اين قوه بستگي به ميزان تأثير گذاري آن دارد آگاهي ، عفو و گذشت تأثير بيشتري از خشم و انتقام دارد . پس اولاً بروز خشم يا فرو بردن آن بستگي به موارد دارد ثانياً توكل بر خدا و نيت خالصانه و گذشت از تقصير خلافكاران موجب ايجاد آرامش دروني و بيروني مي شود. بلي خداوند در هنگامي كه گفتگوي آرام سودي ندارد و در مقام تظلم خواهي به مؤمنين اجازه داده بر سر ظالمين فرياد بكشند « لا يحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم ( سوره نساء آيه 148 ) ثالثاً انسانها با ايجاد رابطه دوستانه و انتخاب دوستان اصلح مي توانند برخي از غم و غصه هاي دروني خود را كه بر اثر تراكم خشم هاي فرو برده بوجود آمده بر طرف نمايند. رسول الله (ص) مي فرمايد : « عليكم بالعفو لا يزيد العبد الا عزا فتعافوا يعزكم الله » بر شما باد ، عفو كردن ديگران ، زيرا عفو گذشت موجب عزت بنده مي شود پس عفو كنيد تا خداوند شما را عزيز گرداند. نتيجه آنكه خشم و غضب امري است انساني و وجود آن باعث تداوم نظام اجتماعي و دفع شرور است الا استفاده از آن و يا فرو بردن آن بستگي به موارد و موقعيتها دارد . اگر عفو گذشت موجب سست شدن پايه هاي عدالت اجتماعي و نظم عمومي و زير سؤال رفتن اخلاق فردي و جمعي است و آيه به اين مسئله اشاره ميكند كه مؤمنان اهل انتقام گيري و نابود كردن ديگران بواسطه اندك مشكل و خصومت شخصي و يا ظلم جزئي نيستند
مراجع محل رجوع مردم بوده و مردم با رضایت خاطر و با دست خود وجوهات را به آنها پرداخت می کنند تا در محل هایی که لازم است و مشروع به مصرف برسانند و هیچ مرجعی تا کنون به زور از کسی وجهی نگرفته است ، آنچه را که می گیرند به مصرف شخصی خود و خانواده شان نمی رسانند و این یکی از بزرگترین افتخارات مراجع در طول تاریخ تشیع بوده که این بار مسئولیت را به عهده گرفته اند و از این طریق نیازمندان بسیاری را تامین کرده اند و به ترویج و گسترش مکتب اهلبیت پرداخته اند. اگر به تاریخ مراجعه کنید تعداد شیعیان در نخستین سده های تاریخ اسلامی اندک و تحت فشارهای شدید سیاسی و اقتصادی و ... بوده اند با تلاش های بی شائبه علماء و مراجع و به کمک مردم شیعه بوده که امروز مکتب تشیع بدون تقیه می تواند اظهار نظر کند و حقیقت دین و قرآن را از منظر اهل بیت پیامبر بیان کند در صورتی که حتی خود اهل بیت (ع) در زمان خودشان تحت فشار و در تقیه بودند ولی امروز با هدایت های خداوند و خود ائمه (ع) و پیروی علما و مراجع از آنها چنین فضا و آزادی عمل برایشان فراهم گشته است و دیدگاه اهل بیت در همه مسایل اقتصادی و اخلاقی و فقهی منتشر می شود تا طالبان حقیقت از آن استفاده کنند . اما افزوده شدن تردیدها و شکها و کسترش دامنه محرمات ربطی به این مسأله ندارد باید دنبال عوامل پیدا و پنهان آن گشت . گرچه ممکن است عملکرد نادرست برخی از مسئولین که به نام دین انجام می گیرد در این تردیدها تأثیر داشته باشد که دارد و یا اگر خرافات امروزه به نام دین ممکن است ترویج شود که متأسفانه به دست عده ای می شود خیلی به مراجع بزرگوار ارتباط ندارد . بسیاری از مداحانی که امروز به نام دین و عزاداری حرف های غلط می زنند مورد رضایت مراجع نیستند و گرچه حساسیت بیشتر مراجع بهتر و موثرترخواهد بود ولی امکانات لازم در اختیار آنها نیست.
