قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
«سوره بقره آيه 156».
چهار مرتبه در آية الكرسي كلمه «الله» ذكر شده است.
آيات «154 سوره آل عمران و 29 سوره فتح».
آيه معروف «وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لََمجْنُونٌ وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ» در سوره «قلم» قرار دارد
«آية الكرسي» در سوره بقره قرار دارد
آيه «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» در سوره الرحمن 31 مرتبه تكرار شده است
همراهان و حاملان قرآن 1. قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ
«اشراف امتي حملة القرآن و اصحاب الليل»؛ پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و
آله ـ فرمود: بزرگواران امت من حاملان (همراهان) قرآن و شب زندهداران
هستند. (البحار، ج 92، ص 177، ر 2) 2. قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و
آله ـ : «حملة القرآن عرفاء اهل الجنة»؛ حاملان (همراهان) قرآن عارفان
اهل بهشت هستند. 3. قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ : «حملة
القرآن المخصوصون برحمة الله الملبوسون نور الله المعلمون كلام الله
المقربون من الله من و الاهم فقد و الي الله و من عاداهم فقد عادي الله»؛
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: حاملان قرآن مخصوصند به
رحمت و بخشش خدا و پوشيده به نور خدا، معلم كلام خدا، و مقربان نزد خدا
هستند، هر كس آنها را دوست دارد، خدا را دوست داشته و هر كه با آنها دشمن
باشد، با خدا دشمن است. (البحار، ج 92، ص 181، ر 15) 4. قال رسول الله ـ
صلّي الله عليه و آله ـ : «اِن اكرم العباد الي الله بعد الانبياء
العلماء ثم حملة القرآن يخرجون من الدنيا كما يخرج الانبياء و يحشرون من
قبورهم مع الانبياء و يَمرون علي الصراط مع الانبياء و ياخذون ثواب
الانبياء فطوبي لطالب العلم و حامل القرآن»؛ پيامبر اكرم ـ صلّي الله
عليه و آله ـ فرمود: همانا بهترين مردم در نزد پروردگار بعد از پيامبران
و علماء حاملان قرآن هستند، خارج ميشوند از دنيا همان طوري كه انبياء
خارج ميشوند و برانگيخته ميشوند از قبور همانند انبياء و ميگذرند از
صراط با انبياء و ميگيرند ثواب و پاداش انبياء را پس چه خوب پاداشي است
براي طالب علم و حامل قرآن. (المستدرك، ج 4، ص 244، ر 4604) 5. قال علي ـ
عليه السّلام ـ : «حملة القرآن في الدنيا عرفاء اهل الجنة يوم القيامة»؛
امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: حاملان (همراهان) قرآن در دنيا، عرفاء بهشت
هستند در روز قيامت. (الوسايل، ج 6، ص 169، ر 7650) 6. قال رسول الله ـ
صلّي الله عليه و آله ـ : «ان اهل القرآن في اعلي درجه من الادميين داخلا
النبيين و المرسلين فلا تستضعفوا اهل القرآن حقوقهم فان فهم من الله
العزيز الجبار لمكانا علياً»؛ پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ
فرمود: اهل قرآن در بالاترين درجه از آدمها هستند سواي پيامبران و مرسلين
پس حقوق اهل قرآن را اندك و كم مشماريد، زيرا براي ايشان نزد خداي بزرگ
مقام بلندي است. (الوسايل، ج 6، ص 174، ر 7663) 7. قال رسول الله ـ صلّي
الله عليه و آله ـ : «يا حامل القرآن تواضع به يرفعك الله و لا تعزز به
فيذلك الله يا حامل القرآن تزين به الله يزنيك الله به و لا تزين به
للناس فيشينك الله به»؛ پيامبر اكرم فرمود: اي حامل قرآن تواضع كن به اين
قرآن خدا تو را بالا ميبرد، معزور نشو خدا تو را ذليل ميكند اي حامل
قرآن زينت بده و افتخار كن براي خدا تا خدا به تو افتخار كند و زينت نده
افتخار نكن براي مردم پس خدا تو را خوار ميكند به وسيله اين قرآن.
(الوسايل، ج 6، ص 181، ر 7676) 8. قال رسول الله يا معاشر قرّاء القرآن
اتقوالله عز و جل فيما حمّلكم به من كتابه فَانّي مسئوول و انكم مسئولون
اني مسؤول عن تبليغ الرسالة و امّا انتم فتُسألون عمّا حمّلتم من كتاب
الله و سنّتي»؛ اي گروه قرآن خوانان از خداي بپرهيزيد در آن چه از كتاب
خود به شما داده است زيرا كه من مسئولم و شما هم مسئول هستيد، من از
رساندن و تبليغ رسالت مسئولم، و شما از آن چه از قرآن و سنت من در
برداريد مسئول هستيد. (الكافي، ج 2، ص 443) 9. قال رسول الله ـ صلّي الله
عليه و آله ـ : «اهل القرآن هم اهل الله و خاصة»؛ پيامبر اكرم ـ صلّي
الله عليه و آله ـ فرمود: اهل قرآن اهل خدا و جزء خواص دربار الهي هستند.
(مجمع البيان، ج 1، ص 15) 10. قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ :
«يوضع يوم القيامة منابر من نور و عند كل منبر نجيب من نُجُب الجنة ثم
ينادي منادٍ من قِبَل رب العزه اين حملة كتاب الله اجلسوا علي هذه
المنابر فلا خوف عليكم و لا انتم تحزنون حتي يفرغ الله من حساب الخلائق
ثم اركبوا علي هذه النجب و اذهبوا الي الجنة»؛ پيامبر اكرم ـ صلّي الله
عليه و آله ـ فرمود: برپا ميشود روز قيامت منبرهايي از نور كه نزد هر
منبر بزرگي از بزرگان بهشت هست، پس ندا ميدهد منادي از طرف خداوند
كجايند، حاملين كتاب خدا بنشينيد بر اين منبرها، پس ترسي بر شما نيست و
شما محزون نباشيد تا خدا از حساب خلايق فارغ شود، پس سوار ميشويد بر اين
بزرگواران و ميرويد به سوي بهشت. (مستدرك، ج 1، ص 290) 11. قال رسول
الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ : «يا اباذر من اجلال الله اكرام ذي
الشيبة المسلم و اكرام حملة القرآن العاملين به و اكرام السلطان المقسط»؛
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: اي اباذر از بزرگواري خدا
اكرام فرمانده سپاه مسلمان، اكرام حامل قرآن كه عامل به آن باشد و اكرام
سلطان عادل است. (راجع مستدرك الوسايل، ج 1، ص 290) 12. قال رسول الله ـ
صلّي الله عليه و آله ـ : «حامل القرآن حامل راية الاسلام و من اكرمه فقد
اكرم الله و من اهانه عليه لعنة الله»؛ پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و
آله ـ فرمود: حامل قرآن پرچمدار اسلام است كسي كه به او احترام بگذارد،
خدا را گرامي داشته است و كسي كه به او اهانت كند لعنت خدا بر او باد.
