1403-آذر-01
2020 Jan 23
حضرت زینب (س) :

قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کار‌های خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت‌ها و برکات خود را برای او تقدیر می‌نماید

24-November-21
1403-آذر-01

پرسش و پاسخ

فلسفه و کلام اسلامی

الذی خَلَقَ الموت والحیوه لیَبلوکم ایّکم احسن عملا وهو العزیز الغفور همان کسی که مرگ وزندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامین تان نیکوکارترید و اوست آن پیروزمند بسیار آمرزنده. پرسش از هدف خلقت وآفرینش هستی از جمله انسان ونیز آزمایش وابتلا فرزندان آدم وعلم الهی به سرانجام امور. از مسائل کلیدی در علم کلام است بطوری که افراد زیادی از اندیشمندان را به واکاوی وپاسخ به شبهات پیرامونی آنها نموده است. در روایات اهل بیت (ع) که سهم اساسی وبنیادی درتبیین معارف الهی را به خود اختصاص داده اند به شرح ماجرا وبیان مسائل فوق پرداخته شده است. با یک نگاه عمیق به این اصل مسلَّم پی می بریم که منشأ هستی (وجود) خداوند است وهر آنچه که درجه ای از وجود را دارا باشد ناشی از افاضه خداوند است مرگ هم که انتقال از این عالم به عالم دیگری است نیز منتسب به خداوند است. اما هدف از خلقت چیست؟ در این بارة بین متکلمان وفلاسفه سخن بسیار رفته است به طور خلاصه می توان به دلایل آن این گونه اشاره کرد: 1- هدف از خلق بشر، تحقق بخشیدن به نظام احسن- آفرینش بدون عیب و کاستی - است وهدف فوق تأمین نمی گردد مگر آن که همه ی موجوداتی که قابلیت وجود دارند خلق شده وپای به عرصه وجود گذارند که در صورت عدم خلق، نظام خلقت ناقص است .با این پیش فرض جهان بدون انسان ناقص است. 2- در جای خود به اثبات رسیده که خداوند عالم وحکیم است وبه تمام زوایای هستی آگاهی تام وکامل داشته وجهان را بر اساس حکمت واتقان آفریده است بنحوی که نمی توان تصور دیگری از جهان کامل تر در کنار این جهان داشت . 3- خداوند به صفات جود وکرم در حد اعلی وکمال مطلق آن متصف است وبا توجه به اینکه قدرت خلق وایجادنظام احسن را دارد، اگر نیافریند، متهم به ضعف وبخل میشود وثابت شده که توصیف خداوند به صفات رذیله وپست ممنوع وغیر ممکن است. 4- نسبت وجود( هستی ) به عدم ( نیستی) نسبت خیر به شر است وجود( خلق ) انسان خیر وعدم آن شر است و با توجه به این مبنا، خلقت انسان خیر است. 5- هر آنچه که در نظام هستی قابلیت وجود دارد وعلت آن موجود وموانع آن مفقود است، وجودش حتمی است می دانیم خداوند علت اساسی کاینات وموجودات است ولازمه جود وکرم او افاضه وخلق است واز طرفی تصور وجود مانع در برابر قدرت لا یزال الهی مردود است. با توجه به مقدمات فوق نتیجه گرفته می شود: خلقت انسان به دلیل ایجاد نظام احسن (کامل) ضروری است وعدم آن مستلزم اتصاف خداوند به جهل ، ضعف یا بخل است ضمن آنکه خداوند با خلق انسان وی را در مسیر تکامل قرار داده وایجاد مانع در مسیر کمک به وی با فیاض بودن او ضدیت دارد ونیز نتیجه می گیریم که خداوند به دلیل آنکه حکیم وعلیم مطلق است جهل به هر شکل آن از ساخت قدس ربویی دور است ، به سرانجام امور وتمام زوایای آنها آگاه است حتی ذره ای در نظام هستی