قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
ابتدا لازم است، گفته شود كه گاهی «استماع» ممكن است اثر مورد انتظار را در پی نداشته باشد، و این از آنجا ناشی میشود كه «استماع» همراه با شرایط خاص خود صورت نگرفته است، بنابراین «استماعی» مورد نظر است كه به همراه پذیرش قلبی باشد و چنین استماعی از قرآن آثار و بركات الهی را به دنبال دارد و مورد توصیه رسول گرامی اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ است.
بهتر است پیش از ورود به این بحث از دیدگاه قرآن، از رهنمودهای امامان دینی ـ علیهم السلام ـ استفاده نماییم.
برخی از سخنان آن بزرگواران تأكید و تشویق به استماع قرآن است مانند كلام گوهر بار رسول گرامی اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله ـ كه فرمود:
«ألا من اشتاق إلی اللّه فلیستمع كلام اللّه»[1].
«آگاه باشید، هر كس مشتاق خدا باشد، باید كلام (قرآن) او را گوش دهد».
و در برخی دیگر از روایات، سخن از آثار دنیوی و اخروی استماع قرآن به میان آمده است، از جمله آنها سخن نبی اكرم، حضرت محمد ـ صلی اللّه علیه و آله ـ است كه فرمود:
«من استمع آیه من القرآن خیرٌ له من ثبیر ذهباً، والثّبیر اسم جبل عظیم بالیمن»[2].
«گوش كردن یك آیه از قرآن، از طلایی كه به اندازه كوه «ثبیر» باشد بهتر است. («ثبیر» نام كوه بزرگی در یمن است)».
و نیز فرمود:
«یدفع عن قارئ القرآن بلاء الدنیا، ویدفع عن مستمع القرآن بلاء الآخره»[3].
«از قاری قرآن، بلای دنیا، و از استماع كننده آن، بلای آخرت دفع میگردد».
آن حضرت در جای دیگر فرمود:
«من استمع إلی آیه من كتاب اللّه كتبت له حسنه مضاعفه...»[4].
«هر كس یك آیه از قرآن را گوش دهد، برای او حسنه بسیاری نوشته میشود».
در قرآن نیز آیاتی است كه آثار استماع قرآن را به وضوح بیان میكند:
1. از جمله این آیات، آیات سوره «مائده» است. در این آیات، مقایسهای میان یهودیان و مسیحیانی كه در عصر پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ میزیستهاند، صورت گرفته است. در آیات پیشین، یهود و مشركان در ردیف هم قرار داشتند و مسیحیان در ردیف دیگر، لذا میگوید:
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری...»[5].
«به طور مسلم سر سختترین دشمنان مؤمنان، یهود و مشركان هستند، و با محبتترین آنها نسبت به مؤمنان، مدعیان مسیحی.»
البته تاریخ اسلام نیز به خوبی گواه این حقیقت است كه یهودیان نسبت به مؤمنان از هر گونه كارشكنی، دشمنی و كینهتوزی خودداری نمیكردند، و افراد بسیار كمی از آنان به اسلام گرایش پیدا كردند، اما در غزوات اسلامی، درگیری مسیحیان با مسلمانان كمتر بوده است، و از طرفی، افراد زیادی از آنها به صفوف مسلمانان پیوستند.
در همین آیات دلیل این تفاوت بیان شده است و آن اینكه مسیحیان معاصر پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ دارای امتیازاتی بودهاند كه آن امتیازات در یهود نبوده است. از جمله آن امتیازات این بود كه آنان در برابر پذیرش حق خاضع بودند، و تكبری از خود نشان نمیدادند، و نیز جمعی از آنان (مسیحیان) هنگامی كه آیات قرآن را میشنیدند، اشك شوق از دیدگانشان به دلیل دست یافتن به حق، سرازیر میشد، و با صراحت میگفتند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم، و ما را از گواهان حق و همراهان محمد ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و یاران او قرار ده.
و اما نكاتی كه در خصوص «آثار استماع قرآن» از آیات مورد بحث به دست میآید، عبارتند از:
الف. مسیحیان عصر پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ ، به هنگام شنیدن آیات قرآن، در برابر حق، متواضع و فروتن بودند.
«وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَكْبِرُونَ * وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ...»[6].
«و آنها (در برابر حق) تكبر نمیورزند * و هر زمان آیاتی را كه بر پیامبر (اسلام) نازل شده، بشنوند، چشمهای آنها را میبینی كه (از شوق)، اشك میریزد، بخاطر حقیقتی كه دریافتهاند...»
جمله «وإذا سمعوا ما أُنزل إلی الرسول تری أعینهم تفیض من الدمع» كه حكایت از اعتراف آنان به حقّآنیّت قرآن و حضرت رسول ـ صلی اللّه علیه و آله ـ دارد، میتواند دلیل و شاهدی بر جمله «أنَّهم لایستكبرون» باشد.
ب. گروهی از راهبان عصر پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ بر اثر شنیدن آیات قرآن گریه میكردند:
«مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً... وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ...»[7].
«در میان آنها، افرادی عالم و تارك دنیا هستند؛... وهر زمان آیاتی را كه بر پیامبر (اسلام) نازل شده، بشنوند، چشمهای آنها را میبینی كه (از شوق)، اشك میریزد...».
البته با توجه به اینكه ضمیر در «سمعوا» به «قسِّیسین» و «رهبان» برگردانده شود.
ج. گروهی از مسیحیان، كشیشان و راهبان عصر بعثت، در پی شنیدن آیات قرآن، پذیرای آیین اسلام شدند:
«وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنا...»[8].
«و هر زمان آیاتی را كه بر پیامبر (اسلام) نازل شده، بشنوند، چشمهای آنها را میبینی كه (از شوق)، اشك میریزد، به خاطر حقیقتی كه دریافتهاند؛ آنها میگویند: پروردگارا! ایمان آوردیم...».
د. مسیحیان زمان پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ از شنیدن آیات قرآن، به شدت متأثر میشدند:
«وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ»[9].
«فیض» به معنای جاری شدن است، «من» در عبارت «من الدمع» «نشویه» است. و «دمع» مصدر و به معنای اشك ریختن. و نسبت دادن «فیض» به چشم برای مبالغه در گریستن و متأثر شدن است؛ یعنی آن قدر متأثر شدند كه گویا چشمهای آنان بر اثر گریستن، جاری شد.»[10]
هـ . گروهی از مسیحیان عصر پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ با شنیدن آیات قرآن اشك شوق میریختند:
«وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْع...ِ»[11].
«كلمه «دمع» میتواند به معنای اشك، باشد. در این صورت «تفیض» یعنی لبریز میشود. بنابراین جمله «ْتَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ» به این معنا است كه چشمانشان از اشك لبریز شد.»[12]
2. آیه دیگری كه سخن از آثار استماع قرآن دارد آیه 204 سوره «اعراف» است كه میفرماید:
«وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»[13]
«هنگامی كه قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید. شاید مشمول رحمت خدا شوید.»
در خصوص این آیه شأن نزول مختلفی ذكر شده است، از جمله اینكه «ابن عباس» و جمع دیگری گفتهاند: مسلمانان صدر اسلام، گاهی بین نماز صحبت میكردند، و شخص تازه وارد، به هنگامی كه نماز را شروع میكرد، از دیگر نمازگزاران سوال میكرد، چند ركعت نماز خواندهاید؟ آنان هم جواب میدادند؛ از این رو، آیه فوق نازل شد و آنان را از این عمل نهی كرد.
در نتیجه قرآن در آیه فوق دستور میدهد: «هنگامی كه قرآن تلاوت میشود، با توجه گوش دهید و ساكت باشید، شاید مشمول رحمت خدا گردید».
بنابراین، بحث مورد نظر ما از این آیه شریفه، آثار عمل كردن به این دستور الهی است،كه در قسمت پایانی آیه بدان اشاره شده است، و برداشت ما از آیه شریفه، با توجه به تناسب موضوع مورد بحث به این شرح است:
الف. گوش سپردن كافران به آوای دلنشین قرآن، زمینهساز دستیابی آنان به هدایت و رستگاری است:
«وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»[14].
یادآوری این نكته ضرورت دارد كه چنان چه خطاب این آیه شریفه، كافران هم باشند، مصداق مورد نظر از رحمت در جمله «تُرْحَمُونَ» «هدایت» خواهد بود[15].
ب: گوش فرا دادن به قرآن و سكوت به هنگام شنیدن آن، زمینهساز دستیابی به رحمت خداوند است.
«فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»[16].
مرکز پاسخ گوئی به پرسش های دینی موسسه فرهنگی میرداماد
______________
[1] . كنز العمّال، ج1، ص 551، ح 2472.
[2] . بحارالأنوار، ج 92، ص 20.
[3] . كنز العمّال، ح 4031.
[4] . كنز العمّال، ح 2316.
[5] . سوره مائده، آیه 82 ـ 83.
[6] . سوره مائده، آیه 82 ـ 83.
[7] . سوره مائده، آیه 82 ـ 83.
[8] . سوره مائده، آیه 83.
[9] . سوره مائده، آیه 83.
[10] . تفسیر راهنما، ج 4، ص 544، ش 1.
[11] . سوره مائده، آیه 83.
[12] . تفسیر راهنما، ج 4، ص 545، ش 1.
[13] . سوره اعراف، آیه 204.
[14] . سوره اعراف، آیه 204.
[15] . تفسیر راهنما، ج 6، ص 401، ش 5.
[16] . سوره اعراف، آیه 204.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که دارای همه کمالات وجودی است.،خدایی که اعطا و افاضه ای فراگیر برای رفع حاجت نیازمندان (رحمت فراگیر) دارد و خدائی که اعطا و افاضه ای ویژه برای رفع حاجت مومنان (رحمت خاص) دارد .
الحمد لله رب العالمین
ستایش مخصوص خدایی است که همه کمالات را دارد و سوق دهنده هر موجود به سمت کمال لایق است .
الرحمن الرحیم
ستایش مخصوص خدایی است که اعطا و افاضه ای فراگیر برای رفع حاجت نیازمندان و اعطا و افاضه ای و یژه برای رفع حاجت مومنان دارد.
مالک یوم الدین
ستایش مخصوص خدایی است که مالکیت مطلقش در روزی که دین با همه ابعادش ظهور می کند بروز می کند.
ایاک نعبد و ایاک نستعین
بار خدایا همه عوالم هستی و من ، تنها تو را می پرستیم و در همه شوون هستی خود حتی برای پرستش تنها از تو یاری می جوییم.
اهدنا الصراط المستقیم
ما را به راه راست ، راهی که چون خود عهده دار حفظ آنی ، از کجی و اعوجاج و دستبرد شیطان مصون بوده و در آن از استقامت و پایداری برخورداریم و ما را به لقای مهر ارحم الراحمین و نه لقای قهر اشد المعاقبین می رساند، برسان.
صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضالین
راه کسانی که به آنان نعمت های باطنی چون ولایت ، تایید الهی و ... دادی تا آنان توفیق پیمودن صراط مستقیم را که راهی باریکتر از مو و برنده تر از شمشیر را در پرتو همراهی با نعمت یافتگان (اسوه ها ) به آسانی و خوبی بپیمایند. (الرفیق ثم الطریق و یا حسن اولئک رفیقا –سوره نساء /69)، کسانی که نه مغضوبند و نه گمراه و این غضب و گمراهی از طرف ذات اقدس تو نمی باشد ، چرا که جز خیر و رحمت از تو نازل نمیشود بلکه ضلال و غضب از سوی شما کیفری است که تبهکاران به سوء اختیار برای خود برگزیدند.
«بركات، انواع خيرات است و كنايه است به راه هایی كه از آنها نعمتها جريان دارد ، لكن گاهی اين مجاري مسدود است و چون ايمان آورند بر آنها جريان يابد، از باران و برف و حرارت و برودت به مقدار نافع وهمچنین امنیت که به میزان ايمان و تقوا و پایبندی به قانون در ميان مردم بستگي دارد.
بنابراين، آنچه ضامن سعادت جمع و رفاه واقعي و بركت اقتصادي جامعه است تقوا است.از اين رو تكنولوژي و صنعت منهاي ايمان، سياست مالي و اقتصاد بدون تقوا، استثمار ملل ضعيف، منفعت طلبي و امثال اينها، موجب رفاه واقعي و نزول بركات نيست گرچه ممكن است سبب جمع ثروت و بهرهوريهاي مادي حتي در سطح بالا و وسيعي گردد. امّا اينها معيار لذّت واقعي زندگي نيست و چه بسا كه سبب تضّاد افراد نسبت به هم و از بين رفتن عواطف انسانی شود و جامعه را تنها در شكمپرستي و پول، غرق كند، ارزشهاي انساني در آنجا افول و ارزشهاي مادي جايگزين آن شود.
در چنين جامعهاي، ديگر رفاه حيواني تبديل به رفاه بشري. و ملل تحت سلطه و مستضعف را سرشار از بغض و كينة ملّت مرفه نموده كه دير يا زود به انفجار جامعة مادي از درون و مورد تهاجم قرار گرفتن از بيرون خواهد شد.
البتّه اين را هم بايد بدانيم معناي واژه تقوا بويژه «تقواي اسلامي» تنها عبادت نيست، بلكه كار، صنعت، تلاش، سياست، علم حركت و... هست. امّا همة اينها در كنار ايمان و توجّه به خدا و انقياد در مقابل احكام و قوانين اوست.
با آنكه آيات قرآني، بركت و رفاه را از آن متقين ميداند، چگونه در طول تاريخ اكثراً جوامع و گروههاي فاسق، متنعّم بودهاند؟!
اگر گفته شود: با بررسي تاريخ، مشاهده ميكنيم كه گروهها و اقوام كافر كه در برابر پيامبران قرار داشتند و از طبقة اشراف و مستكبر و برخوردار، و داراي ثروت و امكانات مادي بودهاند كه قرآن ميفرمايد: «يحسب انَّ ماله اخلده، آنچنان مالش فراوان است كه گمان ميكند زندگي او را جاويدان ميسازد.[1] و بسياري از جوامع كفر و فسق داراي رفاه و برخي غرق در نعمتهاي مادّي هستند، به گونهاي كه گاهي گندم و محصولات اضافي را به دريا ميريزند و در مقابل، جوامع اسلامي و ايماني معمولاً در فقر و محروميّت نسبي به سر ميبرند و دست نيازشان به سوي كفار، دراز است، به طوري كه اگر موادّ غذايي و محصولات صنعتي خود را به آنان ندهند در گرسنگي به سر خواهند برد...!».