سئوالات مورد بحث مفاد آيات ذيل است كه عيناً به آنها اشاره مي كنيم و سپس به تفسير آنها اقدام كه انشاء ا… جواب سئوالات هم ، بنحوي داده شود. ان ربكم الله اذي خلق السموات و الارض في سته ايام ثم استوي علي العرش يخشي اليل و النهار يطلبه حثيثاً و الشمس و القمر والنجوم مسخرات بأمره الا له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين اعراف 54 و هو الذي خلق السموات و الارض في سته ايام هود 7 و ما امرنا الا واحده كلمح البصر قمر 50 اين آيات . آيات مشابه كه در قرآن به اشكال مختلف وارد شده نشان از خلقت جهان به تناوب مي باشد . بحث از آفرينش جهان در شش روز، در هفت مورد از آيات قرآن آمده است ولي در سه مورد ، علاوه بر آسمانها و زمين كلمه بينهما ( آنچه ميان زمين و آسمان قرار دارد ) نيز به آن اضافه شده است كه در حقيقت توضيحي است براي جمله قبل ، زيرا همه اينها در معني آسمانها و زمين جمع است. ممكن است سئوال شود كه قبل از آفرينش زمين و آسمان شب وروزي وجود نداشت كه اينها در آن آفريده شود و شب و روز از گردش زمين به دور خود و در برابر نور آفتاب به وجود مي آيد ، جواب آن است كه با توجه به مفهوم وسيع كلمه « يوم » ( روز ) و معادل آن در زبانهاي ديگر ، پاسخ اين سئوال روشن مي شود ، زيرا بسيار موارد است كه « يوم » به معني يك دوران به كار مي رود . خواه اين دوران يك سال باشد يا صد سال يا يك ميليون سال ، مثلاً تعبير از عالم رستاخيز به يوم القيامه نشان مي دهد كه مجموعه رستاخيز كه دوراني است طولاني به عنوان روز قيامت شمرده شده است و از پاره اي از آيات قرآن استفاده مي شود كه روز رستاخيز و محاسبه اعمال مردم پنجاه هزار سال طول مي كشد ( سوره معارج آيه 4 ) در تفسير برهان در ذيل همين آيه مي خوانيم كه امام فرمود : في سته ايام يعني في سته اوقات ، از مجموع بحث فوق چنين نتيجه مي گيريم كه خداوند مجموعه زمين و آسمان را در شش دوران متوالي آفريده است هر چند اين دورانها گاهي به ميليونها يا ميلياردها سال بالغ شده است ، آيات 8 تا 11 سوره فصلت قابل تطبيق با دورانهاي خلقت آسمان و زمين است. اما سئوال شده كه چرا خداوند جهان را در يك مرحله خلق نكرده پاسخ آن است كه اولاً اگر آفرينش در يك لحظه يا مرحله بود كمتر مي توانست از عظمت و قدرت و علم آفريدگار حكايت كند ثانياّ ايجاد يا خلق عبارت است از ابداع چيزي كه سابقه نداشته كه لزوماً انضمام چيزي به چيزي در آن راه دارد. بدين لحاظ در مفهوم خلق تدريج نهفته و براي فعليت و تحقق هر مرحله محتاج به تحقق مرحلخ قبل مي باشد و تا قابليت و زمينه در مرحله قبل محقق نشود مرحله بعد به منصه وجود نمي رسد . پس خلق عالم در دورانهاي مختلف نشان از ضعف يا ناتواني خداوند نمي كند بلكه دورانها مختلف مربوط به قابليتها و ترتب وجودي نظام عالم مي باشد. جهت كسب اطلاعات جامع تر شما را به تفسير شريف الميزان دعوت مي كنم جلد هشتم ص 153 جلد هشتم ص 154 جلد دهم ص 143 جلد هفدهم ص 371 جلد چهارم ص 29 تفسير نمونه جلد ششم ص 200
با توجه به اينكه تنزل فعل مضارع است دلالت بر استمرار دارد پس مختص به زمان رسول اكرم (ص) نيست و لذا از معصومان روايت شده كه نزول ملائكه و روح در هر سال انجام مي شود و در هر زماني بر ولي امر آن زمان نازل مي شوند . از امام جواد (ع) نقل شده كه فرمود: سال به سال در شب قدر تفسير كارها بر امام و ولي امر نازل مي شود ودر آن شب درباره كارهاي خود و كارهاي مردم دستور مي گيرد . ( اصول كافي / كتاب حجه / باب شأن انا انزلناه في ليله القدر و تفسيرها )
با توجه به اينكه تنزل فعل مضارع است دلالت بر استمرار دارد پس مختص به زمان رسول اكرم (ص) نيست و لذا از معصومان روايت شده كه نزول ملائكه و روح در هر سال انجام مي شود و در هر زماني بر ولي امر آن زمان نازل مي شوند . از امام جواد (ع) نقل شده كه فرمود: سال به سال در شب قدر تفسير كارها بر امام و ولي امر نازل مي شود ودر آن شب درباره كارهاي خود و كارهاي مردم دستور مي گيرد . ( اصول كافي / كتاب حجه / باب شأن انا انزلناه في ليله القدر و تفسيرها )
همانطور كه در پاسخ به سئوال قبلي گفته شده است از قرآن و روايات استفاده ميشود كه خداوند عيسي (ع) را زنده به سوي خود بالا برد. « و ما قتلوه يقيناً بل رفعه الله اليه » ( سوره نساء آيه 158 ) از ظاهر آن استفاده ميشود كه حضرت عيسي (ع) به آسمان عروج نموده است .