از دایره علم او بیرون نیست . اما علم الهی به سرانجام کارها منافاتی با اختیار انسان وقدرت تصمیم گیری او ندارد زیرا خداوند انسان را با قدرت اختیار او آفریده است وحُسن وسوء اختیار به دست انسان است وآگاهی او به نتایج امور دلیلی بر فراهم نساختن زمینه آزمایش او نیست. چون آزمایش وابتلاء انسان به مصائب وفتنه های مختلف زمینه های رشد ، بالندگی وشناخت کیفیت مبارزه با پدیده ها (آفات) ونیز شناخت انسان های متقی وبا ایمان از انسانهای سست عنصر وبادی به هر جهت است در آیه ای که در مطلع نوشتار به آن اشاره رفت. از بلاء وامتحان انسان بعد از خلق ومرگ وی بالاترین هدف خلقت نام برده شده است. در مجمع البیان در تفسیر آیه فوق به نقل از پیامبر(ص) آمده (خداوند شما را مورد آزمایش قرار می دهد) تا عاقل ترین شما وبهترین عمل کننده به واجبات الهی وترک کننده منکرات شناخته شوند. ودر کتاب شریف اصول کافی نیزبه نقل از امام صادق(ع) آمده است ابتلاء وآزمایش برای شناخت بهترین عمل وترس از خدا ونیز خلوص نیت وپافشاری بر عمل خالص بدون چشم داشت تحسین مردم است.

عالم ارواح يا برزخ، مسير حركت انسان قبل از جهان آخرت است. ارواح بعد از جدا شدن از بدن انسانها در آنجا سكني مي گزينند و متناسب با عملكردشان در دنيا، درآنجا يا از راحتي و سرور برخوردارند و يا آنكه دچار عذاب و فشار روحي مي باشند. بنابر حديثي كه از معصوم (ع) نقل شده، قبر يا باغي از باغهاي بهشت است و يا حفره أي از حفره هاي آتش جهنم. در اين عالم، عمل از انسان جدا مي شود و ديگر قادر بر بازگشت به عالم دنيا نمي باشد. بلي ثواب كارهاي خير و نيكوئي كه بازماندگان ميت انجام مي دهند به روح او عايد و واصل مي گردد و در صورتي كه كار زشت را مرتكب شوند، روح مرده اذيت مي شود. در برخي از روايات آمده كه ارواح مومنين در عالم برزخ، مي توانند براي اهل دنيا و فاميلهاي وابسته دعا كنند. در حديثي وارد شده كه براي اجابت دعا برسر قبر پدر و مادر خود حاضر شويد. اين احاديث نشان مي دهند كه ارواح در عالم برزخ مي توانند از اعمال ما مطلع شوند‌و‌حتي‌براي‌ما‌در‌نزد خدا شفاعت كنند.

مسئله بداء از جمله مباحث معركه الآراء بين فرقه هاي اسلامي خصوصاً شيعه است. از آنجائي كه اين مسئله از جايگاه مهمي در مباني كلامي شيعه برخوردار است، با ياري جستن از آراء متكلمين و مفسرين معناي لغوي و اصطلاحي بداء را بيان، آنگاه روايات وارده درباره آن را نقل، سپس بعد از طرح نظر موافقان و مخالفان به نتيجه گيري و اثبات مدعي مي پردازيم. بداء اسم مصدر از بدا يبدو به معناي ظهور و آشكار شدن چيزي يا امري است. بعبارت ديگر بداء عبارت است از آشكار شدن برخي از جوانب نهان يك امر براي شخص به نحوي كه راي يا تصميمي غير از راي يا تصميم سابق را درست شمارد. از آنجا كه حصول بداء براي انسان ريشه در جهل و عدم اشراف تام و تمام او به مصالح و مفاسد خويش و سرانجام امور دارد، حصول آن براي خداوند كه عالِم مطلق است، محال است. اما بداء در اصطلاح متكلمان: سيد مرتضي علم الهدي بداء را اينگونه تعريف كرده است: هرگاه خداوند چيزي را در وقت خاص، به نحو خاص و بر مكلف واحد امر كند، سپس آن