1) بركات در سايه ايمان و تقوا.
در پاسخ ميگوييم: (همانطور كه اجمالاً گذشت) اولاً در آيه آمده است: «درهاي بركت را بر روي آنها ميگشاييم» و بركت، تنها ثروت و تنعم مادّي و رفاه نيست» ثروت و امكانات مادي، زماني خير و بركت است كه در پيشبرد اهداف عالية انساني و ارتقاي جامعه به كار رود و انسانيت، اخلاق، مساوات، برابري، برادري و عواطف را زنده كند به گونهاي كه در پرتو آن پيوندهاي انساني در ميان آنان، مستحكم شود. خوي و عادت لطيف نوعدوستي آنها را فرا گيرد و امنيّت واقعي و همه جانبهاي، جامعه را بپوشاند در صورتي كه ما در جوامع مادي و غير الهي عكس قضيه را مشاهده ميكنيم تعنّم مادي و رفاه وسيلهاي براي وحشيگري، تقويت عصیان، جنايت و خيانت در آنها شده است
(2پيشرفت مادي در پرتو استثمار ديگران:
ثروت و رفاهي كه به هر طريق ولو به دسترنج هزاران محتاج و يا از به استضعاف و استثمار كشيدن ملل محروم و رنجيده كسب شود، ممكن است پيشرفت ناميد امّا پيشرفتي در سايه دسترنج مردمي كه قادر به تأمين قوت لايموت خويش نيستند. با دهها نيرنگ و بمب و موشك نابودشان كنند و به خرد و كلان و زن و فرزندانشان كوچكترين رحمي روا ندارند!
از سوي ديگر، آنان را در محرومیت اقتصادي و ضعف فرهنگي نگه ميدارند. در راه تحقّق اهداف خويش، بيشتر به كارشان بگيرند و كمتر بدهند، تا بدين وسيله، كالاي آنان را به راحتي بخرند و كاري كنند كه متكي به محصولات خودشان كنند. حتي براي آنان جنگهاي درون و برون مرزي پديد آورند، تا براي فروش اسلحه از كار افتادة خود، بازار كاذب فراهم سازند و آنان را نيز از اتكاي به خويش و به كار انداختن مغزشان عملاً باز دارند! تنعّم و جمع ثروت، بدين گونه و از طريق ارتزاق از دست رنج محرومان راهي است كه كشورهاي به ظاهر مترقي ميپيمايند.
3) گرايش حریصانه به رفاه و ماديگري؛ مقدمهاي براي عذاب الهي، براساس اين آيات كه در ذيل ميآوريم پي خواهيم برد كه عيش و نوشهاي مادي و غرق در ماديات مقدمة عذابهاي الهي (آزمايش، استدراج، امهال، عذاب) است.
زماني كه ديگر ـ در اثر زيادهروي در گناه وجنايت و الحاد و فساد در روي زمين ـ اميدي به ادامه حيات جامعهاي پويا نباشد خدا بواسطة رحمت خود آنها را با سختيها آزمايش ميكند تا بلكه به بسوي او آيند امّا اگر افراد جامعه در اثر فرو رفتن در ماديات و غوطهور شدن در شهوات و شيفتگي به زيبائيهاي ظاهري دنيا دچار غفلت از ياد خدا و خود فراموشي گردند قوانين الهي يكي پس از ديگري به اجرا در ميآيد و به تدريج به دست و اختيار خود زمينه عذاب را در مهلتي كه خداوند به آنها ميدهد فراهم ميسازد. بر همين اساس است كه افراد چنين جامعهاي از ميدانهاي رزم و سلحشوري به ولنگاري پناه ميبرند و از صنعت و تكنولوژي و پيشرفتهاي علمي، تنها به شكمبارگي، آدمكشي و تكثر ثروت روي ميآورند امّا ناگهان عذاب قهر الهي از غيب و به دست مردان صالح و خداترس بر آنان نازل و يكباره از اوج رفاه و تعنّم به حضيض ذلت و هلاكت فرود ميآيند و اين سخن آفريدگار گوياي اين حقيقت است:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ»، اي پيامبر! فرستاديم به سوي امّتهاي پيش از تو، رسولاني. پس آنان را به شدت و گرفتاريها و ضرر مبتلا و آزمايش كرديم، شايد به درگاه ما تضرع نمايند و به سوي خدا آيند. امّا به خود نيامدند و غرور خود را نشكستند، بلكه قلوبشان سختتر شد و شيطان، عملشان را نزد آنها زينت و باشكوه جلوه داد، چون ذكر خدا را فراموش كردند. بر آنها درهاي رفاه را از هر چيز گشوديم تا به اين نعمتها شاد و فرحناك شوند، امّا در اوج لذتطلبي و غفلت كامل از خدا، ناگهان آنها را گرفتيم و نابود شدند».[2]
و در ديگر آيه آمده است: «فَذَرْنِي وَ مَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ» سپس كساني كه مرا و اين قرآن را تكذيب كردند رها كن كه آنها را از جايي كه نميدانند به تدريج ميگيريم و به آنها مهلت ميدهم كه حيله من قوي است»[3] بنابراين اوج رفاه مادي و غفلتزدگي از ياد خدا و پيشرفت علمي آنها را مغرور ساخته و در گرداب و حضيض هلاكت دچار شدهاند.
معيار قرآن؛ وعده مشروط:
با توجّه به استدلالهاي قبل و با دقت در آيات قرآن در مييابيم پروردگار تحقّق وعدهاش را مشروط به تحقق تقوا در جامعه نموده است معيارهاي تقوا اجمالاً عبارتست از: برپائي نماز، انفاق، دوستي و محبت ميان مؤمنان، ترويج شعائر دين در اجتماع، گسترش عدل و... . به همراه داشتن تنها نام امّت اسلامي و ديني و سستي و اهمال كاري در اجراي حدود الهي و عملاً پيرو و وابسته بودن به قدرتمندان و مستكبران با «تقوا» سازگار نيست و هر جامعهاي كه شئون مذهبي و دستورات و حدود الهي را در امور خود رعايت و عمل نكند و آنرا در بطن كارهاي روزمرّه خود مستقر نسازد، متّقي بشمار نميآيد و استحقاق دريافت بركات وعده شده در قرآن را ندارد. زيرا معيار قران تقواست و مشروط به وارد كردن آن در اعمال و كردار است كه در اين صورت وعده خداوند محقق ميشود.
در اينجا بايد به یک نکته مهم توجّه داشت وآنکه برخی جوامع بجهت رعایت اصول اخلاقي و علمی و احترام به مقررات اجتماعي و تلاش در فراگيري دانش و ارتقاي سطح علمي، صنعتي، كشاورزي، سياسي و... فهميدهاند كه با عدم توجّه به اين اصول، زندگي مادّيشان مختل ميگردد. امّا متأسفانه برخي از ملل به ظاهر اسلامي، همين مواد را هم رعايت نميكنند و تنها به تعنّم مادّي فردي خود مشغولند و برنامه ای دراز مدت و متناسب با شرایط زمانه برای اداره جامعه خود ندارند و مشخص است كه با چنين شيوهاي زندگي كردن، دنيا و آخرت را توأماً از دست ميدهند.
مرکز پاسخ گوئی به پرسش های دینی موسسه فرهنگی میرداماد
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ناصر، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
2. تفسير الميزان، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 9، ص 102، طباطبائي محمد حسين.
--------------------------------------------------------------------------------
__________________
[1] . همزه/3.
[2] . انعام/44ـ42.
[3] . قلم/45ـ44.
خلاصه ترجمه و تفسیر سوره مبارکه حمد را بیان کنید.
اين آيات كه آخرين آيات سوره «قصص» است پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را مخاطب ساخته، و به دنبالِ بيان گوشه هائى از زندگى «موسى بن عمران» (عليه السلام) و مبارزه او با فرعونيان، بشارتى به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و دستورالعمل هاى مؤكدى به او مى دهد. گفتيم: نخستين آيه، از اين آيات، طبقِ تاریخ، در سرزمين «جحفه» در مسير پيامبر(صلى الله عليه وآله) به سوى «مدينه» نازل شد، او مى خواهد به «يثرب» برود و آن را «مدينة الرسول» كند، هسته اصلى حكومت اسلامى را در آنجا تشكيل دهد، و استعدادهاى نهفته را شكوفا سازد، و آنجا را پايگاه براى دستيابى به حكومت گسترده الهى و اهدافش، قرار دهد، اما با اين حال، عشق و دلبستگى او به «مكّه» سخت او را آزار مى دهد، و دورى از اين حرم امن الهى براى او بسيار ناگوار است. اينجا است كه نور وحى به قلب پاكش مى تابد، و بشارت بازگشت به سرزمين مکه را به او مى دهد، و مى گويد: «همان كسى كه قرآن را بر تو فرض كرد، تو را به جايگاه و زادگاهت باز مى گرداند» ( إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعاد ). غم مخور! همان خدائى كه موسى(عليه السلام) را در طفوليت به مادرش بازگرداند، همان خدائى كه او را بعد از يك غيبت ده ساله از «مدين» به زادگاه اصليش بازگردانيد، تا چراغ توحيد را برافروزد و حكومت مستضعفان را تشكيل دهد، و قدرت فرعونيان طاغوتى را درهم بشكند، همان خدا تو را با قدرت و قوت تمام به «مكّه» باز مى گرداند، و چراغ توحيد را با دست تو در اين سرزمين مقدس برمى افروزد. همان خدائى كه قرآن را بر تو نازل كرد، و ابلاغش را فرض نمود، و احكامش را واجب گردانيد، آرى، خداىِ قرآن، خداى با عظمت زمين و آسمان، اين امور در برابر قدرتش، سهل و آسان است. آن گاه مى افزايد: در برابر خيره سرىِ مخالفانِ سرسخت، بگو: «پروردگار من از همه بهتر مى داند چه كسى (برنامه) هدايت را آورده؟ و چه كسى در گمراهی روشن است»؟ ( قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى وَ مَنْ هُوَ فِي ضَلال مُبِين ). راه هدايت روشن است و گمراهى آنها آشكار، آنها بيهوده خود را خسته مى كنند، خدا به خوبى مى داند و دلهاى حق طلب نيز از اين واقعيت آگاه است
از مسائل مهمی كه جزء نیازهای انسان محسوب میشود دعا و نیایش است و درست مثل خداجویی از فطرت و ضمیر آدمی نشأت میگیرد.
وقتی سیر و سیاحتی به این كره خاكی میكنیم و با ملتهای مختلف و ادیان گوناگون و سنن و رسوم متفاوت آنها روبرو میشویم، میبینیم كه هر كدام برای خود اوراد و اذكار و دعاهای مخصوصی دارند و هیچ جای دنیا را نمییابیم كه مردمش از دعا جدا وبینیاز باشند. حتی آنها كه بت میپرستند در معابدشان با تمام قد به خاك میافتند و دعا میخوانند.
بنابراین دعا جزء نكات جدی و فطری ماست، ولی جای این گفت وگو هست كه چگونه دعا كنیم و در برابر چه كسی دعا نماییم و بالاخره مسیر صحیح دعا كدام است؟
پاسخ به اینها در بحثهای ما روشن خواهد شد. قرآن شریف كه چیزی را فرو گذار نكرده و جامعیت آن بر كسی پوشیده نیست، در تمامی مسائل مربوط به دعا، رهنمودهای بسیار روشن و جالبی را فرموده و در این جا كه محور سخن درباره لزوم و ضرورت دعاست به دو آیه اشاره میشود تا فطرتهای خفته و آشفته در خواب بیدار شوند و بیش از پیش به این مهم بپردازند.
«قُلْ ما یَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُكُمْ»[1]؛ بگو اگر دعایتان نباشد پروردگار من اعتنایی به شما ندارد.
«وَ پروردگارتان گفته: مرا بخوانید تا اجابتتان كنم كسانی كه از پرستیدن من كبر میورزند به خواری به جهنم وارد خواهند شد.( 2)
امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ در تفسیر و تبیین این دو آیه چنین فرموده است: منظور از كلام خداوند كه میفرماید: ان الذین یستكبرون... دعاست كه برترین عبادت دعا میباشد.[3] و از آن گرامی سؤال شد آیا زیاد قرآن خواندن بهتر است یا زیاد دعا كردن.[4] امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: دعا خواندن، آیا نشنیدهای كه خداوند متعال میفرماید: «قل ما یعبو ابكم...» بگو اگر دعایتان نباشد پروردگار من به شما اعتنایی ندارد.
ادب در دعا
این كه انسان باید بداند چه چیزهایی از پروردگار خویش طلب كند و چه عباراتی را در این مرتبه استخدام نماید تعبیر به ادب در دعا میشود.
قرآن و عترت به ما آموختهاند كه چگونه دعا كنیم و چه چیزهایی را جهت سعادت دنیا و آخرت خویش از حضرت حق مسألت نماییم.
در قرآن اغلب آیاتی كه به عبارت ربّنا مزین شده بیانگر این واقعیت است كه اهل ایمان را ارشاد فرماید تا چه چیزهایی را با چه جملاتی از خداوند تبارك وتعالی طلب كنند.
«رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»[5]؛ خدایا در دنیا و آخرت بر ما نیكی عطا كن و ما را از آتش نگه دار.
«رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَكَ»[6]؛ خدایا ما را از مسلمین قرار ده و نسل ما را از ایمان آورندگان بر تو قرار ده.
«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَهً»[7]؛ خدایا قلب ما را بعد از هدایت آلوده نكن و برنگردان و رحمتت را بر ما هدیه كن.
و دهها آیات دیگر كه همانند آیات فوق، ادب در دعا را به ما میآموزند.
چند چیز نشانگر رعایت ادب در دعا محسوب میشود، كه اینك به مواردی از آنها میپردازیم:
1. بسم الله الرحمن الرحیم؛ رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید دعایی كه اولش با بسم الله شروع شود رد نخواهد شد.[8]
2. ثنا و تمجید پروردگار؛ امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرمایند: در نوشتههای امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ بود كه قبل از دعا، مدح و ثناء حضرت حق را بگویند.[9]
3. صلوات بر محمد و آل محمد.