در خصوص عنوان خدمت رساني در قرآن كريم آيهأي وارد نشده است ولي آياتي كه حاوي تعاون ذو ياري و يا عناويني كه مضموني نزديك به عنوان تعاون است در قرآن آمده است. ابتدا به بخشي از آيات تعاون اشاره ميشود . آنگاه آياتي ديگر كه به نحوي خدمت رساني را مي رسانند معرفي ميگردند. 1) سوره مائده آيه 2 و تعاونوا علي البر والتقوي و لا تعاونوا علي الاثم والعدوان و بايد شما به يكديگر در نيكوكاري و تقوي كمك كنيد نه بر گناه و ستمكاري 2) انفال آيه 73 والذين كفروا بعضهم اولياء بعض الا تفعلوه تكن فتنه في الارض و فساد كبير آنانكه كافر شدند نيز بعضي دوستدار و مددكار يكديگرند و شما مسلمين اگر آن را كه خدا دستور داده كار نبنديد همانا فتنه و فساد بزرگ روي زمين را فرا خواهد گرفت . 3) توبه آيه 71 والمومنون والمومنات بعضهم تولياء بعض ، يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر …. مردان و زنان مؤمن همه ياور و دوستدار يكديگرند . خلق را به كار نيكو وادار و از كار زشت منع ميكنند. دسته ديگري از آيات كه بنحوي با خدمت رساني ارتباط دارند عبارتند از : 1) نحل آيه 90 ان الله يأمر بالعدل والاحسان ( احسان كردن به مردم ) 2) آل عمران آيه 134 الذين ينفقون في السراء والضراء والكاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحب المحسنين ( خوبي و مرافقت ) 3) بقره آيه 83 و قولوا للناس حسنا ( خوبي و مرافقت ) 4 ) بقره آيه 261 – 263 ( صدقه و احسان )
باستحضار ميرساند در بين كتابهاي علوم قرآني كه به بحث درباره ويژگيهاي قرآن و سورههاي قرآن ميپردازند ، مطلبي راجع به اينكه نام ديگر سوره والعصر ، سوره سلام است نيامده است . برخي از سورههاي قرآن علاوه بر نامهاي مشهور آن ، داراي عناوين ديگري است مثل اينكه به سوره حمد به فاتحه القرآن ، ام الكتاب ، ام القرآن ، سبع مثاني سوره بقره به فسطاط القرآن سوره برائت به سوره توبه سوره آل عمران به طيبه سوره مائده به عقود نيز معروف است ولي در مورد سوره عصر تحت عنوان سلام نام برده نشده است . نكته قابل توجه آن است كه در خواص و آثار قرائت سورهها آمده كه رسول گرامي اسلام (ص) و حضرت صادق (ع) فرمودهاند: هر گاه اين سوره را بر خزانه يا دفينهاي بخوانند آن خزينه محفوظ ميماند تا صاحبش آن را خارج نمايد . پس سلامت و امنيت خاصيت سوره عصر است نه عنوان و نام ديگر آن .
رحمت وقتي به خداوند نسبت داده ميشود نعمت و مواهب خداوند متصور خواهد بود و اين رحمت شامل همه انسانها ميشود خواه مؤمن و خواه سركش و معصيت كار مثلاً در سوره اعراف آيه 52 منظور از « رحمة لقوم يومنون » قرآن است و در سوره هود آيه 63 « و آتاني منه رحمه » پيامبري و نبوت است و در سوره روم آيه 46 « وليذيقكم من رحمه » و سوره روم آيه 50 « فانظر الي آثار رحمه الله » كه مقصود باران است و در سوره انبياء آيه 107 « و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين » مقصود پيامبر است . مشاهده ميشود كه در همه موارد رحمت نوعي نعمت براي بشر است ولي اگر در مواردي رحمت همراه با عذاب و جهنم ذكر شده است واضح است كه اين عذاب و عقاب براي انسانهاي سركش و طغيان گر ميباشد . مثلاً آيه 119 سوره هود كه مي فرمايد: الا من رحم ربك و لذالك خلقهم و تمت كلمه ربك لاملأن جهنم من الجنه والناس اجمعين » و آيه 25 سوره فتح كه ميفرمايد « ليدخل الله في رحمته من يشاء لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا منهم عذاباً اليما » ولي در هر صورت انسان بايد نسبت به نعمت و رحمت الهي اميدوار و نسبت به عذاب الهي خائف باشد و لذا خداوند در سوره اسراء آيه 57 ميفرمايد « اولئك الذين يدعون يبتغون الي ربهم الوسيله ايهم اقرب و يرجون رحمته و يخافون عذابه » بنابر اين عذاب و عقاب منافاتي با ذكر رحمت ندارد چرا كه مورد آن دو متفاوت خواهد بود.