چيز را در همان وقت، به همان نحو و از همان مكلف نهي كند بداء حاصل شده است. به گفته ابوالفتوح رازي بداء را چهار شرط است: يكي آن كه فعل يكي باشد اعني مأمور به و منهي عنه و مكلف و وجه و وقت يكي باشد. بر اين اساس، در نظر گرفتن هريك از اين شروط در تعريف بداء و خروج از موضوع محسوب مي شود. چون فقدان هر يك از شروط مزبور به معني عدم تحقق بداء خواهد بود در باب پيدايش اعتقاد به بداء مي توانيد به منابع ذيل مراجعه فرمائيد: الفرق بين الفرق ص 38 - ملل و نحل شهرستاني ج 1 ص 148-149 - فرق الشيعه ص 63-64 مرحوم كليني در كتاب كافي دو روايت با سند مختلف از امام صادق (ع) نقل كرده است: كه نخستين كسي كه قائل به بداء شد عبدالمطلب جد پيامبر (ص) بود، همچنين وي از امام صادق (ع) نقل كرده كه هرگز خداوند پيامبري را به نبوت برنينگيخت مگر آن كه به پنج چيز از جمله بداء اقرار كرد. مرحوم صدوق حديثي را از امام صادق (ع) نقل كرده است كه او پس از مرگ اسماعيل، فرزند خود، بداء را به خداوند نسبت داد. مرحوم صدوق صحت را مورد سئوال قرار داده و گفته است كه اين حديث را صرفاً به جهت معني لفظ بداء آورده است. در نظام فكري شيعه براي بداء مستنداتي ذكر شده است: الف) مرحوم صدوق در كتاب الاعتقادات علاوه بر روايات، دلايل قرآني بداء را نيز ذكر كرده است. وي به گونه أي وارد بحث بداء شده است كه موضع اماميه را در قول بداء درست نقطه مقابل موضع يهوديان، مبني بر اينكه خداوند از امر خلقت فراغت يافته نشان دهد. وي در ابطال قول به « ان الله قد فرغ من الامر » به مضامين دسته أي از آيات قرآن استناد كرده است كه خدا را همواره در كار خلق نشان مي دهند. سوره رعد آيه 39 رحمن آيه 29 حديد آيه 2 قصص آيه 68 بروج آيه 16 مرحوم مجلسي در بحار يك باب را به بداء و نسخ اختصاص داده و مستندات قرآني اين دو موضوع را كه مشتمل بر چهار آيه است آورده است: بقره آيه 106 ، مائده آيه 64 ، انعام آيه 2 ، رعد آيه 38-39 ب) روايات 1) اصول كافي: ج 1 كتاب توحيد باب البداء ص 146-149 2) توحيد صدوق: باب البداء ج) عقل: مرحوم مفيد دليل اعتقاد به بداء را سمعي دانسته است. مرحوم ملاصدرا نيز چنين اعتقاد دارد، پس طريق قبول اين اعتقاد، تعبد است، از اين رو عالمان شيعه هيچ گاه درصدد ارائه دليل عقلي بر اثبات بداء بر نيامده اند، بلكه همه تلاش ها در توجيه و تاويل مفهوم بداء بر محملي سازگار با حكم عقل بوده است . بعد از بيان دلايل بداء، به استحضار مي رساند كه عالمان شيعه درباره بداء به دو گروه تقسيم مي شوند: الف) گروهي كه منكر بداء هستند ازآن جمله عبارتند از: سيد مرتضي علم الهدي، ابوالفتح رازي، خواجه نصير طوسي، علامه حلي (نهج الحق و كشف الصدق، صفحه 402 )، (وسائل ج 1 ص 116-119)، (روض الجنان و روح الجنان ج 1 ص 6)، (قواعد العقايد ص 289) اين گروه معتقد هستند به دلايل زير بداء بر خدا ممنوع است: دليل عقلي 2- لازمه بداء بر خدا انتساب جهل يا نا آگاهي از عواقب امور يا علم حادث بر خداوند است دليل نقلي: سند روايات بداء غير معتبر است. ب) گروهي مثبت بداء هستند كه از آن جمله عبارتند : مرحوم صدوق و مفيد. اين دسته علاوه بر دلايل نقلي (روايات) به آيات قرآني هم استناد جسته اند كه قبلاً برخي از آنها ذكر شد. بعد از ذكر معاني لغوي، اصطلاحي و آراء مخالفان و موافقان و دلايل آنها، به بيان معناي درست بداء و قول صحيح مي پردازيم: شكي نيست كه تمام عالم تحت قدرت و سلطنت خداوند است و همه موجودات، وجودشان منوط به مشيت الهي است و نيز شكي نيست كه علم خدا به همه اشياء از ازل تعلق گرفته است و نزد خداوند متعين مي باشند و اين تعين، گاهي از او به تقدير الهي و گاهي قضاي الهي تعبير مي شود، لكن تقدير و علم الهي به اشياء مزاحم با قدرت او نمي باشد. اشياء ممكن.دائماً وجودشان متعلق به مشيت الهي است كه گاهي از آن تعبير مي شود به اختيار و گاهي اراده. پس معناي تقدير و قضاي الهي بر اشياء عبارت است از اينكه: تمام اشياء در علم الهي متعين هستند همانگونه كه هستند. اما بداء با توجه به مجموع روايات و آيات وارده، در نزد شيعه در قضاء غير حتمي است نه قضاي حتمي. توضيح مطلب كه قضاء بر سه قسم است: الف) قضاي خداوند كه هيچ كس بر آن اطلاع ندارد و علمي كه تنها براي اوست. ترديدي نيست كه بداء در اين قسم واقع نمي شود. ب) قضاي الهي كه پيامبر و ملائكه خبر مي دهند كه حتماً واقع مي شود. همچنين در اين قسم.بداء واقع نمي‌شود. ج) قضاي الهي كه پيامبر و ملائكه خبر مي دهند كه حتماً واقع مي شود مشروط بر اينكه مشيت خداوند برخلاف آن تعلق نگيرد، در اين قسم بداء واقع مي شود. آيات 38 و 39 سوره رعد تاييد بر آن است و نيز روايات باب بداء و نسخ بحار ج 2 ص 133 ، احتجاج طبرسي ص 137 همين معنا را افاده مي كند. خلاصه كلام آن كه: قضاء حتمي كه از آن نيز به لوح محفوظ، ام الكتاب، و علم مخزون تعبير مي شود، هرگز در آن بداء واقع نمي شود. لكن بداء در قضاء موقوف يا لوح محو و اثبات واقع مي شود زيرا التزام به آن مستلزم نسبت جهل به خدا نيست، ثمره اعتقاد به بداء، اعتراف صريح به آن است كه تمام عالم تحت سلطه و قدرت خداوندي در بقاء است و اينكه اراده الهي در همه اشياء ازلاً و ابداً نافذ مي باشد، در قول به بداء فرق بين علم الهي و علم مخلوق است. علم مخلوق احاطه به علم الهي ندارد لكن علم خداوند احاطه به علم مخلوق دارد و يكي از آثار ديگر اعتقاد به بداء ، انقطاع بنده به خدا و طلب حاجات خود از او است پس بداء به معناي اظهار در كلمات معصومين (ع) وارد شده است و ما گفتيم كه بداء به معناي سوم كه قبلاً ذكر شد (قضاي الهي كه پيامبر و ملائكه خبرمي دهند كه حتماً واقع مي شود مشروط بر آنكه مشيت خداوند برخلاف آن تعلق نگيرد) علاوه برآنكه خلاف احكام الهي نمي باشد، اراده و اعمال عباد نيز باعث نقض حكم خدا نمي باشد، زيرا عالم بر اساس نظام علت و معلول شكل يافته و نيات، اراده و اعمال بندگان تاثير در برنامه ريزي و احكام غير حتمي خداوند دارد، از همين جا تاثير دعا و صدقات در تغيير برخي احكام غير حتمي و دفع بلايا، طولاني شدن عمر و … قابل درك است. در پايان شما را جهت كسب اطلاعات جامع تر پيرامون بداء به منابع ذيل دعوت مي كنيم: تصحيح الاعتقاد، نوشته شيخ مفيد عده ج 2 نوشته شيخ طوسي البيان، نوشته آيت الله خوئي ص 393 حاشيه كفايه، نوشته علامه طباطبائي ص 167 بحارالانوار، نوشته مرحوم مجلسي ج 4 ص 130-131 شرح اصول كافي، نوشته مرحوم ملاصدرا ص 397 مجموعه آثار، نوشته مرحوم مطهري ج 2 ص 258