4. توسل به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ: امام رضا ـ علیه السّلام ـ فرمودند: هر گاه از خداوند تبارك و تعالی تقاضایی داشتی بگو خداوندا از تو میخواهم كه بحق محمد و علی كه نزد تو مقام والایی دارند حاجت مرا برآورده سازی.[10]
5. دعا در حق دیگران
اخلاص در دعا
اخلاص در دعا به خاطر تفاوت درك و شناخت افراد مراتبی دارد. بعضی در این مقام هستند كه انگیزه را از دعا خواندن از مقاصد مادی و دنیوی پاك كنند و با توجه به ثواب و عقاب اعمال و به قصد رسیدن به حور و غلامان و قصرهای آخرت و ترس از عذاب دوزخ دعا میخوانند و به همین علت در كتابهای دعا جستجو میكنند و هر دعایی كه ثواب اخروی بیشتری داشت انتخاب میكنند.
و برخی پا را فراتر نهاده و بدون طمع رفتن به بهشت و یا ترس از آتش جهنم، بلكه فقط جهت برقراری ارتباط با معبود و انس با حضرتش دعا میخوانند كه این گروه از احرار و آزادگانند.
«قل انّ صلاتی و نسكی و محیای و مماتی لله رب العالمین»[11]؛ بگو ای پیامبر همانا نماز و طاعات و كلیه اعمال من و زندگی و مرگ من همه برای خداست، كه پروردگار جهانیان است.
حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ عبادتهای مردم را به سه دسته تقسیم میفرمودند:
انّ قوماً عب
دوا الله رغبهً فتلك عباده التجار: گروهی خداوند را به امید بهشت عبادت كردند كه آن عبادت بازرگانان است.
انّ قوماً عبدوا الله رهبهً فتلك عباده العبید: و گروهی خداوند را از ترس جهنم عبادت كردند كه آن عبادت بردگان است.
انّ قوماً عبدوا الله شكراً عباده الاحرار و گروهی خداوند را عبادت كردند از روی شكر و سپاس كه آن عبادت آزادگان است.[12]
قصه همه وصل حور و خلد برین است
غایت مقصود ما نه آن و نه این است
شرایط استجابت دعا
در قرآن نكات مهمی دیده میشود كه حكایت از شرایط استجابت میكند (كه خلاصه وار اشاره میشود):
1. معرفت و باور به این كه پروردگار مالك علی الاطلاق است و همه چیز را در دست قدرت خویش دارد و اگر اراده كند پیچیدهترین گرهها را باز میكند. «تَبارَكَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛ بزرگ است آن كه سلطنت به كف اوست و او به همه چیز تواناست.[13]
2. دل را مصفّا كردن، حساسیت و عظمت دل نسبت به سایر اعضا بر كسی پوشیده نیست و بیتردید وقتی دل مصفّا شد دعا اثر میبخشد. « أُولئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»؛ این مردم پایدارندكه خدا بر دلهایشان نور ایمان انگاشته و بروح قدس الهی آنها را مؤید و منصور گردانیده است».[14]
3. استفاده از لقمه حلال؛ شاید بعضی توجه نداشته باشند كه خوردن مال حرام چه اثرات سوء بر وجودشان میگذارد و چگونه راه استجاب دعا را مسدود مینماید؛ « وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ مال یكدیگر را بناحق نخورید و كار را به محاكمه قاضیان نیفكنید كه به وسیله رشوه و زور پارهای اموال مردم را بخورید با این كه شما آگاهی دارید.[15]
4. تضرع و انابه: «ادعوا ربّكم تضرّعاً و خفیهً»؛ پروردگار خویش را با تضرع وزاری و در نهان بخوانید.[16]
انس دایمی با دعا
این نمك نشناسی است كه انسان در مواقع گرفتاری و هجوم مشكلات به درگاه الهی التجاء و انابه كند و همین كه حاجتش برآورده شد و به مرادش رسید دست از دعا و نیایش بردارد و از آن بدتر گاهی ناسپاسی و طغیان كند.
«وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَهً مِنْهُ نَسِیَ ما كانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ»؛ چون انسان را سختی رسید پروردگار خویش را بخواند و سوی او بازگردد وچون خدا نعمتی از جانب خویش بدو دهد آن سخت را كه سابقاً خدا را به رفع آن میخواند فراموش كند.[17]
طلب مغفرت و رحمت: در تمام قرآن 9 مورد به قهر خداوند، 20 مورد به سخط او، 13 مورد به انتقام حقتعالی اشاره شده، در حالی كه به فضل حضرت پروردگار 107 مورد و به غفران و مغفرت 180 مورد و به رحمت او 352 مرتبه اشاره گردیده است. البته به غیر از 113 باری كه اوّل سورههاو در سوره نمل دو بار قرار گرفته و این همه گواه این حقیقت است كه ای بندگان الهی خود را زیر چتر رحمت خداوند مهربان و رؤف قرار دهید كه خود فرموده است: كتب علی نفسه الرّحمه؛[18] یعنی رحمت را برای خود نوشته و واجب كرده است پس انسان همواره باید طلب مغفرت و رحمت كند، چنان كه از آیات زیادی بر میآید كه به یكی از آنها اشاره میكنیم.
«ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفّر عنا سیّئاتنا و توفّنا مع الابرار»؛ پروردگارا گناهان ما را بیامرز و بدیهایمان را بپوشان و مرا با نیكان بمیران.[19]
دعا برای سعادت دنیا و آخرت: « رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»[20].
از بعضی آیات شریفه قرآن مثل آیه 193 و 194 از سوره آل عمران و 7 تا 10 سوره مؤمن برداشت میشود كه ضمن داشتن عمل و انجام تكالیف شرعی باید جهت سعادت دنیا و آخرت در درگاه الهی دعا كرد و از حضرت حق خواست كه رفع گرفتاری دنیا و عذاب آخرت را از ما بنماید.
موانع استجابت دعا: اللهم اغفرلی الذنوب التی تجس الدّعاء:
موانع تا نگردانی ز خود دور
درون خانه دل نایدت نور
بعضی میگویند ما دعا میكنیم پس چرا مستجاب نمیشود؛ این اشخاص باید علت را در خودشان بیابند و موانع را بر سر راه استجابت دعا بردارند و اینك به بررسی خلاصه موانع استجابت دعا میپردازیم.
__________________
[1] . فرقان، 77.
[2] . مومن، 60.
[3] . كافی، كلینی، دار الكتب الاسلامیه، ج 2، ص 446.
[4] . بحار الانوار، مجلسی، ج 93، ص 299 و 300.
[5] . بقره، 201.
[6] . بقره، 128.
[7] . آل عمران، 8.
[8] . بحار الانوار، مجلسی، بیروت، ج 93، ص 315.
[9] . بحار الانوار، مجلسی، بیروت، ج 93، ص 315.
[10] . بحار الانوار، مجلسی، بیروت، ج 96، ص 22.
[11] . زمر، 2.
[12] . نهج البلاغه، علی ـ علیه السّلام ـ حكم و مواعظ، 237.
[13] . ملك، 1.
[14] . مجادله، 22.
[15] . بقره، 188.
[16] . ق، 33.
[17] . زمر، 8.
[18] . انعام، 12.
[19] .
ال عمران، 193.
[20] . بقره، 201..
روشن است که هیچ متنی در خلأ متولد نمیشود و طبعاً به طور مستقیم یا غیرمستقیم نظارتی بر واقعیّات فرهنگی و اجتماعی زمانه خویش دارد. در مورد متن وحیانی نیز این نکته وجود دارد که به شکلی ناظر به حوادث و واقعیّات فرهنگی – اجتماعی عصر نزول باشد؛ زیرا به غرض هدایت و ارشاد و تربیت الهی مخاطبان نازل شده است پس نمی تواند بی ارتباط با مسائل و موقعیّت فرهنگی و اجتماعی مخاطبان با آنها گفتگو کند و هادی آنان باشد. امّا مسئله این است که این توجّه و التفات به مسائل عینی عصر نزول به گونه ای نیست که قرآن به یک «محصول فرهنگی» و «متنی تاریخی» تبدیل شود که اوّلاً در حصار تنگ اقتضائات آن عصر و زمانه محصور و محدود گردد و برای اعصار دیگر غیر قابل توجّه باشد. و ثانیاً مضامین باطل و ناصواب برخاسته از جهل و عقب ماندگی فرهنگ آن عصر در درون مایه وحیانی راه یابد
پرسش:
بهر حال حداقل میتوان اذعان داشت که آیاتی که ناظر به موقعیت و یا اتفاق و یا سنت خاصی در آن زمان بوده با تغییر زمان و شرایط و موقعیت کارکرد خود را از دست میدهد و بجبر تغییر زمان و زمانه در عمل نسخ میشود به باور حقیر فقط محکمات قرآن که در هر زمان و مکان کاربرد عملی و واقعی دارد قابل نسخ نیست
بسمه تعالی
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر آیه شریفه ما ننسخ من آیه او ننسها نات بخیر منها او مثلها....بقره/ ۱۰۷ می فرماید نسخ موجب زوال نفس آیه منسوخ از دایره وجود نمیشود بلکه مقصد از نسخ از بین بردن اثر آیه است به عبارت دیگر بواسطه نسخ اثر آیه از تکلیف وغیره زوال می یابد ولی اصل آیه باقی است. و دلیل بقاء آیه منسوخ ،شمولیت آیه ناسخ بر کمال ومصلحت ایه منسوخ بنحو کاملتر است چون ایه ناسخ تنها در صورت وشکل ظاهری با ایه منسوخ منافات دارد و آیه منسوخ خالی از اشاره به موقتی حکمش نیست.
قابل تامل است که ممکن است نسخ یک آیه از یک جهت باشد ولی سایر جهات دیگر، منسوخ نشده باشد مثلا آیه ای از جهت حکم شرعی منسوخ شود اما از حیث بلاغت و اعجاز باقی باشد.
ادامه پرسش
ممنونم از لطف شما ،منظورم کمابیش همینه . آیه کارکرد خودش رو از دست میدهد و صرفا از همان حیث بلاغت و اعجاز باقی میماند . در عمل و برای امروز کاربردی عملی ندارد . مگر در همان حد که فرمودید.
بسم الله الرحمن الرحیم
بار دیگر یاد آوری میشود بحث ناسخ و منسوخ در قرآن، از مباحث پر مناقشه ای است که از دیر باز مورد توجه علمای اسلامی در حوزه های علوم قرآنی وفقه و اصول بوده است. که اکثر اختلافات در بیان تحدید آیات ناسخ و منسوخ ناشی از نوع نگاه و تعریف از نسخ می باشد. در پاسخ قبل گفتیم علامه طباطبایی(ره) در تعریف نسخ می گوید: «نسخ در قرآن مجید، بیان اعتبار حکم منسوخ است». وی شرایطی را از جمله: (1-تشریعی بودن حکم 2-وجود تنافی بین دو تشریع 3-محدود نشدن حکم ناسخ به زمانی معین 4-وحدت موضوع ) برای محقق شدن نسخ در نظر می گیرند هر چند ایشان در عمل، بعضا در بیان آیات ناسخ و منسوخ از شرایط خود عدول می کند. و آیات (109و180و240بقره ؛15و16سوره نساء :71مریم و12مجادله) را منسوخ می نامند. در حالی که به نظر می آید تنها آیه نجوی با تعریف و شرایطی که علامه ذکر کرده اند می تواند منسوخ باشد. سید قطب صاحب تفسیر المنار با اینکه معتقد به امکان نسخ در آیات هستند اما منسوخ بودن هیچ آیه ای را قبول نکرده اند. از موارد مورد توافق مفسرین المیزان و المنار این است که سنت هر چند به تواتر برسد قابلیت نسخ قرآن را ندارد. و از بین اقسام نسخ قابل فرض بر قرآن، فقط «نسخ حکم آیه بدون نسخ متن آیه» را می پذیرند.
حال با توجه به تعریف نسخ و حدود و ثغور آن آیا در نظر شما می توان به از کار افتادن بخشی از قرآن ملتزم شد ؟دلالت و پیام آیات قرآن هرچند ممکن است محدود به زمان و مکان خاصی باشد ولی همین میزان هم باعث نمیشود که اعتبارش را از حیث مفهومی از دست بدهد
بسم الله الرحمن الرحیم
خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی دو نشانه ی قدرتِ خداوند سبحانه و تعالی در نظام فلکی است که با پدیدار شدن این پدیدها، بندگانش متوجه قدرت خداوند و تسلیم در برابر او میشوند ویا لااقل حس تسلیم در درون آنها شکل می گیرد و از اعمال زشتی که ممکن است از آنها سر زده باشد، نادم شده و توبه بجا آرند، چون معمولاً تاریخ گواه است که بعد از خسوف و کسوف زلزله ها، سیلاب ها، برف کوچ ها و طوفانهای مهیبی رخ داده است.
پس، بر مسلمان لازم است که در همچو حالات در رهنمایی این آیاتِ الهی توبه کنند، و مؤذنین مردم را صدا بزند تا همه جمع شوند و نماز بر پا کنند. سپس دعای خیر کنند تا از وقوع مصیبتهایی در این حالت و یا حالات بعدی که آمدنی است در امان بمانند.
انسان نمیداند که لحظه یی بعد چه اتفاقی بر او خواهد افتاد، پس این آیات الهی هُشدار و بیدار باشی است به بندگان تا خالق یکتای احد و صمد خویش را فراموش نکرده، از اوامر او تعالی سرپیچی نکنند.
رسول کریم صلی الله علیه وسلم فرمودند:
"خورشید و ماه دو آیه از آیه های خداوند هستند که با آنها بندگانش را می ترساند، و این دو هرگز به سبب مرگ یا حیات شخصی خسوف نمی کنند، پس هرگاه در این آیات خداوندی چیزی مشاهده کردید نمازبخوانید ودعا کنید تا درآن حالت مصیبتها از شما برطرف گردد".
و در حدیث دیگری فرموده اند :
"فَإِذَا رَأَیْتُمْ شَیْئًا مِنْ ذَلِکَ فَافْزَعُوا إِلَی ذِکْرِهِ وَدُعَائِهِ وَاسْتِغْفَارِهِ" وفی لفظ آخر: "فَصَلُّوا وَادْعُوا حَتَّی یُکْشَفَ مَا بِکُمْ".
"اگر این آیات را دیدید به یاد و ذکر خدا و به دعا خواندن او و استغفارش پناه ببرید".