(كنز العمال، ج 1، ص 515، ر 2294
__________________
[1] ـ سورة حشر، آية 21.
[2] ـ سورة اعراف، آية 143.
[3] ـ سورة نبأ، آية 7.
[4] ـ سورة مزمّل، آية 5؛ چرا كه ما به زودي سخن سنگين به تو القا خواهيم كرد.
[5] ـ نهج البلاغه، خطبة 147.
[6] ـ بحار، ج 89، ص 107؛ خداوند تجلّي كرد براي خلقش در قرآن ولي مردم نميبينند.
[7] ـ سورة احزاب، آية 72؛ ما امانت (تعهد، تكليف و ولايت الهي) را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، آنها از حمل آن سربرتافتند، و از آن هراسيدند، امّا انسان آن را بر دوش كشيد، او بسيار ظالم و جاهل بود، (چون قدر اين مقام عظيم را نشناخت و به خود ستم كرد).
[8] ـ سورة اعراف، آية 53؛ آن روز كه تأويل آنها فرا رسد.
[9] ـ سورة ابراهيم، آية 48؛ در آن روز كه اين زمين به زمين ديگر، و آسمانها (به آسمانهاي ديگر) مبدل ميشود، و آنان در پيشگاه خداوند واحد قهار ظاهر ميگردند.
[10] ـ نهج البلاغه، خطبة 199، بند 10. قرآن در قرآن ـ آيت الله جوادي آملي
قرآن طبیب فكر و روح بشر
قرآن كريم در ارتباط با انسان، مقاماتي را داراست مقام هدايت و رهبري، تذكر و ارشاد و بشارت و انذار و غيره، از ميان اين مقامات، مقامي خاص وجود دارد كه دو خصوصيت مهمّ را داراست: اول: اغلبِ مقاماتِ ديگر در اين مقام، نهفته است. دوم: اوليّهترين و ضروريترين شأن و مقام، در برخورد با بشريّتِ گمراه و درمانده محسوب ميشود؛ اين كدام شأن و مقام ميباشد؟ قرآن پاسخ ميدهد: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَساراً».[1] (و پيوسته از قرآن فرو ميفرستيم آنچه را كه ماية شفاء و رحمت براي مؤمنين ميباشد و ستمگران را چيزي جز سرمايه باختگي نميافزايد). اين مقام، «مقام طبابت» روح و فكر بشر ميباشد؛ اصلاح انديشة فاسد و درمانِ فساد اخلاقي و آلودگي روح، و اين مقامي است كه بشر به بن بست رسيده، در بِدَر، بدنبال يافتنِ آن در جستجو و تكاپوست. طبابت انحصاري قرآن: اين مقام در واقع شأنِ انحصاري خداوندِ عالم ميباشد؛ اين خداست كه درمان كنندة دردها و امراض بشر ميباشد، از اين رو در دعاي «جوشن كبير و كميل» دردمندانه او را چنين ميخوانيم: «يا طَبيبَ الْقُلُوبِ، يا طَبيبَ مَنْ لا طَبيبَ لَهُ»، «يا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ وَ ذِكْرِهُ شِفاءٌ...». (اي طبيب دلها، اي طبيب آنكه برايش طبيبي نيست)، (اي كسي كه اسمش دارو و يادش شفاست). بارزترين جلوة طبابتِ خداوند، از طريق كلامش، قرآن و اوليائش، پيامبر و اوصياء پيامبر متحقق گشته است. قرآن و معصوم ـ عليه السّلام ـ به اذن الهي، مقام طبابت بشر را با هم بر عهده دارند و به همين جهت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ پيامبر اسلام را چنين معرّفي مينمايد: «طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أحْكَمَ مَراهِمَهُ وَ أحْمي مَواسِمَهُ يَضَعُ ذلِكَ حَيْثُ الْحاجَةُ إلَيْهِ». (رسول خدا، طبيبي است دوره گرد به همراه طبش، براستي مرهمها را محكم كرده و ابزار داغ را سخت گداخته است، آن را هر جايي كه نياز افتد قرار ميدهد ـ و درمان ميكند ـ). «مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذانٍ صُمٍّ وَ ألْسِنَةٍ بُكُمٍ مُتَتبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَواطِنَ الْحَيْرَةِ». (درمان قلوبي كه ـ ازديدن حقيقت ـ كور و گوشهايي كه ـ از شنيدن سخنِ حق ـ كر و زبانهايي كه ـ از بيان حقيقت ـ لال ميباشند؛ او با دارويش جايگاههاي غفلت و بيخبري و مكانهاي حيرت و سرگشتگي را جستجو ميكند ـ تا درمان نمايدـ). «لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأضْواءِ الْحِكْمَةِ وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنادِ الْعُلُومِ الْثاقِبَةِ فَهُم في ذلِكَ كَالْأنعامِ الْسّائِبَة وَ الْصُّخُورِ الْقاسِيَةِ».[2] (بشريتي كه با اشعة حكمت روشني نيافتهاند و با آتش زنة علومِ نافذ و رهگشا، در وجودشان جرقهاي شكل نگرفته است، پس در اين شرايط، همچون چارپايان سرگشته و رها و صخرههايِ سخت غيرقابلِ نفوذ ميباشند ـ كه سخت نيازمند رهنمايي و هدايت هستند ـ). ايمان به طبابت انحصاري و قطعي قرآن: از آنجا كه قرآن كريم سِمَت طبابت را از خداوند عالم اخذ كرده است پس نسخهاش منحصر به فرد و قطعي است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ».[3] (اي مردم از جانب پروردگار شما بسويتان محتوايي سراسر انذار و بشارت و يكپارچه بهبودي بخشِ امراضِ مستقر در سينههاست و سراسر هدايت و رحمتي گسترده براي مؤمنين است). قرآن كريم به تمام حوزههاي معارف انساني، در آنچه كه به درمان و هدايت و رشدِ فكر و روح بشر مربوط ميشود، نظر داشته، روشنگريها و ضوابط و احكام آنها را بيان فرموده است و هيچ مسألهاي نيست كه قرآن آن را فروگذاشته و نظر قطعيِ خود را در آن زمينه بيان نكرده باشد؛ اين وسعت برخورد و قاطعيت در حكم، از استحكام پايگاه قرآن، ناشي ميشود، كه سخنِ خالق عالم است و محيط بر همة عوالم، و آگاه بر مصلحت بشر است و در حلِّ معضلات[4] خبرگي دارد: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ».[5] (و بتدريج بر تو كتاب را فروفرستاديم در حالي كه بيانگر هر چيزي است و سراسر هدايت و رحمت و مژدهاي است براي تسليم شدگان). بر اين اساس قرآن كريم تمام مكتبها و مدّعيان هدايت و ارشاد بشر را به مبارزه طلبيده ميفرمايد: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»[6]. (بگو اي پيامبر اگر تمام انس و جنّ اجتماع كنند بر اينكه همانند اين قرآن را ارائه دهند ـ هرگز ـ همانندش را نميتوانند بياورند اگر چه گروهي از ايشان مددكار گروه ديگر شوند). اين هجوم و جسارت قرآن با وجود كبر و غرور مدّعيان، تاكنون بدون پاسخ مانده است، و جرأت رويارويي مستقيم با قرآن را در خود نديده به كذب و افترا و تهمت متوسل شدهاند تا شايد از اين طريق، با ستمگري، جلو نفوذ گستردة قرآن را بگيرند. بنابراين آنكه روي به اين طبيب ميآورد بايد از طبابت مدعيان به يأس رسيده باشد؛ تا اين يأس حاصل نشود و اميدي بجاي ماند، نميتوان از طبابت قرآن بهرهمند شد چرا كه نسخههاي قرآن، همه با هم مرتبط بوده، در پيوند با هم تأثير خود را ميگذارد، كنار گذاردن بعضي از آنها، موجبِ اختلال در تأثير نسخههاي ديگر گشته، هلاكت را بدنبال ميآورد. ولي الله نقي پور ـ تدبر در قرآن
__________________
[1] . اسراء/ 82.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 108.
[3] . يونس/ 57.
[4] . دركِ كوتاهي و محدوديت ابزار حركت انساني: غريزه، فكر، عقل، علم و قلب، و ناتواني آنها با توجه به مقاصد بلند انسان (رسيدن به حيات ابدي و قدرت لايزال و عزت پايدار و لذت بيالم دائمي و زيبايي مطلق) به همراهِ انس با قرآن ما را به جامع الاطراف بودن پيام قرآن واقف ميسازد و تأثير عميق آن را در حوزة حس، فكر و استنتاج، عقل و سنجش و كشف و شهود قلبي مييابيم و به دركهايِ گستردهتر از روابط خود با خود و جهانِ بيرون نايل ميشويم.
[5] . هُديً: جهت سير انسان، رَحْمةً: عنايت و لطف و عطوفت و همراهيِ خداوند، بُشْري: اميد بخشيدن در زمينه اضطرار و حيرت و بيچارگي را ميتواند اشاره كند.
[6] . اسراء/ 88. ولي الله نقي پور ـ تدبر در قرآن
قرآن كتاب اندیشه و عمل
اسلام دين انديشه و تفكر، و قرآن كتاب خرد، انديشه و تعقل و عمل است، هر انساني كه كمترين اطلاعي از قرآن داشته باشد و يك نگاه اجمالي به آن نموده باشد، اين مطلب را به خوبي در مييابد كه هيچ صفحه از صفحات قرآن نيست كه در آن از انديشه، فكر،تعقل، تدبر، دقت و عبرت و ... هم چنين عمل و رفتار، سعي و تلاش سخن يا سخناني به ميان نيامده باشد. مرحوم علامه طباطبايي ميگويد: «چيزي كه قابل شك و ترديد نيست، اين مسأله است كه حيات و زندگي انسان يك حيات فكري است، بدون انديشه زندگي انسان پا نميگيرد در نتيجه هر چه انديشه صحيحتر و كاملتر باشد حيات انسان نيز دير پاتر خواهد بود، و اين حقيقت را قرآن در آيات مختلفي مانند سورة انعام، آية 122، زمر،آية 9؛ و مجادله، آيه 11 و... بيان نموده است.[1] در قرآن كريم بيش از هزار بار از «علم» و دانش (محصول انديشه) در «ماده» و شكلهاي مختلف سخن به ميان آمده، و بيش از پنجاه نوبت به صورتهاي گوناگون از «عقل و تعقل» و مدح آنهايي كه عقل خود را به كار ميگيرند، و مذمت و سرزنش از آنهايي كه فكر و انديشه را به كار نميبندند، سخن به ميان آمده است و بيش از 17 آيه، به صراحت تمام بشريت را به تفكر و انديشه دعوت نموده، و بخش پاياني بسياري از آيات با تفكر يا تعقل و يا تذكر «لعلهم يتفكرون...»[2] خاتمه مييابد. و افزون بر ده مورد جملة «اُنظُروا» و مشتقات آن مردم را به دقت و انديشه در سرگذشت پيشينيان و خلقت بعضي موجودات دعوت نموده و در چهار آيه صريحا مردم را دعوت نموده كه دربارة قرآن، اين كتاب انديشه، انديشه كنيد.[3] و همين طور حكم فقه و تفقه (= فهم) و... كه حكايت از فهم و انديشيدن دارد در قرآن آمده است. مرحوم طباطبايي ميگويد: «الفاظي كه در قرآن دربارة انديشه و تفكر به كار رفته و انواع آن را بيان ميكند بيش از بيست نوع است، مانند گمان، حسبان، شعور، ذكر، عرفان، فهم، فقه، درايت، يقين، فكر، رأي و نظر، زعم، حفظ، حكمت، آگاهي و خبرويت، شهادت و عيان بودن، عقل، بصيرت و... و فكر عبادت است از سير و مرور هر معلومات موجوده براي دستيابي به مجهولات.»[4] در مورد عمل و كار و تلاش هم در قرآن آيات عديدهاي داريم، بيش 354 مرتبه، «عمل» در صورتها و شكلهاي گوناگوني به كار رفته است، و افزون بر 65 مورد عمل در كنار ايمان «آمنوا و عملوا الصالحات؛ ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند»[5]. در قرآن آمده و همين طور مصداقهايي كه براي عمل شايسته بيان شد، و سرگذشتهايي كه از عملهاي نيك و نيكان بيان شده است[6] و... همه نشان از آن دارد كه اين كتاب، سراپا كتاب «انديشه و تفكر»، «عمل و تلاش» است. براي اثبات مدعاي فوق به برخي موارد عيني از آيات قرآني، در دو بخش اشاره ميكنيم: الف. جايگاه انديشه و تفكر در قرآن: با زبانها و بيانهاي مختلفي اين امر در قرآن كريم مطرح شده است: 1. دعوت به انديشه دربارة تمام هستي: «در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و شد شب و روز، و كشتيهايي كه در دريا به سود مردم در حركتند، و آبي كه خداوند از آسمان نازل كرده، و با آن، زمين را پس از مرگ زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنين) در تغيير مسير بادها و ابرهايي كه ميان زمين و آسمان مسخرند، نشانههايي است براي مردم خردمند و داراي انديشه».[7] در آية فوق در مورد تك تك موجودات هستي دعوت به انديشه و تفكر نموده، و گاهي هم به صورت جزيي برخي موجودات و مخلوقات مورد توجه قرار داده شده و فرمان ميدهد درباره آنها انديشه كنيد، مانند: ـ انديشه دربارة قرآن: در آيات بسياري دستور ميدهد كه دربارة قرآن انديشه كنيد از جمله ميفرمايد: «آيا دربارة قرآن نميانديشند؟ اگر از سوي غير خدا بود، اختلاف فراواني در آن مييافتند».[8] ـ انديشه دربارة انسان: «و في انفسكم افلا تبصُرون؛[9] و در وجود خود شما (نيز آياتي است براي انديشه، آيا نميبينيد ( و در آن انديشه نميكند)؟ ـ انديشه دربارة تاريخ گذشته و گذشتگان: در بيش از ده آيه دستور داده شده كه در زمين سير و سياحت داشته باشيد، و دربارة گذشتگان و تاريخ آن انديشه و تدبر كنيد، و از وضع آنها درس بگيريد، از جمله ميفرمايد: «قل سيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبة الذين من قبل...؛[10] بگو در زمين سير كنيد (و جهان گردي داشته باشيد) و بنگريد (و انديشه كنيد) عاقبت كساني كه قبل از شما بودند چگونه بود (و سرانجام به كجا رسيدند). امام صادق ـ عليه السّلام ـ به عنوان قرآن ناطق ميفرمايد: «... يمرّ بالخربه او بالداء فيقول اين ساكنون اين بانوك مالك لا تتكلمين؛ فكر و انديشه اين است كه هر گاه از كنار ويرانه يا خانهاي (كه از ساكنان خالي شده) ميگذرد، بگويد: ساكنان تو كجا رفتند؟ بنيان گزارانت چه شدند؟ چرا سخن نميگويي».