رحمت، به معنای نرمى و نرمخویى است که نیکى کردن به مورد رحمت را اقتضا مى کند. این واژه گاهى درباره مهربانى و نرم دلى به طور مجرّد و گاهى در معناى احسان و نیکى کردن که مجرّد از رقّت باشد، به کار مى رود. اما هرگاه خداى متعال با این واژه وصف شود، چیزى جز احسانِ مجرّد و بدون رقّت و رحم دلى مراد نیست.( مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۳۴۷)
همه هستی مظهر رحمت الهی است؛ از این روست که به بشر فرمان می دهد برای شناخت خداوند و اوصاف کمالی اش در گستره هستی بنگرند تا این گونه آثار رحمت الهی را در همه چیز ببیند. این بدان معناست که هستی بر بنیاد رحمت الهی نهاده شده که انسان اگر در هر چیزی از هستی بنگرد و در آن تدبر و دقت روا دارد، اثار رحمت الهی را می بیند.(روم، ایه ۵۰) در این آیه به نمونه هایی از آثار رحمت چون احیای زمین و حیات بخشیدن به آن از راه باران و پیدایش زندگی و حیات پس از آن اشاره شده است. این بدان معناست که همه هستی به عنوان مخلوق الهی و به ویژه زندگی و حیات بخشیدن به مرده و بی جان و حیات دوباره بخشیدن، از مصادیق رحمت الهی است.
پس از نظر قرآن، همه هستی و آفرینش آن از جلوه های رحمت الهی می باشد و در این میان بخشی از آفرینش چون حیات بخشی و احیاء دوباره قابل توجه تر است و انسان ها می توانند به این جلوه های الهی رحمت خاص را نیز نظاره کنند و رحمت بی کران الهی را مشاهده نمایند.
از آیه بسم الله الرحمن الرحیم نیز این معنا به دست می آید، چرا که خداوند در این آیه با بیان این که پس از ظهور و بروز در تمام و کمال خود (الله) نخستین جلوه اش، رحمت رحمانی و فراگیر بوده و جلوه بعدی اش نیز رحمت رحیمی و خاص است. در روایات ماثور آمده است که «رحمان» نظر به رحمت واسعه خدا در دنیا و آخرت و «رحیم» نظر به رحمت ویژه او در آخرت دارد. (الدّرّالمنثور، ج ۱، ص ۲۳) بنابراین اگر به هستی نگریسته شود، جز آثار رحمت الهی در دو شکل عمومی و خاص دیده نمی شود و به نظر می رسد که جایی برای غضب نیست. از این جهت است که رحمت خویش را سابق بر غضب خویش می داند.
در آیات قرآنی بیش از صد و بیست مورد از جلوه های عام و خاص رحمت الهی بیان شده است که از آن جمله می توان به قرآن(انعام، آیه ۱۵۷)، وجود مقدس پیامبر(آل عمران، آیه ۱۵۹)، نبوت(آل عمران، آیه ۷۴)، رهایی از عذاب(انعام، آیه ۱۵ و ۱۶)، هدایت (آل عمران، آیه ۷۳ و ۷۴)، قیامت(یس، ایه ۵۲)، زندگی و حیات(ملک، آیه ۲۸)، ثروت به انسان ها (مریم ، آیات ۷۷ و ۷۸) و مانند آن اشاره کرد.
خداوند، پیامبرش را به عنوان رحمت برای جهانیان می ستاید و وجودش را جلوه ای کامل از خود و مظهر الله دانسته است . از این روست که از آن حضرت(ص) جلوه ای از رحمت عام و خاص خداوندی نیز می باشد. پس پیامبر(ص) مظهر اسم رحمان و رحیم خداوندی است.(انبیاء، آیه ۱۰۷)
آثار رحمت الهی در پیامبر(ص) جلوه های زیبایی یافته است. بیان این جلوه های زیبا بدان معناست که هر کسی در مقام مظهریت رحمت الهی قرار گیرد، این گونه است. بنابراین، جلوه ها و آثار رحمت در هرکسی نمودی دارد که می بایست به آن توجه کند و از این طریق می توان دریافت که شخص در چه مقام مظهریتی از این جلوه گیری رحمت است.(آل عمران، آیه ۱۵۹)
خوشخویی و برخورد نرم با دیگران از جلوه های رحمت است. اگر کسی مظهر رحمت شد، می بایست در رفتار و کردار خویش آن را به نمایش گذارد. هر گونه تندخویی بیانگر آن است که نه تنها رحمت الهی را به سوی جلب و جذب نکرده بلکه غضب و خشم الهی را به سوی خود جلب و جذب کرده است.
انسان خوشخو خود بهره مند از رحمت الهی است و آن را نسبت به دیگران به نمایش می گذارد و مظهر رحمت الهی می شود و خداوند او را مجرای فیض رحمت خویش قرار می دهد.
از دیگر آثار رحمت می توان به وحی اشاره کرد . اگر خداوند به کسی رحمت کند او را به اشکال گوناگون از معارف بلند خود بهره مند می سازد. هر چه مرتبه انسان در مظهریت رحمت بالاتر برود، بهره مندی وی از رحمت خداوند در این حوزه معرفتی نیز بیش تر می شود. پیامبر(ص) چون جلوه کامل اسمای الهی به ویژه رحمت رحمانی و رحیمی خداوند است، در مرتبه اوج بهره مندی از رحمت الهی قرار گرفته و از وحی خاص بهره مند شده و معارفی بلند را دریافت کرده است. از این روست که خداوند در آیات ۳۱ و ۳۲ سوره زخرف نبوت آن حضرت(ص) را جلوه از رحمت پروردگاری خویش معرفی می کند؛ چرا که رحمت پروردگار در حق آن حضرت(ص) جز مقام بلند قاب قوسین و او ادنی نیست که همه معارف الهی را در مظهریت می کند.(نگاه کنید: مجمع البیان، ج ۹ و ۱۰، ص ۷۱)
تثبیت مفاهیم و معارف بلند مانند قرآن و جاودانگی آن ها در قلب و جان آدمی، از جلوه های رحمت الهی در شخص است. این معنا را می توان از آیات ۸۶ و ۸۷ سوره اسراء به دست آورد.
از جلوه های رحمت الهی می توان به مصونیت از گمراهی و رهایی از ضلالت و رسیدن به مصونیت از ضرر و زیان و خسران ابدی اشاره کرد.(نساء، آیه ۱۱۳)
بنابراین، اگر انسانی بخواهد دریابد که در پناه رحمت خاص الهی قرار دارد، می بایست در مسیر هدایت گام بردارد و از هر گونه ضرر و زیانی که دین و ایمان او را تهدید می کند، در امنیت باشد.
به سخن دیگر، نوعی عصمت در پناه رحمت ایجاد می شود و از هر گونه خطا و اشتباه و گناه و گمراهی در امان می ماند.(همان) هر چه انسان در مراتب مظهریت اوج گیرد و خداوند رحمت خاص خویش را به او متوجه سازد، از عصمت برتری بهره مند می شود.(همان)
خداوند در آیات ۲۶ و ۲۸ سوره اسراء، این معنا را مورد توجه قرار می دهد که انسان ها اگر در مسیر قرار گیرند که رحمت الهی را به خود جلب کنند ، خداوند از مال و امکانات او را بهره مند می کند تا از آن ها برای رسیدن به کمالات برتر استفاده کند.
به سخن دیگر، انسان هر چیز برتر و کمال تری را می خواهد می بایست کاری کند که تحت رحمت رحیمی الهی قرار گیرد.
رحمت، به معنای نرمى و نرمخویى است که نیکى کردن به مورد رحمت را اقتضا مى کند. این واژه گاهى درباره مهربانى و نرم دلى به طور مجرّد و گاهى در معناى احسان و نیکى کردن که مجرّد از رقّت باشد، به کار مى رود. اما هرگاه خداى متعال با این واژه وصف شود، چیزى جز احسانِ مجرّد و بدون رقّت و رحم دلى مراد نیست.( مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۳۴۷)
همه هستی مظهر رحمت الهی است؛ از این روست که به بشر فرمان می دهد برای شناخت خداوند و اوصاف کمالی اش در گستره هستی بنگرند تا این گونه آثار رحمت الهی را در همه چیز ببیند. این بدان معناست که هستی بر بنیاد رحمت الهی نهاده شده که انسان اگر در هر چیزی از هستی بنگرد و در آن تدبر و دقت روا دارد، اثار رحمت الهی را می بیند.(روم، ایه ۵۰) در این آیه به نمونه هایی از آثار رحمت چون احیای زمین و حیات بخشیدن به آن از راه باران و پیدایش زندگی و حیات پس از آن اشاره شده است. این بدان معناست که همه هستی به عنوان مخلوق الهی و به ویژه زندگی و حیات بخشیدن به مرده و بی جان و حیات دوباره بخشیدن، از مصادیق رحمت الهی است.
پس از نظر قرآن، همه هستی و آفرینش آن از جلوه های رحمت الهی می باشد و در این میان بخشی از آفرینش چون حیات بخشی و احیاء دوباره قابل توجه تر است و انسان ها می توانند به این جلوه های الهی رحمت خاص را نیز نظاره کنند و رحمت بی کران الهی را مشاهده نمایند.
از آیه بسم الله الرحمن الرحیم نیز این معنا به دست می آید، چرا که خداوند در این آیه با بیان این که پس از ظهور و بروز در تمام و کمال خود (الله) نخستین جلوه اش، رحمت رحمانی و فراگیر بوده و جلوه بعدی اش نیز رحمت رحیمی و خاص است. در روایات ماثور آمده است که «رحمان» نظر به رحمت واسعه خدا در دنیا و آخرت و «رحیم» نظر به رحمت ویژه او در آخرت دارد. (الدّرّالمنثور، ج ۱، ص ۲۳) بنابراین اگر به هستی نگریسته شود، جز آثار رحمت الهی در دو شکل عمومی و خاص دیده نمی شود و به نظر می رسد که جایی برای غضب نیست. از این جهت است که رحمت خویش را سابق بر غضب خویش می داند.
در آیات قرآنی بیش از صد و بیست مورد از جلوه های عام و خاص رحمت الهی بیان شده است که از آن جمله می توان به قرآن(انعام، آیه ۱۵۷)، وجود مقدس پیامبر(آل عمران، آیه ۱۵۹)، نبوت(آل عمران، آیه ۷۴)، رهایی از عذاب(انعام، آیه ۱۵ و ۱۶)، هدایت (آل عمران، آیه ۷۳ و ۷۴)، قیامت(یس، ایه ۵۲)، زندگی و حیات(ملک، آیه ۲۸)، ثروت به انسان ها (مریم ، آیات ۷۷ و ۷۸) و مانند آن اشاره کرد.
خداوند، پیامبرش را به عنوان رحمت برای جهانیان می ستاید و وجودش را جلوه ای کامل از خود و مظهر الله دانسته است . از این روست که از آن حضرت(ص) جلوه ای از رحمت عام و خاص خداوندی نیز می باشد. پس پیامبر(ص) مظهر اسم رحمان و رحیم خداوندی است.(انبیاء، آیه ۱۰۷)
آثار رحمت الهی در پیامبر(ص) جلوه های زیبایی یافته است. بیان این جلوه های زیبا بدان معناست که هر کسی در مقام مظهریت رحمت الهی قرار گیرد، این گونه است. بنابراین، جلوه ها و آثار رحمت در هرکسی نمودی دارد که می بایست به آن توجه کند و از این طریق می توان دریافت که شخص در چه مقام مظهریتی از این جلوه گیری رحمت است.(آل عمران، آیه ۱۵۹)
خوشخویی و برخورد نرم با دیگران از جلوه های رحمت است. اگر کسی مظهر رحمت شد، می بایست در رفتار و کردار خویش آن را به نمایش گذارد. هر گونه تندخویی بیانگر آن است که نه تنها رحمت الهی را به سوی جلب و جذب نکرده بلکه غضب و خشم الهی را به سوی خود جلب و جذب کرده است.
انسان خوشخو خود بهره مند از رحمت الهی است و آن را نسبت به دیگران به نمایش می گذارد و مظهر رحمت الهی می شود و خداوند او را مجرای فیض رحمت خویش قرار می دهد.
از دیگر آثار رحمت می توان به وحی اشاره کرد . اگر خداوند به کسی رحمت کند او را به اشکال گوناگون از معارف بلند خود بهره مند می سازد. هر چه مرتبه انسان در مظهریت رحمت بالاتر برود، بهره مندی وی از رحمت خداوند در این حوزه معرفتی نیز بیش تر می شود. پیامبر(ص) چون جلوه کامل اسمای الهی به ویژه رحمت رحمانی و رحیمی خداوند است، در مرتبه اوج بهره مندی از رحمت الهی قرار گرفته و از وحی خاص بهره مند شده و معارفی بلند را دریافت کرده است. از این روست که خداوند در آیات ۳۱ و ۳۲ سوره زخرف نبوت آن حضرت(ص) را جلوه از رحمت پروردگاری خویش معرفی می کند؛ چرا که رحمت پروردگار در حق آن حضرت(ص) جز مقام بلند قاب قوسین و او ادنی نیست که همه معارف الهی را در مظهریت می کند.(نگاه کنید: مجمع البیان، ج ۹ و ۱۰، ص ۷۱)
تثبیت مفاهیم و معارف بلند مانند قرآن و جاودانگی آن ها در قلب و جان آدمی، از جلوه های رحمت الهی در شخص است. این معنا را می توان از آیات ۸۶ و ۸۷ سوره اسراء به دست آورد .
از جلوه های رحمت الهی می توان به مصونیت از گمراهی و رهایی از ضلالت
و رسیدن به مصونیت از ضرر و زیان و خسران ابدی اشاره کرد.(نساء، آیه ۱۱۳)
بنابراین، اگر انسانی بخواهد دریابد که در پناه رحمت خاص الهی قرار دارد، می بایست در مسیر هدایت گام بردارد و از هر گونه ضرر و زیانی که دین و ایمان او را تهدید می کند، در امنیت باشد.
به سخن دیگر، نوعی عصمت در پناه رحمت ایجاد می شود و از هر گونه خطا و اشتباه و گناه و گمراهی در امان می ماند.(همان) هر چه انسان در مراتب مظهریت اوج گیرد و خداوند رحمت خاص خویش را به او متوجه سازد، از عصمت برتری بهره مند می شود.(همان)
خداوند در آیات ۲۶ و ۲۸ سوره اسراء، این معنا را مورد توجه قرار می دهد که انسان ها اگر در مسیر قرار گیرند که رحمت الهی را به خود جلب کنند ، خداوند از مال و امکانات او را بهره مند می کند تا از آن ها برای رسیدن به کمالات برتر استفاده کند.