[11] ـ انديشه دربارة بهار: به آثار رحمت الهي (در بهار انديشه كن) و بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده ميكند، چنين كسي زندة كنندة مردگان (در قيامت)؛ و او بر همه چيز تواناست&.[12] ـ انديشه دربارة خلقت شتر و.افلا ينظرون الي الابل كيف خلقت...؛[13] آيا آنان به شتر نمي نگرند (و دربارة آن انديشه نمي كنند) كه چگونه آفريده شده است؟ او به آسمان نگاه نمي كنند كه چگونه برافراشته شده، و به كوهها كه چگونه در جاي خود نصب گرديده؟! و به زمين كه چگونه گسترده و هموار گشته است؟ پس تذكر ده (و آنها را به انديشيدن وادار) كه تو فقط تذكر دهنده ـ انديشه در عسل و زنبور عسل: از درون شكم انها (زنبورها ) نوشيدني با رنگهاي مختلف خارج ميشود كه در آن شفا براي مردم است، به يقين در اين امر نشانه روشني است براي جمعيتي كه مي انديشند. و هم چنين انديشه دربارة قصههاي قرآن[15] مثالهاي و... . 2. فقط يك پند، قيام براي خدا در پرتو انديشه بگو تنها شما را به يك چيز اندرز ميدهم و آن اين كه دو نفر دونفر، يا يك نفر يك نفر براي خدا قيام كنيد، سپس فكر خود را به كار گيريد، ثم تتفكّرون در آية فوق خمير ماية همه تحولات و دگرگونيهاي اجتماعي و اخلاقي و سياسي و فرهنگي را انديشه ميداند و بس. پيام آورد انديشه و خرد پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ تنها به بيان آيات اكتفا ننموده بلكه بارها ميفرمود: فكر ساعةٍ خيرٌ من عبادةِ سنَةٍ؛ يك ساعت انديشيدن و فكر كردن از يك سال عبادت برتر است.[17] و علي ـ عليه السّلام ـ به عنوان قرآن ناطق فرمود:مؤمن هر گاه بخواهد سخني بگويد، نخست مي انديشد، اگر نيك بود اظهار ميدارد و چنان چه ناپسند باشد، پنهانش ميكند.و امام هشتم فرمود: انّما العبادة التفكر في امر الله عزوجل؛ عبادت به زيادي نماز و روزه نيست. عبادت واقعيّ تفكر در كار خداوند متعال (و اسرار آفرينش) است.[19] و ابوذر كه تربيت شده مكتبه انديشه و تفكر بود كارش انديشيدن بود كان اكثرُ عبادة ابي ذر التفكر؛ بيشترين عبادت ابوذر تفكرو انديشه بود.&r[20] 3 با مردم خردمندانه سخن بگو: ادعُ الي سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنه...؛ با حكمت و استدلال منطقي) و اندرز نيكو،به راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها به روشي كه نيكوتر است (و آنها را به انديشه وا ميدارد) استدلال و مناظره كن. همة پيامبران آمدند كه انديشة مردم را زنده كنند. علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايدرسولان خود را پي در پي اعزام كرد تا وفاداري به همان فطرت را از آنان بازجويند، و نعمتهاي فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهي حجت را بر آنها تمام نمايند و توانمنديهاي پنهان شدة عقل و خردها را آشكار سازند (و آنها را وادار به انديشه نمايند).[22] چنان كه ابراهيم در قيامش تمام تلاش خود را در بيداري انديشة مردم به كار برد و سرانجام آنها را به خود آوردند آنها به وجدان خويش (و انديشه خود) بازگشتند و به (خود) گفتند: حقا كه شما ستمگريد![23] 4. و از مردم نيز بخواه كه خردمندانه سخن بگويند: در چهار آيه از قرآن[24] از دشمنان و مشركان خواسته شده كه نتيجه انديشة خود را از طريق برهان و استدلال خردمندانة منطقي بيان دارند، از جمله ميفرمايد: تلك امانيهُم قل هاتُوا برهانكم ان كنتُم صادقين؛ اين آرزوهاي آنها است. بگو اگر راست ميگوييد (با انديشه حرف بزنيد و) دليل خود را بياوريد.[25] 5. سخنان را فقط با انديشه بپذيريد: پس بندگان را بشارت ده همان كساني كه سخنان را مي شنوند و (با انديشه) از نيكوترين آنها پيروي مي كنند. آنان كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندان (و صاحب انديشه اند)تمجيد از برنامة انديشمندان مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه هاي روشني براي صاحبان خردو انديشه است، همانها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آن گاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد ميكنند و در سراسر آفرينش آسمانها و زمين مي انديشند (و مي گويند) بارالها اين (هستي) را بيهوده نيافريده اي، منزهي تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار. پروردگارا هر كه را تو (به خاطر اعمالش به آتش افكني، او را خوار و رسوا ساخته اي، و اين چنين افراد ستمگر ياوري ندارند، پروردگارا، صداي توحيد را شنيديم، كه دعوت ميكرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم. علامه طباطبايي، الميزان (تهران، دار الكتب الاسلاميه، چ چهارم، 1362)، ج 5، ص 273. نحل، 11، رعد، 3؛ زمر، 42؛ جاثيه، 13؛ اعراف، 176؛ حشر، 21؛ بقره، 219 و 266؛ آل عمران، 191 نساء، 82؛ محمد، 24؛ مؤمنون، 68؛ ص، /الميزان، همان، ج ص 259 ـ 260. عصر، 3. آمار ذكر شده از: المعجم المفهرس، محمد فؤاد عبدالباقي، (قاهره، دار الحديث) استخراج شده است. بقره، 164 نساء، 82 ذاريات، 21 روم، 42. شيخ عباس قمي، سفينة البحار، (چاپ قديم ج 2، ص 383، مادة روم، 50. غاشيه، 17 ـ 20. نحل، 67 اعراف، 176. سبأ، آية 46. علامه محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، (تهران، دار الكتب الاسلاميه)، ج 6، ص 133. نهج البلاغه، محمد دشتي، خطبه 176، ص 336. محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، كتابفروشي اسلاميه، ج 2؛ كتاب كفر و ايمان، باب تفكر، ص 45. سفينه البحار، (همان)، ج 2، ص 383; نحل، 125. نهج البلاغه، (همان)، خطبه 1، ص 38. انبيا، 64
به استحضار شما پرسشگر محترم می رسد قرآن کتاب آسمانی ما مسلمانان را می توان از جهات گوناگون (ظاهر و باطن) مورد بررسی و دقت قرار داد ما سلسله وار و به اختصار به برخی از آنها اشاره می کنیم.
امید است مقبول افتد و قدمی ولو کوچک در راستای شناخت هرچه بیشتر این کتاب آسمانی برداریم.
نکته های مورد بررسی :
الف- عظمت قرآن
ب- فضیلت قرآن
ج- قرآن تجلی ذات اقدس الهی
د- قرآن طبیب فکر و روح بشر
ذ- قرآن کتاب اندیشه و عمل
قرآن كتاب اندیشه و عمل
اسلام دين انديشه و تفكر، و قرآن كتاب خرد، انديشه و تعقل و عمل است، هر انساني كه كمترين اطلاعي از قرآن داشته باشد و يك نگاه اجمالي به آن نموده باشد، اين مطلب را به خوبي در مي يابد كه هيچ صفحه از صفحات قرآن نيست كه در آن از انديشه، فكر،تعقل، تدبر، دقت و عبرت و ... هم چنين عمل و رفتار، سعي و تلاش سخن يا سخناني به ميان نيامده باشد. مرحوم علامه طباطبايي ميگويد: «چيزي كه قابل شك و ترديد نيست، اين مسأله است كه حيات و زندگي انسان يك حيات فكري است، بدون انديشه زندگي انسان پا نمي گيرد در نتيجه هر چه انديشه صحيحتر و كاملتر باشد حيات انسان نيز دير پاتر خواهد بود، و اين حقيقت را قرآن در آيات مختلفي مانند سورة انعام، آية 122، زمر،آية 9؛ و مجادله، آيه 11 و... بيان نموده است.[1] در قرآن كريم بيش از هزار بار از «علم» و دانش (محصول انديشه) در «ماده» و شكل هاي مختلف سخن به ميان آمده، و بيش از پنجاه نوبت به صورتهاي گوناگون از «عقل و تعقل» و مدح آنهايي كه عقل خود را به كار مي گيرند، و مذمت و سرزنش از آنهايي كه فكر و انديشه را به كار نميبندند، سخن به ميان آمده است و بيش از 17 آيه، به صراحت تمام بشريت را به تفكر و انديشه دعوت نموده، و بخش پاياني بسياري از آيات با تفكر يا تعقل و يا تذكر «لعلهم يتفكرون...»[2] خاتمه مي يابد. و افزون بر ده مورد جملة «اُنظُروا» و مشتقات آن مردم را به دقت و انديشه در سرگذشت پيشينيان و خلقت بعضي موجودات دعوت نموده و در چهار آيه صريحا مردم را دعوت نموده كه دربارة قرآن، اين كتاب انديشه، انديشه كنيد.[3] و همين طور حكم فقه و تفقه (= فهم) و... كه حكايت از فهم و انديشيدن دارد در قرآن آمده است. مرحوم طباطبايي مي گويد: «الفاظي كه در قرآن دربارة انديشه و تفكر به كار رفته و انواع آن را بيان مي كند بيش از بيست نوع است، مانند گمان، حسبان، شعور، ذكر، عرفان، فهم، فقه، درايت، يقين، فكر، رأي و نظر، زعم، حفظ، حكمت، آگاهي و خبرويت، شهادت و عيان بودن، عقل، بصيرت و... و فكر عبادت است از سير و مرور هر معلومات موجوده براي دستيابي به مجهولات.»[4] در مورد عمل و كار و تلاش هم در قرآن آيات عديده اي داريم، بيش 354 مرتبه، «عمل» در صورتها و شكل هاي گوناگوني به كار رفته است، و افزون بر 65 مورد عمل در كنار ايمان «آمنوا و عملوا الصالحات؛ ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند»[5]. در قرآن آمده و همين طور مصداق هايي كه براي عمل شايسته بيان شد، و سرگذشت هايي كه از عمل هاي نيك و نيكان بيان شده است[6] و... همه نشان از آن دارد كه اين كتاب، سراپا كتاب «انديشه و تفكر»، «عمل و تلاش» است. براي اثبات مدعاي فوق به برخي موارد عيني از آيات قرآني، در دو بخش اشاره مي كنيم: الف. جايگاه انديشه و تفكر در قرآن: با زبانها و بيانهاي مختلفي اين امر در قرآن كريم مطرح شده است: 1. دعوت به انديشه دربارة تمام هستي: «در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و شد شب و روز، و كشتيهايي كه در دريا به سود مردم در حركتند، و آبي كه خداوند از آسمان نازل كرده، و با آن، زمين را پس از مرگ زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنين) در تغيير مسير بادها و ابرهايي كه ميان زمين و آسمان مسخرند، نشانههايي است براي مردم خردمند و داراي انديشه».[7] در آية فوق در مورد تك تك موجودات هستي دعوت به انديشه و تفكر نموده، و گاهي هم به صورت جزيي برخي موجودات و مخلوقات مورد توجه قرار داده شده و فرمان ميدهد درباره آنها انديشه كنيد، مانند: ـ انديشه دربارة قرآن: در آيات بسياري دستور ميدهد كه دربارة قرآن انديشه كنيد از جمله ميفرمايد: «آيا دربارة قرآن نميانديشند؟ اگر از سوي غير خدا بود، اختلاف فراواني در آن مييافتند».[8] ـ انديشه دربارة انسان: «و في انفسكم افلا تبصُرون؛[9] و در وجود خود شما (نيز آياتي است براي انديشه، آيا نميبينيد ( و در آن انديشه نميكند)؟ ـ انديشه دربارة تاريخ گذشته و گذشتگان: در بيش از ده آيه دستور داده شده كه در زمين سير و سياحت داشته باشيد، و دربارة گذشتگان و تاريخ آن انديشه و تدبر كنيد، و از وضع آنها درس بگيريد، از جمله ميفرمايد: «قل سيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبة الذين من قبل...؛[10] بگو در زمين سير كنيد (و جهان گردي داشته باشيد) و بنگريد (و انديشه كنيد) عاقبت كساني كه قبل از شما بودند چگونه بود (و سرانجام به كجا رسيدند). امام صادق ـ عليه السّلام ـ به عنوان قرآن ناطق ميفرمايد: «... يمرّ بالخربه او بالداء فيقول اين ساكنون اين بانوك مالك لا تتكلمين؛ فكر و انديشه اين است كه هر گاه از كنار ويرانه يا خانهاي (كه از ساكنان خالي شده) ميگذرد، بگويد: ساكنان تو كجا رفتند؟ بنيان گزارانت چه شدند؟ چرا سخن نميگويي».[11] ـ انديشه دربارة بهار: به آثار رحمت الهي (در بهار انديشه كن) و بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده ميكند، چنين كسي زندة كنندة مردگان (در قيامت)؛ و او بر همه چيز تواناست».