به سخن دیگر، انسان هر چیز برتر و کمال تری را می خواهد می بایست کاری کند که تحت رحمت رحیمی الهی قرار گیرد
مشكل یتیمی از پدیده های اجتماعی محسوب می شود كه از گذشته در جوامع انسانی مطرح بوده است، جوامع نیز به تناسب با چنین قشری برخوردی متفاوت داشته اند، برخی از دیده ترحم و عطوفت ایتام را گرامی داشته و بعضی هم بر مشكلات ایتام افزوده اند، دین مقدس اسلام به عنوان آیینی جهانی كه برای تمام بخش های جامعه انسانی برنامه دارد، بی تردید درباره یتیمان و مسائل مادی و معنوی آن ها برنامه و توصیه های فراوانی دارد كه برخی در قرآن كریم بیان شده و بعضی نیز در روایات و سخنان پیشوایان معصوم- علیهم السلام- آمده است.
توجه و اهمیت دین اسلام درباره یتیم ها نیز افزون بر آن كه از رحمت و لطف خدا سرچشمه می گیرد، جنبه دیگری نیز دارد و آن نگاه پیش گیرانه از عواقب رها شدن یتیم ها به حال خود می باشد، چون اگر چنین افرادی به حال خود رها شوند در آینده هزینه های سنگینی را بر جامعه وارد خواهند ساخت و می توانند عامل بسیاری از ناهنجاری های جامعه شوند، به همین خاطر، قرآن كریم به این محور نیز توجه كافی داشته است.[1]
مفهوم یتیم
«یتیم» در اصل به معنای تنها و منفرد است و از یَتَمَ، یَتْیَمُ، یُتماً و یَتماً می باشد و در افراد انسان، به انقطاع و جدایی كودك از پدر یا از دست دادن او ـ قبل از سن بلوغ ـ اطلاق می شود.[2]
یتیم در اصطلاح مفسران نیز دارای معنای ویژه ای است; چنان كه مرحوم علامه طباطبایی(رحمه الله) می گوید: «یتیم به كسی گفته می شود كه پدرش را از دست داده و این واژه برای شخصی كه مادرش مرده، به كار نمی رود، برخی معتقدند كه در میان افراد انسان یتیم كسی است كه پدرش مرده و در حیوانات به كسی كه مادرش را از دست داده اطلاق می گردد.»[3]
محمدطاهر بن عاشور, در معنای یتیم می نویسد: «از نظر عرب ها، كودكی كه تنها مانده و پدرش را كه حامی و دفاع كننده و نفقه دهنده او بوده، از دست داده یتیم است و این مطلب درباره مادر صدق نمی كند، زیرا با از دست دادن او بی سرپرست نمی ماند.»[4]
تكریم ایتام در ادیان الهی
یتیم گرچه از نوازش های پدری محروم است، ولی از رحمت خداوند مهربان بی نصیب نیست و لطف پروردگار شامل حال او می شود، در دین مقدس اسلام، نسبت به رعایت حال و حفظ حقوق یتیم، سفارش فراوان شده و این اهمیت تنها اختصاص به اسلام ندارد; چنان كه قرآن كریم می فرماید: «به یاد آرید آن هنگام را كه از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم كه جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و درویشان نیكی كنید و با مردمان سخن نیك گویید و نماز بخوانید و زكات بدهید، ولی جز اندكی، پشت كردند و رویگردان شدند.»[5]
پیامبرانی چون حضرت موسی و حضرت عیسی- علیهما السلام- به شدت از حقوق یتیمان طرفداری كرده و ظلم به یتیمان را از گناهان كبیره شمرده اند.[6]
در عصر جاهلیت و قبل از اسلام، اعراب با تصرف در مال یتیمان و ظلم و ستم به آن ها، نه تنها او را تكریم نمی كردند، بلكه یتیم در نزد آن ها ارزشی نداشت و همواره او را به خواری، سستی و بیچارگی و فقر توصیف می كردند.[7]
دین اسلام به عنوان كامل ترین و جامع ترین دین الهی، همواره، مستضعفان و محرومان اجتماع را زیر حمایت خویش داشته است و در این میان ایتام بیشتر از سایر محرومان مورد عطوفت و رحمت قرار گرفته اند. برای روشن شدن اهمیت موضوع ایتام در اسلام كافی است كه بدانیم واژه یتیم و مشتقات آن 23 بار در آیات قرآن وارد شده و افزون بر این، آیاتی نیز هستند كه این واژه و تعبیر در ظاهر آن مشهود نیست، ولی مضمون آن آیات درباره یتیم است.
به طور كلی، در آیات و روایات اسلامی موجود سه موضوع مهم و اساسی درباره ایتام به چشم می خورد كه عبارتند از:
1ـ سرپرستی ایتام:
قرآن كریم و پیشوایان معصوم- علیهم السلام- امر سرپرستی كودكان یتیم را از بهترین و پسندیده ترین امور به حساب می آورند. و مؤمنان را در این راستا راهنمایی و تشویق می نمایند، تا در جامعه یتیمی آواره نماند و در پناه مؤمنان نیازهای آن ها برطرف شود.
قرآن كریم می فرماید: «...یَسْـَلُونَكَ عَنِ الْیَتَـمَی قُلْ إِصْلاَحٌ لَّهُمْ خَیْرٌ وَإِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ...;[8] از تو درباره یتیمان می پرسند، بگو: اصلاح كار آنان بهتر است و اگر زندگی خود را با زندگی آنها بیامیزید، آن ها برادران دینی شما هستند.» از آیه یاد شده بر می آید كه بهترین محیط برای كودكان یتیم، محیط طبیعی خانواده است و پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)جای دادن یتیم در منزل و تأمین نیازمندی های او را باعث قبولی اعمال در پیشگاه خداوند دانسته[9] و در حدیث دیگری فرموده: «در خانه ای كه یتیم باشد، رحمت و بركت الهی در فضای آن خانه حاكم خواهد شد» و باز می فرماید: «من و سرپرست یتیم، در بهشت در كنار هم خواهیم بود.»[10] اگر چه امروزه مؤسسات و كانون های یتیم نوازی در نقاط مختلف بقرار است، ولی چنین مراكزی به خاطر شرایط حاكم بر آن ها، به صفا و صمیمیت و گرمی خانواده نمی
رسد، چون اگر یتیمی در آغوش خانواده ای ایده ال پرورش یابد، از محبت پدرخوانده و مادرخوانده برخوردار می شود و آن ها نیز به مراتب بهتر از مربیان مؤسسات حمایت از ایتام، به یتیم ها محبت می كنند. بدیهی است كه یتیم در میان خانواده ای كه او را به فرزندخواندگی قبول كرده اند می تواند با جامعه و اطرافیان ارتباط بهتری برقرار نماید.
قرآن كریم، با نفی هر گونه مسائل غیر منطقی و خرافی، ماجرای به فرزندخواندگی زید توسط پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)را مطرح كرده و در واقع یكی از شیوه های سرپرستی از ایتام را قبول یتیم به عنوان فرزندخوانده و پرورش او در محیط خانواده می داند، چنان كه می فرماید: «خدا پسرخوانده هایتان را پسرانتان نكرده، این سخنانی است كه شما از پیش خود می گویید، ولی خدا حق را می گوید و به سوی راه درست هدایت می كند، پسر خوانده ها را به نام پدرانشان صدا بزنید، كه این نزد خدا به عدالت نزدیك تر است و به فرض كه پدر آنان را نمی شناسید، برادر دینی خطابشان كنید و یا به عنوان دوست صدایشان بزنید و خدا در آن چه كه تاكنون اشتباه كرده اید، شما مؤاخذه نمی كند، ولی آن چه را كه عمداً مرتكب می شوید، مؤاخذه می كند و خدا همواره آمرزنده و رحیم است.»[11]
از آیه یاد شده بر می آید كه فرزندخوانده احكام فرزند صلبی را ندارد و باید آن ها را به پدران خویش نسبت داد به آنها باید محبت و مودت نمود.
2ـ شیوه های رفتار با ایتام
در قرآن كریم و روایات اسلامی درباره شیوه رفتار با ایتام و یتیم نوازی تأكید و سفارش فراوان شده است، چنان كه خداوند متعال درباره ازدواج با دختران یتیم سفارش می كند كه رفتار عادلانه ای داشته باشید: «و اگر می ترسید كه (به هنگام ازدواج با دختران یتیم) عدالت را رعایت نكنید، (از ازدواج با آنان، چشم پوشی كنید و) با زنان پاك (دیگر) ازدواج نمایید...»[12]
علامه طباطبایی مورد نزول آیه یاد شده را ازدواج سرپرستان ایتام با دختران یتیم به خاطر بهره مندی از مالشان و سپس رها كردن آن ها در حالی كه تهی دست شده و كسی مایل به آن ها نیست دانسته است.[13]
خداوند متعال سرپرستان ایتام را از ستم در حق ایتام نهی كرده است.
به ایتام باید نیكی كرد[14] و امور و كارهای آن ها را باید اصلاح نمود.[15]
براساس آیات قرآن كریم، با ایتام باید به نیكی و مهربانی سخن گفت و به آن ها به شیوه پسندیده اطعام و پوشاك داد و آن ها را همه جا گرامی داشت و به آن ها پناه داد و هیچ گاه آن ها را نباید آزرد و یا با قهر آن ها را از خویش دور نمود، قرآن كریم می فرماید: «با یتیمان سخن نیكو و دل پسند بگویید، به آن ها اطعام دهید، آن ها را گرامی داشته و به آنها پناه دهید و هرگز آن ها را آزرده خاطر نكرده و از خود دور نكنید.»[16]
در روایات اسلامی نیز بر تكریم ایتام تأكیدشده است; پیامبر اكرم- صلی الله علیه وآله- می فرماید: «بهترین خانه مسلمانان آن منزلی است كه در آن، یتیمی زندگی كند كه با وی به نیكی رفتار شود و بدترین منزل ها آن است كه در آن جا به یتیمی اهانت گردد.[17]
حضرت علی-علیه السلام- می فرماید: «هر مرد و زن با ایمانی كه از روی مهربانی دست خود را روی سر یتیمی بكشد، خدای متعال به عدد هر مویی كه دست خود را روی آن می گذارد یك ثواب برای او می نویسد»[18]
همچنین حضرت علی- علیه السلام- در جایی دیگر می فرماید: «در تربیت و تنبیه یتیم مانند فرزند خویش عمل كن.» یتیم نوازی در سیره پیشوایان معصوم - علیهم السلام- امری مرسوم و با اهمیت بوده است; چنان كه نوشته اند حضرت محمد - صلی الله علیه وآله- روزی در راه اصلی مدینه می گذشت، چند كودك را دید كه طفلی را دوره كرده و او را به نداشتن پدر سرزنش می كنند و می گویند كه تو پدر نداری ولی پدر ما فلان است و دارای شأن و مقام می باشد، كودك یتیم بنای گریستن گذاشت. پیامبر گرامی- صلی الله علیه وآله- نزد او رفت و پرسید: چرا گریه می كنی؟ گفت: من پسر فلانی هستم كه در جنگ احد كشته شد، مادرم شوهر كرد و مرا از خود راند و خواهرم نیز فوت كرده است. پیامبر مهربان- صلی الله علیه وآله- او را نوازش و آرام كرد، فرمود: اگر پدرت را كشتند، من پدر توام و همسرم مادرت، فاطمه-علیها السلام- خواهرت است، كودك خوشحال شد و فریاد برآورد، هان! ای كودكان اكنون مرا سرزنش نكنید كه پدر و مادر و خواهر من از همه شما بهتر و برتر است، سپس حضرت او را به حضرت فاطمه سپرد، حضرت فاطمه- علیها السلام- نیز او را نوازش و پاكیزه نمود و لباسی پاك بر او پوشانید و تا رحلت پیامبر-صلی الله علیه وآله- در خانه حضرت فاطمه- علیها السلام- بود.[19]
__________________
[1]. ر.ك: تفسیر نمونه، آیه الله مكارم شیرازى و همكاران، ج 26، ص 463، تهران، دارالكتب الاسلامیه.
[2]. ر.ك: مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى، ص 575، دارالكتب العربى، بیروت; لغت نامه دهخدا، على اكبر دهخدا، ص 137، انتشارات دانشگاه تهران.
[3]. المیزان فى تفسیر القرآن، علامه سیدمح
مد حسین طباطبایى، ج 1، ص 219.
[4]. تفسیر التحریر و التنویر، محمدالطاهر بن عاشور، ج 4، ص 219، الدار التونسیه للنشر.
[5]. بقره/ 83.
[6]. الفروع من الكافى، محمد بن یعقوب كلینى، ج 8، ص 133، دارالتعارف، بیروت; بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 14، ص 290، مؤسسه الوفاء، بیروت.
[7]. براى آگاهى بیشتر ر.ك: تفسیر التحریر، محمد الطاهر ابن عاشور، ج 2، ص 355، مطلعه عیسى البابى الحلبى.
[8]. بقره/ 220.
[9]. مشكاه الانوار، ابى الفضل على الطبرسى، ص 291، المكتبه الحیدریه فى النجف.
[10]. ر.ك: تفسیر ابن كثیر، ابن كثیر، ج 4، ص 544، دارالمعرفه، بیروت.
[11]. احزاب/ 4 ـ 5.
[12]. نساء/ 3.
[13]. ر.ك: المیزان فى تفسیر القرآن، علامه سیدمحمدحسین طباطبایى، ج 4، ص 166 ـ 167، مؤسسه العلمى، بیروت.
[14]. بقره/ 83.
[15]. بقره/ 220.
[16]. ر.ك: سوره ها و آیات: نساء/ 8 و 127 ; انسان/ 8 ; فجر/ 17 ; ضحى/ 6 و 9; ماعون/ 2.
[17]. ر.ك: مستدرك الوسائل، محدث نورى، ج 2، ص 474، مؤسسه آل البیت، قم.
[18]. ثواب الاعمال، ص237.
[19]. ر.ك: مستدرك الوسائل، محدث نورى، ج 2، ص 474، مؤسسه آل البیت، قم.
1ـ قرآن و طهارت
«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ * لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ». (واقعه، 78 تا 80)
آنچه او (محمّد«ص») آورده قرآن كريم است* و اين آيات در كتاب مستوري جاي دارد* و اين كتاب را جز پاكان نميتوانند مس كنند.
2ـ قرآن، غير قابل شكست
«إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ * لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ». (فصّلت، 41 و 42)
اين كتاب به حقيقت غيرقابل شكست است * و هرگز حوادث گذشته و امروز و آيندة عالم نميتواند راه ورودِ باطل را در آن باز كند، زيرا از جانب خداي حكيم و ستودة صفات نازل شده است.
3_ محكم و متشابه
«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ». (آل عمران، 7)
او خدايي است كه نازل كرد بر تو (اي پيامبر) قرآن را، كه قسمتي از آن آيات محكمات است كه اصل كتابند و قسمتي ديگر آيات متشابهات است (كه بايد در دريافت معاني آنها، چارچوب محكمات مراعات گردد).
4_طريق نزول قرآن
«وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَلي مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلاً ». (اسراء، 106)
و قرآن كه آن را بخش بخش فروفرستاديم، تا به تدريج و به آهستگي، آن را بر مردمان فروخواني.
5ـ شب قدر، نزول قرآن
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ». (قدر، 1)
ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل كرديم.
6ـ عظمت قرآن
«لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلي جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ»( حشر، 21).
اگر اين قرآن را بر كوهي نازل ميكرديم، آن را ميديدي كه از ترس خدا فرو افتاده خورده است.
7ـ تدبير در قرآن
«كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ». (ص، 28)
كتابي فرخنده بر تو فرو فرستاديم، تا در آيات آن تدبير كنند و خردمندان از آن پند گيرند.
8ـ قرآن از طرف خداوند
«قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ». (مائده، 15)
از طرف خدا، نور و كتاب آشكاري به سوي شما آمد.
9ـ وحي كلام الهي به سوي رسول خدا (ص)
«وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ». (انعام، 19)
اين قرآن بر من وحي شده تا شما و تمام كساني را كه اين قرآن به آنها ميرسد بيم دهم (و از مخالفت با فرمان خدا بترسانم).
10ـ همه چيز در قرآن
«ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ». (انعام، 18)
ما هيچ چيز را در اين كتاب، فروگذار نكرديم سپس همگي به سوي پروردگارشان محشور ميگردند.
11ـ تصديقكننده
«وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ». (انعام، 92)
و اين (قرآن) كتابي است پربركت، كه آنچه را پيش از آن آمد تصديق ميكند.
12ـ هدايت مردم بوسيلة قرآن
«المص * كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْري لِلْمُؤْمِنِينَ». (اعراف، 1)
المص. (بعضي در تفسير آن گفتهاند خداي مهربان صاحب اقتدار بردبار) اي رسول كتابي بزرگ براي تو نازل شد پس تو دلتنگ و رنجه خاطر (از انكار مردم) مباش تا مردمان را به آيات عذابش بترساني و اهل ايمان را به بشاراتش يادآور شوي.
13ـ تمسّك به قرآن
«وَ الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلوةَ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ». (اعراف، 170)
و آنها كه به كتاب (خدا) تمسّك جويند و نماز را برپا دارند (پاداش بزرگي خواهند داشت، زيرا) ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم كرد.
14ـ حقايق كتاب قرآن
«يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ * يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ». (مائده، 15و16)
اي اهل كتاب! پيامبر ما، كه بسياري از حقايق كتاب آسماني را كه شما كتمان ميكرديد روشن ميسازد، به سوي شما آمد؛ و از بسياري از آن، (كه فعلاً افشاي آن مصلحت نيست) صرفنظر مينمايد. (آري)، از طرف خدا، نور و كتاب آشكاري به سوي شما آمد * خداوند به بركت آن، كساني را كه از خشنودي او پيروي كنند، به راههاي سلامت، هدايت ميكند، و به فرمان خود، از تاريكيها به سوي روشنايي ميبرد؛ و آنها را به سوي راه راست، رهبري مينمايد.
15_ انذاركننده
«وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ * لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكافِرِينَ». (يس، 69و70)
و ما به اوشعر نياموختيم و سزاوار او ني
ست. نيست آن مگر ياد آوري و قرآن روشنگر* تا انذار كني كسي را كه زنده است و محقق گردد گفتار بر كافرين.
16_ كتمان قرآن كريم
«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدي مِن بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ». (بقره، 159)
كساني كه دلايل روشن، و وسيلة هدايتي را نازل كرديم، بعد از آن كه در كتاب براي مردم بيان نموديم كتمان كنند، خدا آنها را لعنت ميكند، و همة لعنكنندگان نيز، آنها را لعن ميكنند.
17_ قدرت نماييِ قرآن در مقابل جن و انس
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً». (اسري، 88)
بگو اگر انس و جن گرد آيند براي اين كه مثل قرآن را بياورند؛ نميآورند اگر چه برخي پشتيبان بعضي ديگر باشند.
18_اگر قدرت داريد ده سوره بياوريد
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَيهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ * فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْفَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ». (فصلت، 41و42)
آيا ميگويند آن را به دروغ بافته و به خدا نسبت دادهاي بگو پس بياوريد ده سوره مثل آن دروغ بستها را و بخوانيد و دعوت كنيد هر كه را كه ميتوانيد، غيرخدا، اگر راستگويانيد پس اگرپاسخ ندادند به شما پس بدانيد كه آن بر اساس علم خداوند نازل شده است و اين كه معبودي جز او نيست پس آيا تسليم شدگانيد؟.
19ـ قرآن به زبان عربي
«وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذَرِينَ * بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ » (شعراء، 192 تا 195)
مسلماً اين (قرآن) از سوي پرورگار جهانيان نازل شده است * روح الامين آن را نازل كرده است * بر قلب (پاك) تو، تا از انذار كنندگان باشي * آن را به زبان عربي نازل كرد.
20_ وحي الهي
«وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَري مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ». (يونس،37)
شايسته نبود (و امكان نداشت) كه اين قرآن بدون وحي الهي به خدا نسبت داده شود، ولي تصديقي است براي آنچه پيش از آن است (از كتب آسماني) و شرح وتفصيلي بر آنها است شكي در آن نيست و از طرف پروردگار جهانيان است.
21_ نسبت دروغ به قرآن
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَريهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ».)يونس، 38(
آيا آنها ميگويند قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟! بگو اگر راست ميگوييد يك سوره همانند آن بياوريد و غير از خدا، هر كس را ميتوانيد (به ياري) طلبيد.
22_قرآن سخن راست
«ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَري وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدي وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ».(يوسف، 111)
اينها داستان دروغين نبود؛ (بلكه وحي آسماني است و) هماهنگ است با آنچه پيش روي او (از كتب آسماني پيشين) قرار دارد؛ و شرح هر چيزي (كه پاية سعادت انسان است)؛ و هدايت و رحمتي است براي گروهي كه ايمان ميآورند.
23ـ مَثَلهاي قرآن
«وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ * قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» (زمر، 27و28)
و به تحقيق براي مردم در اين قرآن هرگونه مَثَل زديم شايد متذكر شوند * قرآني عربي بدون كژي شايد تقوا پيشه كنند.
24_ قرآن با عظمت
«وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتي بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً» (رعد،31)
اگر بوسيلة قرآن كوهها به حركت درآيند يا زمينها قطعه قطعه شوند يا بوسيلة آن با مردگان سخن گفته شود (باز هم ايمان نخواهند آورد) ولي همه كارها در اختيار خدا است
در ابتدا نکاتی را به طور اختصار اشاره نمائيم:
الف) مقام امامت همان گونه كه در سئوال به آن اشاره شده است برتر از نبوت است. از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه فرمود: خداي تبارك و تعالي ابراهيم را بنده خود برگزيد پيش از آن كه پيامبر شود، و او را پيامبر نمود پيش از آن كه رسول شود. و او را رسول خود ساخت پيش از آن كه خليل شود، و او را دوست گرفت پيش از آن كه او را امام قرار دهد،
چون همه اين مقامات و مراتب را فراهم آورد فرمود: «اني جاعلك للناس اماما» من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، اين مقام براي ابراهيم بزرگ جلوه كرد عرض نمود: از فرزندام هم به امامت مي رسند؟ خدا فرمود: پيمان من به ستمكاران نمي رسد. شخص غير خردمند نمي تواند پيشواي افراد پرهيزكار و عاقل قرار گيرد و ظالم از نظر خدا، كم خرد است و او نمي تواند در رأس امتي باشد كه در بين آنان افراد متّقي و وارسته وجود دارند.(1)
ب) بين سه مقام نبوت، رسالت و امامت فرق است: نبي كسي است كه پيام خدا را از خدا دريافت مي كند ولي مسئول ابلاغ آن نيست. رسول پيام خدا را دريافت مي كند و مسئول رساندن آن به مردم است.
امام پيام را از خدا به صورت وحي دريافت نمي كند اما آن چه توسط جبرئيل بر رسول نازل گشته آن را پاسداري و به مردم ابلاغ مي كند بلكه مأمور و مسئول اجراء و انجام پيام حق نيز مي باشد و بدين دليل چون مسئوليت امام از نبي بالاتر است مقام امامت ازرسالت و نبوّت والاتر است. و لذا وجود امام در اجتماع بشري ضروري است.
در فرهنگ اسلام لزوم امام تا بدان جاست كه در روايت آمده است كه: اگر دو نفر وجود داشته باشند يكي از آن دو، رهبر و پيشواي ديگري است.(2) لازم به ذكر است كه با اين توضيح گمان نشود كه مقام امير المومنين و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بالاتر است چون آن حضرت علاوه بر مقام نبوت و رسالت، مقام امامت را نيز دارا بود.
ج) نكته اي كه به نظر مي رسد غفلت از آن باعث ايجاد سئوال مورد نظر شده اين است كه به نظر پرسشگر محترم چنين آمده: از آن جا كه مقام امامت برتر از نبوت است و حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ بعد از طي مقام خلّت و نبوت به اين مقام نائل گرديده و قرآن كريم به اين مطلب تصريح دارد در حالي كه امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ محدّث بوده و به هيچ وجه وحي بر آنان نازل نمي شد و روايات نيز بر اين مطلب صراحت و تاكيد دارند،
پس چگونه ممكن است بين آياتي كه مقام امامت را برتر از نبوت و به نظر پرسشگر مترتب بر آن مي داند)،و رواياتي كه مي گويد ائمه فقط محدث بوده و داراي مقام نبوت نمي باشند. قابل جمع است؟ يعني چگونه كسي كه پيامبر نيست و فقط امام است برتر از كسي است كه پيامبر است، و داراي مقام بالاتر است در حالي كه پيامبر نيست؟
در حالي كه ما توضيح داديم و بين مقام امامت و نبوت و رسالت تفكيك قائل شديم. بنابراين مي شود كسي امام باشد در عين حال نبي و رسول نباشد وائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ چنين بوده اند. آن بزرگواران محدّث و امام بودند و لذا داراي مقامي بوده اند كه به جزء انبياء او لو العزم بقيه انبياء عظام فاقد آن بوده اند.
پس معناي اين كه مقام امامت از نبوت برتر مي باشند اين نيست كه امامان ما ازمقام نبوت نيز برخوردارند و هيچ كس چنين ادعايي نكرده است و اصولا مقام امامت مترتب و فرع بر نبوت نيست و ملازمه بين اين دو مقام وجود ندارد تا بگوئيم: رواياتي كه دلالت دارند حضرت علي ـ عليه السلام ـ همانند و زير سليمان و يا ذو القرنين مي باشد، با آياتي كه دلالت بر برتري مقام امامت بر نبوت دارند، منافات دارند.
بلكه در قرآن و روايات تصريح به خاتميت نبوت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ شده است در حالي كه امامت جريان دارد و يك حقيقت هميشه جاري تا قيامت خواهد بود. بر اين اساس مي شود كسي امام باشد و مقام اش برتر از نبي باشد در حالي كه داراي مقام نبوت نيست و تنها از مقام امامت كه برتر از نبوت است برخوردار باشد.
نكته اي كه نبايد از نظر دور داشت اين است كه در بحث مفاضله بين ائمه اطهار و انبياء عظام الهي نيز اقوال مختلفي وجود دارد و افضليت و برتري آن بزرگواران يك مسأله اجماعي نمي باشد كه عالم جليل القدر شيخ مفيد قدّس سرّه دركتاب شريف « اوائل المقالات» به آن اشاره نموده است: «عده اي از علماء اماميه قطع و يقين به برتري ائمه اهل بيت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر همه انبياء غير از نبي مكرّم اسلام حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دارند.
و گروهي اعتقاد دارند كه ائمه اطهار بر همه انبياء عظام به جز او لوالعزم از آنان، برتري و فضيلت دارند. و جماعتي قائل به برتري همه انبياء بر امامان هستند. و اين بابي است كه در ايجاب و منع آن براي عقول ( عادي) مجالي نيست. و بر هيچكدام از اقوال سه گانه هم اتفاق نظر و اجماعي وجود ندارد.
و تنها رواياتي از پيامبر اكرم
صلی الله عليه و آله و سلم ـ درباره امير المومنين و ائمه از فرزندان او (به ما رسيده) است و (نيز) رواياتي از ائمه راستين بعد از آن حضرت. و (لكن) در قرآن مواردي (مثل آيه مباهله كه علي ـ عليه السلام ـ نفس پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ شمرده شده است) وجود دارد كه نظريه اول را تقويت مي كند.(3) زيرا در برتري رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر همه انبياء عظام جاي ترديد نيست و علماء اسلام اتفاق نظر دارند وقتي امير المومنين ـ عليه السلام ـ به نص قرآن و ائمه اطهار به تبع آن بزرگوار، نفس پيامبر باشند، داراي همه فضائل آن حضرت به جز نبوت هستند، پس آن ها نيز بر همه انبياء برتري دارند.
پاورقی:
1. محمد ابن يعقوب کليني، اصول کافي، ج1، ص238.
2. همان.
3. اوائل المقالات، الشيخ المفيد (ره)، ص70.