[12] ـ انديشه دربارة خلقت شتر و...: «افلا ينظرون الي الابل كيف خلقت...؛[13] آيا آنان به شتر نمينگرند (و دربارة آن انديشه نميكنند) كه چگونه آفريده شده است؟ او به آسمان نگاه نميكنند كه چگونه برافراشته شده، و به كوهها كه چگونه در جاي خود نصب گرديده؟! و به زمين كه چگونه گسترده و هموار گشته است؟ پس تذكر ده (و آنها را به انديشيدن وادار) كه تو فقط تذكر دهنده اي». ـ انديشه در عسل و زنبور عسل: «از درون شكم انها (زنبورها) نوشيدني با رنگهاي مختلف خارج ميشود كه در آن شفا براي مردم است، به يقين در اين امر نشانه روشني است براي جمعيتي كه ميانديشند.»[14]. و هم چنين انديشه دربارة قصههاي قرآن[15] مثالهاي و... . 2. فقط يك پند، قيام براي خدا در پرتو انديشه: «بگو تنها شما را به يك چيز اندرز ميدهم و آن اين كه دو نفر دونفر، يا يك نفر يك نفر براي خدا قيام كنيد، سپس فكر خود را به كار گيريد، «ثم تتفكّرون»[16]. در آية فوق خمير ماية همه تحولات و دگرگونيهاي اجتماعي و اخلاقي و سياسي و فرهنگي را انديشه ميداند و بس. پيام آورد انديشه و خرد پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ تنها به بيان آيات اكتفا ننموده بلكه بارها ميفرمود: «فكر ساعةٍ خيرٌ من عبادةِ سنَةٍ؛ يك ساعت انديشيدن و فكر كردن از يك سال عبادت برتر است.[17] و علي ـ عليه السّلام ـ به عنوان قرآن ناطق فرمود: «مؤمن هر گاه بخواهد سخني بگويد، نخست ميانديشد، اگر نيك بود اظهار ميدارد و چنان چه ناپسند باشد، پنهانش ميكند...»[18] و امام هشتم فرمود: «.. انّما العبادة التفكر في امر الله عزوجل؛ عبادت به زيادي نماز و روزه نيست. عبادت واقعيّ تفكر در كار خداوند متعال (و اسرار آفرينش) است.[19] و ابوذر كه تربيت شده مكتبه انديشه و تفكر بود كارش انديشيدن بود «كان اكثرُ عبادة ابيذر التفكر؛ بيشترين عبادت ابوذر تفكرو انديشه بود.»[20] 3. با مردم خردمندانه سخن بگو: «ادعُ الي سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنه...؛ با حكمت (و استدلال منطقي) و اندرز نيكو،به راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها به روشي كه نيكوتر است (و آنها را به انديشه وا ميدارد) استدلال و مناظره كن.»[21] همة پيامبران آمدند كه انديشة مردم را زنده كنند. علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «رسولان خود را پي در پي اعزام كرد تا وفاداري به همان فطرت را از آنان بازجويند، و نعمتهاي فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهي حجت را بر آنها تمام نمايند و توانمنديهاي پنهان شدة عقل و خردها را آشكار سازند (و آنها را وادار به انديشه نمايند).[22] چنان كه ابراهيم در قيامش تمام تلاش خود را در بيداري انديشة مردم به كار برد و سرانجام آنها را به خود آوردند «آنها به وجدان خويش (و انديشه خود) بازگشتند و به (خود) گفتند: «حقا كه شما ستمگريد!»[23] 4. و از مردم نيز بخواه كه خردمندانه سخن بگويند: در چهار آيه از قرآن[24] از دشمنان و مشركان خواسته شده كه نتيجه انديشة خود را از طريق برهان و استدلال خردمندانة منطقي بيان دارند، از جمله ميفرمايد: «تلك امانيهُم قل هاتُوا برهانكم ان كنتُم صادقين؛ اين آرزوهاي آنها است. بگو اگر راست ميگوييد (با انديشه حرف بزنيد و) دليل خود را بياوريد.»[25] 5. سخنان را فقط با انديشه بپذيريد: «پس بندگان را بشارت ده همان كساني كه سخنان را ميشنوند و (با انديشه) از نيكوترين آنها پيروي ميكنند. آنان كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندان (و صاحب انديشهاند)».[26] 6. تمجيد از برنامة انديشمندان: «مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانههاي روشني براي صاحبان خردو انديشه است، همانها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آن گاه كه بر پهلو خوابيدهاند، ياد ميكنند، و در سراسر آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند (و ميگويند) بارالها اين (هستي) را بيهوده نيافريده اي، منزهي تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار. پروردگارا هر كه را تو (به خاطر اعمالش به آتش افكني، او را خوار و رسوا ساختهاي، و اين چنين افراد ستمگر ياوري ندارند، پروردگارا، صداي توحيد را شنيديم، كه دعوت ميكرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم.
__________________
1ـ علامه طباطبايي، الميزان (تهران، دار الكتب الاسلاميه، چ چهارم، 1362)، ج 5، ص 273.
2ـ نحل، 11، 69، 44؛ رعد، 3؛ زمر، 42؛ جاثيه، 13؛ اعراف، 176؛ حشر، 21؛ بقره، 219 و 266؛ آل عمران، 191.
3ـ نساء، 82؛ محمد، 24؛ مؤمنون، 68؛ ص، 2
4ـ الميزان، همان، ج 2، ص 259 ـ 260.
5ـ عصر، 3.
6ـ آمار ذكر شده از: المعجم المفهرس، محمد فؤاد عبدالباقي، (قاهره، دار الحديث) استخراج شده است.
7ـ بقره، 164.
8ـ نساء، 82.
9ـ ذاريات، 21.
10ـ روم، 42.
11ـ شيخ عباس قمي، سفينة البحار، (چاپ قديم)، ج 2، ص 383، مادة «فكر».
12ـ روم، 50.
13ـ غاشيه، 17 ـ 20.
14ـ نحل، 67.
15ـ اعراف، 176.
16ـ سبأ، آية 46.
17ـ علامه محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، (تهران، دار الكتب الاسلاميه)، ج 6، ص 133.
18ـ نهج البلاغه، محمد دشتي، خطبه 176، ص 336.
19ـ محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، كتابفروشي اسلاميه، ج 2؛ كتاب كفر و ايمان، باب تفكر، ص 45.
20ـ سفينه البحار، (همان)، ج 2، ص 383.
21ـ نحل، 125.
22ـ نهج البلاغه، (همان)، خطبه 1، ص 38.
23ـ انبيا، 64.
24ـ بقره، 111؛ انبيا، 24؛ نمل، 64؛ قصص، 75.
25ـ بقره، 111.
26ـ زمر، 17 ـ 18.
1- دقت شود كه معجزه در عين اين كه معجزه است، ناقض قانون عليت و معلوليت كلي نيست. زيرا همه ي موارد برشمردن، حوادثي هستند كه امكان وقوع دارند و محال عقلي نيستند از قبيل تقسيم عدد سه به دو عدد جفت و متساوي و يا تولد مولودي كه پدر خودش نيز باشد، چون اين گونه امور امكان ندارد. اما آنچه كه استعداد شدن دارد، قابليت دارد به آن چه كه با او سنخيت دارد، تغيير كند و يا به شكلي ديگر در آيد به شرطي كه تغيير ماهيت پيدا نكند و از صورتي به صورت متضاد ديگر در نيايد. مثلاً اگر روح از بدن جدا شد (فردي فوت شود) با احياي فرد فوت شده و بخشش حيات دوباره، روح به بدن بر مي گردد و اين معنا محال نيست، زيرا صورت هاي نفساني همانطور كه در آخرت مجسم مي شود، در دنيا نيز از باطن به ظاهر در آمده و مجسم مي شود. ضمن اين كه كسي معجزه مي كند كه قادر مطلق است و یا به اجازه قادر مطلق، دست به چنین عملی می زند و از علم بي منتهي برخوردار و هيچگونه مانعي در اجراي اهداف و برنامه هاي خود ندارد.
2- معجزه خرق عادت و باورهاي عادي است نه خرق قانون عليت و معلوليت به بيان ديگر معجزه تسريع در سلسله علت و معلول است به نحوي كه اقتضاي تغيير شكل از صورتي به صورت ديگر را داشته و خداوند با سرعت بخشيدن به سلسله علل، موجودي را به نحوي كه براي بينندگاني كه نظاره مي كنند يا مي شنوند به طور واقعي نه وهمي و خيالي كه كار شعبده گران است، دگرگون مي سازد.
لغت نامه دهخدا صبر را اینگونه تعریف کرده شکیبایی کردن در برابر ناملایمات بطوری که اگر به شخصی بلائی برسد، ناخوش نگردد. وی ادامه می دهد که برای اهل صبر سه مقام قابل تصور است 1ـ ترک شکایت و این درجه توبه کنندگان است. 2ـ رضا داشتن به آنچه مقدر شده است و این درجه اهل زهد است 3ـ محبت ورزیدن که آقا باوی چه کند و این درجه صدیقان است.
در ادامه می نویسد صبر بر دو قسم است 1ـ صبر بدنی و آن تحمل بدن در برابر مشکلات و سختیها 2- صبر نفسانی و آن مانع شدن و بازداشتن روح از خواهش های نفسانی(وشیطانی) بطوری که اگر صبر از شهوت باشد عفت نام گذاری و اگر بر تحمل سختی و مصیبت باشد سعه صدر و اگر صبر بر مخفی کردن سخن باشد کتمان سّر گویند و اگر صبر بر کمی رزق و روزی باشد قناعت است. چنانچه در سوره بقره آیه 177 آمده و الصابرین فی الباساء و الضراء و حین الباس.( و صبرکنندگان در کارزار و سختیها و به وقت رنج)
امام محمدغزالی می نویسد: صبر از خواص آدمی است و درباره حیوانات صبر معنا ندارد چون شهوت بر آنها مسلط است و عقلی که با شهوت معارضه کند، ندارند و در ملائکه نیز مفهوم صبر متصور نیست چون آنها شوق به خداوند دارند و هیچگونه شهوتی ندارند تا آنان را از شوق به حق بازدارد
تخم ظفر نیست مگر صبر بر صبر چو زیتون و ظفر روغن است
یاری زصبر خواه که یاری نیست بهتر زصبر هر تن تنها را
ناصر خسرو
گذشته از مفهوم لغوی صبر، خداوند در 69 آیه به واژه صبر و صابران اشاره کرده که برخی از انها عبارتند: بقره آیات 153و250، آل عمران 120و 125 و200 اعراف 128، انفال 46 و سوره عصر. از مجموع آیات فوق الذکر استفاده می شود که صبر بر ناملایمات و گناه، از ایمان به خدا و غیب برخاسته و نتیجه صبر براساس آیه 200 آل عمران پیروزی نهائی است. آدمی در برابر گناه و سختی ها که از خواص عالم طبیعت است دو راه در پیش دارد یا افتادن در مسیر گناه و وادادگی در برابر ناملایمات که نتیجه ای جز سقوط ندارد یا مقاومت ورزی در برابر خواهش های نفسانی و صبر بر سختی ها که عاقبت ان فلاح و پیروزی است
امام صادق در کلامی گهربار میفرماید: سرطاعت خدا صبر کردن و راضی بودن بنده از خدا، نسبت به آنچه که به او وارد میشود خواه دوست داشته باشد یا نداشته باشد.
اساس توفیق مجاهدان و اولیاء دین صبر در برابر مصیبت ها بوده و هست و نیز راز موفقیت دانشمندان، مصلحان اجتماعی، مقاومت و پافشاری آنها بر راه و خواسته های مصلحانه شان است.
در پایان سوره عصر را که در عین کوتاهی به اصلی ترین وجه موفقیت انسان که ایمان، عمل صالح، سفارش به حق و صبر است اشاره می کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عمل الصالحات و تواصو بالحق و تواصو بالصبر
واژه سکینه از ریشه سَکنَ و سکون مقابل و مخالف حرکت است. سکون قلب به معنای استقرار انسان و عدم اضطراب باطنی در تصمیمگیری است. خداوند متعال سکون قلب و آرامش آن را از خواص ایمان کامل و نعمت بزرگ شمرده است.(بقره/248)
دلیل اینکه مومنان واقعی از آرامش خاطر برخوردارند این است که به حقیقت معنای شعار توحید(لااله الا الله) پیبرده و آن را همواره در نظر دارند. آنان دریافتهاند که سود و زیان، عزت و ذلت و... به دست خداست. گر چه همواره در تلاشاند و میدانند که(لیس للانسان الا ما سعی) اما توکل و توجه آنها به خداست. از این رو به مرحله ای می رسند که هیچ خوف و ترسی و اندوهی به آنها راه ندارد. چون اینگونه اند به سکینه و اطمینان خاطر رسیده اند.