ش
مقدمه
در جهاني كه ما در آن زندگي ميكنيم، سراسر با وسایل سر و كار داريم، آب مينوشيم تا رفع تشنگي نماييم، نان ميخوريم تا رفع گرسنگي كنيم، وقتي مريض ميشويم، دارو استفاده ميكنيم تا بهبود يابيم و...؛ بنابراين، استفاده از وسيله براي رسيدن به يك نتيجه، امري مسلّم است و شكي در آن نيست. براي رسيدن به مقامهاي بالاي معنوي هم، خداوند وسيلههايي قرار داده است كه انسان به كمك اين وسيلهها ميتواند به مقامات عاليه دست يابد.
تعریف توسل
توسل در لغت به معناي تقربجستن و يا چيزي است كه باعث تقرب به ديگري میشود[۱] و در اصطلاح، به این معنا است که انسان «موجود گرانمايهاي را جهت رسيدن به اهداف و نيل به مقام قرب الاهي بين خود و خدا، وسيله قرار دهد. [۲]
توسل در قرآن کریم
به برخی از آیاتی که از آنها جواز توسل به انبیاء، اولیاء و مقربان درگاه الاهی استفاده میشود، اشاره میکنیم.
۱. آیه توسل: «یا ایها الذین آمنوا اتقوالله و ابتغوا الیه الوسیلة وجاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون؛ [۳] ای کسانی که ایمان آوردهاید، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و وسیلهای برای تقرب به او بجویید و در راه او جهاد نمایید، باشد که رستگار شوید».
در آیة مذکور واژة «وسیله» به صورت مطلق آمده است؛ یعنی هر چیزی که مورد توجه و پسند خدا باشد، میتواند وسیله قرار گیرد. ممکن است این وسیله از نوع افعال باشد، مانند نماز، روزه، حج، جهاد، یا از انواع اشخاص باشد، مانند انبیا و اولیای خدا، یا از نوع اشیا باشد، مانند کعبه، حجرالاسود، مقام ابراهیم و قرآن. خلاصه هر چیزی که ما را به خدا نزدیک کند و ما را به یاد خدا بیندازد، میتواند وسیله قرار گیرد.
۲. آیه وحدت: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولاتفرقوا؛ [۴] همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و از هم جدا نشوید». این «حبل الله» میتواند قرآن، اسلام، پیامبر - صلّی الله علیه وآله وسلّم-، امامان معصوم (ع) و اولیای الاهی باشد. در هر حال، این آیه بر جواز توسل به غیر خدا دلالت میکند؛ چون «حبل الله» هر چه باشد، چیزی است که واسطه ارتباط میان مردم و خداست.
۳. آیه استغفار: «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفرالله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توّاباً رحیماً؛ [۵] و اگر آنها هنگامی که به نفس خود ظلم کردهاند، پیش تو آیند و از خدا طلب مغفرت کنند و رسول هم برای آنان طلب آمرزش کند، خداوند را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت».
بیضاوی، مفسر بزرگ اهل سنت، میگوید: این خطاکاران پیش رسول خدا معذرت خواهی میکردند و رسول اکرم هم شفیع آنها میشد و خدا نیز آنها را میبخشید. رسول خدا حق دارد که عذر آنها را بپذیرد و برای آنها شفاعت کند؛ گرچه جرمشان بزرگ باشد. [۶]
امام مفسران اهل سنت، فخرالدین رازی، میگوید: ممکن بود بدون استغفار رسول اکرم(ص) توبه آنها پذیرفته شود، اما وقتی استغفار رسول خدا(ص) به توبه آنها ضمیمه شود، قبول توبه حتمی خواهد بود. [۷] همین کار مصداق بارز توسل به پیامبر است که خداوند آن را به مردم آموخته است و این آیه مشروعیت توسل به غیر خدا را به روشنی ثابت میکند.
آیت الله مکارم شیرازی مینویسد:
از این آیه پاسخ کسانی که توسل جستن به پیامبر و یا امام را یک نوع شرک میپندارند، روشن میشود؛ زیرا این آیه صریحاً میگوید که رو آوردن به پیامبر و او را بر درگاه خدا شفیع قرار دادن و وساطت و استغفار او، برای گنهکاران مؤثر است و موجب پذیرش توبه و نزول رحمت الاهی میشود. اگر وساطت و دعا و استغفار خواستن از سوی خدا شرک بود، چگونه ممکن بود در قرآن چنین دستوری به گنهکاران داده شود. منتها افراد خطاکار باید نخست توبه کنند و از راه خطا برگردند، سپس برای قبول توبه خود از استغفار پیامبر استفاده کنند. پس پیامبر آمرزنده گناه نیست؛ او تنها میتواند از خدا طلب آمرزش کند. این آیه نیز پاسخ دندان شکنی است به آنها که این گونه وساطت شرک میدانند. [۸]
۴. آیه مدح متوسلان: «قل ادعوا الذین زعمتم من دونه فلا یملکون کشف الضرّ عنکم ولاتحویلا اولئک الذین یدعون یتبغون الی ربهم الوسیلة ایّهم اقرب و یرجون رحمته ویخافون عذابه ان عذاب ربک کان مخدوراً؛ [۹] بگو: کسانی را که غیر از خدا را (معبود خود) میپندارند، آنها نمیتوانند مشکلی را از شما برطرف سازند و نه تغییری در آن ایجاد کنند. کسانی را که آنان میخوانند، خودشان وسیلهای (برای تقرب) به پروردگارشان میجویند؛ وسیلهای هر چه نزدیکتر و به رحمت او امیدوارند و از عذاب او میترسند؛ چرا که عذاب پروردگارت همواره در خور پرهیز و وحشت است»!
این دو آیه بر مشروعیت توسل به افرادی که مقرباند دلالت میکند. مفسران اتفاق نظر دارند که «یبتغون الی ربهم الوسیلة ایّهم اقرب»، مدح و توصیف برای مؤمنان است؛ زیرا آنان برای رسیدن به خدا توسل میجویند. البته در اینکه متوسلان باید به چه کسانی متوسل شوند، اختلاف وجود دارد، اما همگان به حقیقت جواز توسل اعتراف نمودهاند.
مؤمنان برخلاف مشرکان به کسانی متوسل میشوند که اهل باشند و صلاحیت رفع مشکلات را داشته باشند. این آیه مشرکان را نکوهش میکند که آنها چیزهایی را عبادت میکنند و از آنها طلب حاجت میکنند که اصلاً مالک نفع و ضرر خود نیستند.
۵. آیه طلب استغفار: «قالوا یأبانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین قال سوف استغفرلکم ربی انه هو الغفور الرحیم؛ [۱۰] گفتند: پدرجان، از خدا برای ما آمرزش بخواه که ما خطاکار بودیم. گفت: به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش میطلبم که او آمرزنده و مهربان است».
از این دو آیه نیز استفاده میشود که طلب استغفار از دیگری، نه تنها منافات با توحید ندارد، بلکه راهی برای رسیدن به لطف پروردگار است. همین که یعقوب، پیامبر بزرگ خدا، تقاضای فرزندان را میپذیرد و پاسخ مثبت به آنها میدهد، نشاندهندة این نکته است که توسل به اولیای الاهی امری جایز است. [۱۱]
توسل در روایات و سیره مسلمانها
روايات زيادي در زمينه جواز توسل داريم. بسياري از اين روايات مربوط به توسّل به شخص پیامبر گرامی اسلام (ص) است كه گاه قبل از تولّد و گاه بعد از تولّد و يا در حال حيات و گاه بعد از رحلت آن حضرت مي باشد. حاصل آن كه تمام اقسام توسّل در اين روايات ديده مي شود، به گونهاي كه راه را بر تمام بهانهجويان وهّابي ميبندد. اكنون به چند نمونه از اين روايات توجّه كنيد:
۱- احمد بن حنبل در مسند خود از عثمان بن حنيف، چنين روايت ميكند: «مردي نابينا نزد پيامبر گرامي آمد و گفت: از خدا بخواه تا مرا عافيت بخشد، پيامبر فرمود: اگر ميخواهي دعا نمايم و اگر مايل هستي به تأخير مياندازم و اين بهتر ميباشد. مرد نابينا عرض كرد: دعا بفرما. پيامبر گرامی او را فرمان داد تا وضو بگيرد و در وضوي خود دقت نمايد و دو ركعت نماز بگذارد و اين چنين دعا كند: پروردگارا! من از تو درخواست ميكنم و به وسيله محمد، پيامبر رحمت به تو روی می آورم ای محمد من در مورد نيازم به وسيله تو به پروردگار خويش متوجه ميشوم تا حاجتم را برآورده فرمايي، خدايا او را شفيع من گردان».[۱۲]
ازاين روايت به خوبي استفاده ميشود كه توسل به پيامبر گرامي اسلام(ص) به منظور برآورده شدن نياز، به وسيله آن حضرت جايز است، بلكه رسول خدا آن مرد نابينا را فرمان داد تا آن گونه دعا كند، و با وسيله قرار دادن پيامبر(ص) بين خود و خدا، از پروردگار درخواست نمايد و اين معنا همان توسل به اولياي الاهي و عزيزان درگاه خداوند است. [۱۳]
۲. توسّل ابوطالب به پيامبر اكرم (ص) در كودكي. خلاصة حديث چنين است: وقتي خشكسالي در مكّه واقع شد، قريش نزد ابوطالب رفته و گفتند: تمام بيابانها خشك شده، قحطي همه جا را در فرا گرفته، بيا برويم و از خدا طلب باران كنيم، ابوطالب حركت كرد درحاليكه كودكي با او بود (پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ) چهرة اين كودك مانند آفتاب درخشان بود. ابوطالب در حاليكه پيامبر اكرم (ص) را بغل كرده بود، پشت خود را به كعبه چسبانيد و به همين كودك متوسّل شد، در حاليكه در آسمان هيچ ابري نبود. ناگهان ابرها از اين طرف و آن طرف در آسمان ظاهر شدند و به هم
پيوستند و چنان باراني باريد كه بر اثر آن بيابانهاي خشك سرسبز شدند. [۱۴]
۳. توسل به پيامبر اكرم (ص) بعد از وفات او. قحطي شديدي در مدينه پيش آمد. گروهي از مردم نزد عايشه رفته و چاره جويي خواستند، عايشه گفت: برويد كنار قبر پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ، سوراخي در بالاي سقف قبر بكنيد به طوري كه آسمان از آنجا ديده شود و منتظر نتيجه باشيد، رفتند و آن سقف را سوراخ كردند به طوري كه آسمان ديده ميشد، باران فراواني باريد بهقدري كه بعد از مدتي بيابانها سر سبز شد و شتران چاق و فربه شدند. [۱۵]
۴. توسّل به عباس عموي پيامبر اكرم (ص) عمربن خطّاب هنگامي كه در مدينه قحطي شد به وسيلة عباس بن عبدالمطلب از خدا تقاضاي باران كرد و عبارتش درموقع دعا اين بود: خداوندا ما به پيامبر خود متوسّل ميشديم و تو باران براي ما ميفرستادي، الآن به عموي پيامبرمان متوسّل ميشويم، براي ما باران بفرست، راوي ميگويد: به دنبال آن باران فراواني نازل شد. [۱۶]
۵. توسل به اهل بیت پيامبر اكرم (ص) ابن حجر مكّي در صواعق از امام شافعي پيشواي معروف اهل سنّت نقل ميكند كه شافعي به اهل بيت پيامبر اكرم (ص) توسّل ميجست و اين شعر معروف را از او نقل ميكند:
آل النبي ذريعتي و هم اليه وسيلتي
ارجوا بهم أعطي غداً بيد اليمين صحيفتي
خاندان پيامبر اكرم (ص) وسيلة من هستند. آنها در پيشگاه او سبب تقرّب من ميباشند. اميدوارم فرداي قيامت به سبب آنها نامة اعمال من به دست راست من سپرده شود! [۱۷]
از روايات مذکور و روایات متعددي دیگر كه از طرق شيعه و اهل سنت در اين زمينه وارد شده به خوبي استفاده ميشود كه توسل به معناي مذكور، هيچگونه اشكالي ندارد. سيره مسلمين در زمان زندگاني پيامبر(ص) و بعد از آن بر اين بوده كه به اولياء خدا و بندگان صالحش متوسل ميشدند، بدون اينكه در ذهن شان خطور كند كه اين كار شرك، بدعت و حرام است.
ختم سخن
از مطالب مذکور به این نتیجه میرسیم که توسل به انبیاء، امامان معصوم و اولیای الاهی هیچگونه منافاتی با توحید ندارد؛ زیرا اولا؛ این مساله یک امر عرفی است که وقتی کسی بخواهد از شخص دیگری تقاضای امر مهم و با ارزشی را بکند، برای این که زودتر به هدفش برسد، در پی آن بر میآید که شخص سومی را که رابطه نزدیکتری با فرد مورد نظر دارد، بیابد و او را واسطه قرار دهد.
ثانیاً؛ همانگونه که اشاره شد، در خود قرآن کریم آیاتی وجود دارند که در آنها به گروهی امر شده است که باید نزد پیامبر بیایند و از ایشان بخواهند که برایشان طلب آمرزش و مغفرت نمایند و چون چنین نکردند، مورد توبیخ قرار گرفتند. این توبیخ حاکی از مقبولیت، مشروعیت و مطلوبیت توسل در نزد خداوند است.
ثالثاً؛ باید دانست که توسل جستن و واسطه قرار دادن انسانهای برگزیده و شایستهای همچون انبیا و امامان معصوم و اولیای الاهی وقتی با توحید در دعا منافات پیدا میکند که بخواهیم آنان را در عرض خداوند قرار دهیم و مستقلاً از آنان چیزی بخواهیم که در این صورت توسل به معنای شرکورزیدن به خدا و رقیب تراشیدن برای اوست، اما توسل جستن به پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلّم- و امامان معصوم (ع) هرگز به این معنا نیست که آنها نیز در کنار خداوند، ربوبیت و تدبیر امور و اجابت حوائج مردم را مستقلاً به عهده داشته باشند، بلکه توسل، تنها به معنای واسطه قرار دادن انسانهای والاتری است که در پیشگاه خداوند، مقام و منزلت بالاتری دارند و از قرب بیشتری برخوردارند. بنابراین توسل نه از نظر عرف و فطرت مورد خدشه است و نه از جهت قرآن، روایات و سیره مسلمانها. [۱۸]
......................
پانوشنها؛
[۱] . ابن منظور، لسان العرب، دار احياءالتراث العربي، ج ۱۵، ص ۳۰۱.
[۲] . حسينينسب، سيدرضا، شيعه پاسخ ميدهد، نشر مشعر، چاپ دوم، ص ۱۴۳.