قرآن کریم از شیر و عسل و انجیر نام برده و در جائی از قرآن به انجیر یا تین و زیتون قسم یاد کرده(سوره تین) گذشته از قسم خداوند، انجیر دارای ارزش غذایی فراوانی است و برای هر سن و سالی مفید فایده است، از انجیر می توان به عنوان قند طبیعی جهت کودکان، ورزشکاران و افراد پیر بهره گرفت افلاطون و سقراط به آن علاقه داشتند و آن را جذب کننده مواد نافع و دفع کننده ضررها می دانستند برخی برای مداوای زخم معده از آن استفاده می کنند در حدیثی از امام رضا(ع) آمده انجیر بوی بد دهان را می برد و لثه ها و استخوان ها را محکم، مو را می رویاند و درد را برطرف می سازد.
اما درباره عسل و حیوان بوجود آورنده آن یعنی زنبور در قرآن کریم از آنها نام برده شده است و در روایات نیز درباره خواص آن اشاره شده است، حتی نام یکی از سوره ها نحل یا زنبور است خداوند در این سوره ضمن برشمرده نعمتهای گوناگون الهی اشاره ای کوتاه و پرمعنی و عجیب به زنبور عسل کرده، مخصوصاً روی مواد غذایی مهمی که از ان عاید انسان ها می شود و نشانه های توحیدی که در زندگی این حشره وجود دارد تکیه نموده است. از درون زنبوران عسل نوشیدنی مخصوص خارج میشود که رنگهای مختلفی دارد(به علت تفاوت نوع گیاهان و گلها)
دانشمندان برای عسل خواص بسیار زیادی گفته اند که هم جنبه درمانی دارد و هم پیشگیری و غیره ... عسل از ایجاد عفونت در معده و روده جلوگیری می نماید عسل برطرف کننده یبوست است و برای رفع خستگی و فشردگی عضلات اثر قابل ملاحظه ای دارد، عسل موجب قوی شدن شبکه عصبی جنین خواهد شد، عسل در تقویت قلب و بالا بردن کلسیم خون موثر است و...
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است هیچ بیماری به مانند شربت عسل درمان نکرده است و یا پیامیر(ص) فرمودند: کسی که هر ماه لااقل یک بار عسل بنوشد شفائی را که قرآن از آن یاد کرده بطلبد خدا او را از 77 نوع بیماری شفا می بخشد.
همچنین درباره شیر آیات متعدد وارد شده است این مواد غذایی کامل حاوی تمام عناصر تقویت کننده است. سوره محمد آیه 15 و سوره نحل آیه 66.
واژه های عقل و جهل وعلم به دفعات در قرآن کریم از آنها نام برده شده است و وجه امتیاز انسان از سایر موجودات زنده به تناسب وضعیت آنها، عقل و علم است بطوری که خداوند اشخاصی را که از نعمت عقل استفاده نمی کنند و اهل تعقل نیستند را به چارپایان بلکه بدتر توصیف می کند از مطالعه آیات و روایات اسلامی بدست می آید که غالباً عقل در مواردی به کار می رود که با ادراک و فهم همراه گردد و این معنا از خصلت های بشری است و حیوانات که لزوماً با غرایز زندگی می کنند از این خصیصه بی بهره اند. لازم است یادآوری شود تعقل و اندیشیدن معمولاً همراه با عمل است بطوری که دوزخیان در قیامت می گویند اگر گوش شنوا داشتیم و تعقل می کردیم(اهل عمل بودیم) در صف اهل جهنم نبودیم(ملک/10). سیره پیامبر(ص) هم مبتنی بر دعوت به اسلام بر پایه عقلانیت بوده و اعجاز قرآن خود بهترین گواه بر مدعاست علی(ع) در نهج البلاغه شریف آنجا که هدف بعثت پیامبران را تشریح می کند همین حقیقت را بازگو می کند، می فرماید: خداوند رسولان خویش را به سوی آنها مبعوث کرد و انبیای خویش را به سوی آنان گسیل داشت تا این که از مردم ادای پیمان فطری آنها را طلب نماید و نعمت های فراموش شده او را یادآور شوند، با تبلیغات، حجت را بر مردم تمام کنند و گنجینه های نهفته عقل ها را در برتر تعلیماتشان آشکار سازند.
حتی عشق مومنانه از عقل و علم و معرفت سرچشمه می گیرد اما عشق کافران ناشی از جعل و خرافه و خیال است این پرسش مطرح است که آیا احکام شرعی مانند مباحث مرتبط با اعتقادات فلسفی و کلامی نیز از پشتیبانی عقل و احکام عقلی برخوردار است، در پاسخ گفته می شود همانگونه که اعتقادات براساس مبانی حکم عقل پایه ریزی شده احکام شرعی(تجارت، جهاد، احکام حقوقی و جزائی، نماز و روزه و...) نیز براساس عقل شکل گرفته است دلیل مدعای ما استناد فقیهان به احکام عقلی در استنباط حکم شرعی است آنها در کنار قرآن و سنت و اجماع علماء به عقل به عنوان یکی از منابع اصلی احکام شرعی نگاه می کنند، فقه شیعه برخلاف سایر مذاهب فقهی که به عقل در مسائل فقهی بی اعتنا هستند به آن توجه کافی دارد بدین لحاظ است که وجه امتیاز مذهب شیعه را از سایر مذاهب عقل گرایی آن در موضوعات و مسائل اعتقادی و فقهی شمرده شده است. البته موضوع تعبد به حکم شرعی منافات با عقل گرایی ندارد زیرا مفهوم تعبد یعنی اعتقاد قلبی و عملی نسبت به حکمی که ایمان به صدور آن از ناحیه شارع و دین داریم، گر چه ممکن است دلیل آن برای ما روشن نباشد ولی روشن نبودن علت حکم شرعی منافات با انطباق آن با حکم عقل در متن واقع ندارد.
از آیات قرآن کریم در سوره اسراء بدست می آید که هدف از این سیر که مقدمه ای بر مساله معراج به آسمان ها بوده مشاهده آیات عظمت الهی بوده، همانگونه که دنباله این سیر در آسمان ها نیز عظمت بخشیدن بیشتر به روح با عظمت پیامبر(ص) بوده است. لازم به تذکر است که تنها مسلمانان عقیده به معراج ندارند بلکه این عقیده در میان سایر پیروان ادیان از جمله مسیحیت نیز دیده میشود چنانکه در انجیل مرقس باب 6 و انجیل لوقا باب 24 و انجیل یوحنا باب 21 به صعود عیسی(ع) به آسمان ها اشاره دارد این سفر علاوه بر خارق العاده بودن آن غیر عقلانی نیست زیرا دانشمندان امروز می گویند امواج جاذبه بدون نیاز به زمان، در آن واحد از یک سوی جهان به سوی دیگر، منتقل میشود و اثر می گذارد و حتی این احتمال وجود دارد که در حرکات مربوط به گستردگی جهان، منظومه هایی وجود دارند که با سرعتی بیش از سرعت سیر نور از مرکز جهان دور میشوند. با توجه به این مسئله موضوع بی وزنی، اشعه های خطرناک در ماوراء ی جو، گرمای سوزان، سرمای کشنده، فقدان هوا و نیروی جاذبه حل میشود.