[۳] . مایده، آیه ۳۵.
[۴] . آل عمران، آیه ۱۰۳.
[۵] . نساء، آیه ۶۴.
[۶] . بیضاوی قاضی ناصرالدین، تفسیر بیضاوی، ج ۱، ص ۲۲۲.
[۷] . ۲۲. فخررازی، محمدرازی، تفسیر فخررازی، ج ۶، ص ۱۶۶.
[۸] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۴۹۹.
[۹] . اسرا، آیه ۵۶-۵۷.
[۱۰] . یوسف، آیه ۹۷-۹۸.
[۱۱] . عابدی، فداحسین، «توسّل» از نگاه فریقین، مجله طلوع، تابستان و پاییز ۱۳۸۳، شماره ۱۰ و ۱۱.
[۱۲] . صحيح ترمذي، كتاب الدعوات، ج ۵، باب ۱۱۹، شماره ۳۵۷۸. سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۴۱، شماره ۱۳۸۵. مسند احمد، ج ۴، ص ۱۳۸، به نقل از سبحاني، جعفر، بحوث قرانيّة، قم، چاپ اعتماد، نشر موسسه امام صادق، ص ۹۵.
[۱۳] . همان، بحوث قرآنيّه، ص ۱۰۳.
[۱۴] . ابن حجر عسقلانی شهاب الدین، فتح الباری، دارالمعرفه للطباعة والنشر، بیروت، ج ۲، ص ۴۱۱.
[۱۵] . دارمی عبدالله بن بهرام، سنن دارمی مطبعة الإعتدال، دمشق، ۱۳۴۹، ج ۱، ص ۴۴.
[۱۶] . بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، دارالفکر لطباعة و النشر و التوزيع، ۱۴۰۱ ق، ج ۲، ص ۱۶.
[۱۷] . نبمانی یوسف بن اسماعیل، شواه
در آیات (27 ـ 30) سوره«فجر» می خوانیم: «یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی اِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلِی فِی عِبادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»؛ (تو اى روح آرام یافته! * به سوى پروردگارت بازگرد در حالى هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است. * پس در سلک بندگانم در آى. * و در بهشتم وارد شو).
شان نزول:
در شان نزول این آیات در بعضى از تفاسیر آمده است: این آیات در مورد «حمزه سید الشهداء» نازل شده، ولى با توجه به این که این سوره«مکّى» است، این در حقیقت نوعى تطبیق است نه شان نزول، همان گونه که درباره «امام حسین»(علیه السلام) نیز چنین است.
جالب این که: در روایتى که «کافى» از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده مى خوانیم: «یکى از یارانش پرسید: آیا ممکن است مومن از قبض روحش ناراضى باشد؟!
فرمود: نه به خداسوگند، هنگامى که فرشته مرگ براى قبض روحش مى آید، اظهار ناراحتى مى کند، فرشته مرگ مى گوید: اى ولى خدا ناراحت نباش! سوگند به آن کس که محمّد(صلى الله علیه وآله) را مبعوث کرده، من بر تو از پدر مهربان ترم، درست چشم هایت را بگشا و ببین، او نگاه مى کند، رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، امیر مومنان(علیه السلام)، فاطمه(علیها السلام) و حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) و امامان از ذریه او(علیهم السلام) را مى بیند، فرشته به او مى گوید: نگاه کن این رسول خداو امیر مومنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان(علیهم السلام) دوستان تواند.
او چشمانش را باز مى کند و نگاه مى کند، ناگهان گوینده اى از سوى پروردگار بزرگ ندا مى دهد: «یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ...»؛ (اى کسى که (به محمّد و خاندانش) اطمینان داشتى)! به سوى پروردگارت بازگرد، در حالى که تو به ولایت آنها راضى هستى و او با ثوابش از تو خشنود است، داخل در میان بندگانم یعنى محمّد و اهل بیتش(علیهم السلام) شو، در بهشتم وارد شو، در این هنگام چیزى براى انسان محبوب تر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از تن جدا شود و به این منادى بپیوندد.
با توجه به آنچه مرقوم شد معرفی این سوره به عنوان امام حسین ع می تواند به این خاطر باشد که مصداق روشن نفس مطمئنه سید الشهداء است .
از نامهای قیامت در قرآن «یوم الحساب»[1] است، یعنی روزی كه خداوند به حساب اعمال بندگان خود میرسد، این مطلب به قدری مسلم است كه علی ـ علیه السّلام ـ آنجا كه فرق میان دنیا و آخرت را بیان مینماید، میفرماید:
«دنیا سرای عمل و كوشش است و نه جایگاه حساب، و آخرت جایگاه حساب است نه وقت عمل و كوشش».[2]
ولی در عین حال پیرامون حساب، در آیات قرآن و روایات اسلامی یك رشته عناوین مورد توجه قرار گرفته كه بررسی آنها گذشته بر این كه به بالا رفتن سطح آگاهی ما نسبت به معارف دینی كمك مینماید، پاسخگوی برخی از سؤالات در مورد مسألهی حساب میباشد. بخش عمدهی این عناوین را میتوان در موارد زیر بیان نمود:
1ـ مقصود از حساب چیست؟
اصولا واقعیت حساب عبارت است از: پی بردن به برخی از مجهولات به كمك معلومات پیشین، و به عبارت دیگر: واقعیت حساب چیزی جز حل مجهولات از طریق معلومات نیست، و بدین جهت در زندگی همه افراد بشر به صورت یك واقعیت ضروری و انفكاك ناپذیر خود نمائی میكند زیرا او پیوسته نگران وضعیت زندگی خود بوده و میخواهد از نتائج كار و تلاش و اندوختههای مادی و معنوی خود آگاه گردد، در این صورت راه حسابگری را پیش میگیرد.
بنابراین در واقعیت حساب و حسابگری به گونهای كه در میان بشر متداول و رائج است نوعی جهل و نا آگاهی نهفته است و با توجه به این كه وجود آفریدگار از هر نوع جهل و ناآگاهی منزه است دیگر چه نیازی به محاسبه و بررسی اعمال آنان دارد؟ او میتواند بر اساس علم واقع نمای خود، كیفر و پاداش انسانها را بر پایه حكمت و عدل خود معین نماید در این صورت برپا نمودن محكمه حساب، و سئوال و پرسش لغو خواهد بود و در نتیجه با اصل «حكمت الهی» سازگار نیست.
پاسخ:
مقصود از برپا نمودن محكمه حساب در قیامت (یَومَ یَقومُ الحِسابُ) این نیست كه خداوند با طراحی رشته سئوالات از بندگان خود، وضعیت آنان را از نظر كارهای خوب و بد و استحقاق پاداش و كیفر، به دست آورد، زیرا همان گونه كه در سئوال اشاره شد، خداوند از همه چیز آگاه است و از این نظر هیچ گونه نیازی به تشكیل محكمه حساب در كار نیست، بلكه مقصود از محاسبه و بررسی اعمال بندگان چیز دیگری است و آن این كه «عدل وجود و حكمت» الهی برای همگان كاملاً روشن گردد و حتی آنان كه در دنیا در این مورد شك و تردید داشته و یا آن را جدی و مهم تلقی نمیكردهاند، آشكارا عدل و رحمت الهی را مشاهده نمایند و دیگر جای هیچ گونه اعتذار و اعتراضی برای كسی باقی نماند.
2ـ حسابرس كیست؟
پاسخ:
ظاهر، بلكه صریح برخی از آیات قرآن این است كه در قیامت، خداوند خود به حساب بندگان رسیدگی میكند چنان كه میفرماید:
فَإِنَّما عَلَیْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ.[3]
تو عهده دار رسالت و ابلاغ احكام الهی به مردم هستی و رسیدگی به حساب آنان به عهده ما است.
و نیز میفرماید:
إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ـ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ.[4]
رجوع آنان به سوی ما است سپس حساب آنان بر ما است.
و نیز میفرماید:
إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلى رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ.[5]
حساب آنان (به عهده كسی) جز خدا نیست اگر درك میكردید.
و نیز میفرماید:
وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِیباً.[6]
كافی است كه خدا حسابرس اعمال بندگان خود باشد.
ولی از برخی از آیات قرآن چنین استفاده میشود كه در سرای دیگر هر انسانی خود به حساب اعمال خود میرسد و نیاز به حسابرس دیگری غیر از نفس انسانی نیست چنان كه میفرماید:
عمل هر انسانی را ملازم با او ساختیم و روز قیامت آن را به صورت كتابی بیرون میآوریم و او آن را گشوده مییابد، به او گفته میشود كتاب خود را بخوان در این روز كافی است كه نفس تو حساب تو را رسیدگی نماید.[7]
مفاد این آیه با آیات گذشته منافاتی ندارد، زیرا مفاد این آیه این است كه در سرای دیگر همهی اعمال انسان به صورت كتابی در برابر دیدگان او نمودار میگردد و انسان واقعیت كارهائی را كه در دنیا انجام داده است، مشاهده میكند و چون واقعیت اعمال در برابر دیدگان او نمودار میگردند، جای هیچ گونه انكاری برای او باقی نمیماند و در حقیقت خود بر كردههای خود گواهی میدهد.
داوری و روایات در این باره
در روایات نیز این مسأله مورد توجه واقع شده است برخی از روایات همان مطلبی را بیان نمودهاند كه از آیات یاد شده استفاده گردید و آن اینكه رسیدگی به حساب بندگان تنها به عهده خداوند است.
ولی در برخی دیگر از روایات آمده است كه بررسی حساب شیعیان به امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ واگذار میشود:
عبدالله بن سنان از امام صادق روایت كرده است كه فرمودند «روز قیامت خداوند رسیدگی به حساب شیعیان را به ما واگذار میكند».[8]
در زیارت جامعه كبیره نیز آمده است: «وَ ایِاب الخَلقِ اَلیِكُم و حِسابُهُم عَلَیكُم» بازگشت خلق به سوی شما است و حساب آنان با شما است.
همان گونه كه ملاحظه میشود، مضمون زیارت جامعه گستردهتر از مدلول دو روا
یت یاد شده است و نیز یاد آور میشویم چون حسابرسی امامان به فرمان خدا است، در این صورت محاسب بودن آنان، با «حصر حسابرسی» به خدا (كه مفاد آیات گذشته است) منافاتی ندارد و نظائر آن در قرآن فراوان است.
3ـ از چه اعمالی سئوال میشود؟
آیات مربوط به این بحث را به دو دسته میتوان تقسیم كرد:
1ـ آیاتی كه حاكی از این است كه از تمام كارهائی كه انسان انجام داده است سئوال میشود و ما نمونه هائی را یاد آور میشویم:
الف: وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.[9]
قطعاً شما درباره كارهائی كه انجام دادهاید، مورد سئوال واقع میشوید.
ب: لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ.[10]
از آنچه خداوند انجام میدهد، سئوال نمیشود ولی آنان در مورد كارهائی كه انجام میدهند مورد سئوال واقع میشوند.
ج: یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ.[11]
روز قیامت انسانها گروه گروه از قبرها بیرون میآیند تا اعمال (یا جزای اعمال) خود را ببینند.
گذشته از آیات یاد شده آیات مربوط به جزاء و كیفر و پاداش نیز بر این شمول و گستردگی دلالت دارند.
2ـ ولی در این جا دستهای دیگر از آیات است كه حاكی از این است كه از موضوعات خاصی سئوال میشود. اینك نمونه هائی از این آیات:
الف: نعمتهای الهی
ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ.[12]
آنگاه به طور قطع درباره نعمتهای الهی از شما سئوال میشود.
سئوال در این آیه اگر چه دربارهی نعمتهای الهی است، ولی با توجه به این كه از آن با كلمه «نعیم» تعبیر آورده شده است كه همهی نعمتهای الهی را شامل میشود و از طرفی همهی آنچه بشر در زندگی خود از آن برخوردار است، نعمتهای الهی محسوب میشوند، بنابراین همهی كارهای او مورد سئوال واقع خواهد شد، زیرا همهی كارهائی كه انسان انجام میدهد، به گونهای تصرف در نعتهای الهی میباشد. و در نتیجه این آیه را باید از دسته نخست بشمار آورد.
ب: درباره قرآن
وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ.[13]
حقا كه قرآن ذكر الهی است كه برای تو (پیامبر) و قوم تو نازل گردیده و در آینده (قیامت) درباره آن مورد سئوال قرار خواهید گرفت.
ج: گواهیها و شهادتها
سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ.[14]
شهادتهای آنان نوشته خواهد شد و مورد سئوال قرار میگیرند.
د: قتل بی گناهان
وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ ـ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ.[15]
هنگامی كه از دختران زنده به گور شده (هر مقتول بی گناهی) پرسیده میشود كه به كدام جرم كشته شد؟
هـ : دروغها و تهمتها
تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ.[16]
سوگند به خدا، قطعاً درباره افتراهای شما سئوال خواهد شد.
و: راستگوئی راستگویان
لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً.[17]
تا خداوند از راستی راستگویان سئوال نماید و او برای كافران عذاب دردآور آماده كرده است.
البته تخصیص این رشته از موضوعات برای سئوال، منافاتی با همگانی بودن آن ندارد، زیرا این قسمت به خاطر اهمیتی كه دارند، در لسان وحی به طور خصوص وارد شده است.
اتفاقاً در روایات نیز این تقسیم وارده شده است، برخی از روایات یاد آور میشود كه از همه كارها سئوال میشود، در حالی كه برخی، انگشت روی موضوعات خاصی میگذارد مانند:
1ـ عمر انسان.
2ـ دوران جوانی.
3ـ كیفیت بهره گیری از اعضاء.
4ـ كسب ثروت و صرف آن.
5ـ محبت اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ .
6ـ قرآن و عترت.
7ـ فریضه نماز.
8ـ نبوت و ولایت.
4ـ آیا حساب همگانی است؟
آیات در این باره به چند دسته تقسیم میشوند:
الف: سئوال و حساب عمومی است
فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ.[18]
قطعاً كسانی كه پیامبران به سوی آنان فرستاده شدند و از خود فرستاده شدگان سئوال خواهد كرد.
این آیه به روشنی بر این مطلب گواهی میدهد كه هم امتها و هم رهبران الهی كه برای هدایت آنان فرستاده مبعوث گردیدهاند مورد حساب قرار خواهند گرفت، از رهبران الهی از ابلاغ احكام، و از مردم از پذیرش و عمل به آنها سئوال خواهد شد