پاسخ به اين سئوال جنابعالي منوط به ذكر چند مقدمه است: الف) اختيار انسان ب) عدالت خداوند ج) منشا تفاوتها و تبعيضات د) پاداش و كيفر الف) مساله جبر و اختيار از ديرباز بين متكلمين مسلمان مطرح بوده است، گروهي از متكلمين اهل سنت، بنام اشاعره معتقد هستند كه انسان در افعالش مجبور است و لاموثر في الوجود الا الله، لذا جاي هيچ گونه ملامتي متوجه انسان گناهكار نمي باشد. اين گروه را نيز جبريه نام نهاده اند، در مقابل اين دسته گروهي از متكلمين قرار گرفته اند كه اعتقاد دارند، خداوند تاثيري در افعال بندگان ندارد و انسان مختار محض است، زيرا انتساب افعال غلط و معصيت انسان به خداوند برخلاف قداست و عظمت خداوند مي باشد. به نظر اين گروه،كار جهان و از جمله انسان به طور كلي به خود آنان واگذار شده و اثر هر موجودي به خود او وابسته است. نام ديگر اين افراد را تفويضيه نيز گذاشته اند . در مقابل اين دو نظر، نظر سومي است به نام « امربين الامرين » كه از ناحيه ائمه (ع) و معصومين (ع) ابراز شده است سپس فلاسفه و متكلمين اسلامي آن را مورد توجه قرار داده اند. در حديثي از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نقل شده است كه فرموده اند: «ان الله ارحم بخلقه من ان يجبر خلقه علي الذنوب ثم يعذبهم عليها والله اعز من ان يريد امراً فلا يكون.» «خدا رحيم تر است از اين كه مخلوق خود را بر گناه مجبور نمايد و سپس آنان را بر آن عذاب كند و خدا بالاتر است از اين كه كاري را اراده كند و نشود.» خلاصه نظريه سوم اين است كه نه جبر است كه حوادث جهان و از جمله افعال انسانها مستقيماً وابسته به اراده خدا باشند و هيچ گونه سبب و مسببي بين اشياء نباشد و نه تفويض است كه خداوند،جهان و انسان را پس از آفريدن به خود واگذاشته و هيچ گونه دخالتي در حوادث جهان و افعال انسانها نداشته باشد، بلكه امري است بين اين دو نظريه، بدين گونه كه نظام جهان، نظام اسباب و مسببات است و هر حادثه أي معلول علت خاص خود مي باشد و در عين حال سلطه و قدرت مطلقه خداوند بر همه نظام اسباب و مسببات برقرار است و تار و پود نظام وجود از عالي و داني (حدوثاً و بقائاً) عين ارتباط و وابستگي به او است و قطع ارتباط مساوي است با فناي همه. اين مدعي بدين معنا نيست كه فاعليت و در نتيجه اختيار انسان نفي شود، بلكه اراده خداوند در طول اراده انسان است، زيرا همان گونه كه گفته شد انسان فاعل مختار است و افعال خود را با توجه و اختيار و اراده انجام مي دهد و تمام افعالش مسبوق به مقدمات علمي، اختيار و اراده است. و علم و اراده خداوند به فعل اختياري انسان تعلق گرفته، نه اينكه تنها به فعل انسان تعلق گرفته باشد تا شائبه جبر مطرح شود و نه رهاي مطلق كه قول تفويض اثبات شود. درنتيجه ايمان و كفر به دست انسان است. « انا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً » نه اينكه خدا خواسته،كساني كافر شوند و كسان ديگر مومن. ب) اما مسئله عدالت خداوند: صفت عدل،همانند خالقيت و رازقيت از صفات فعل خداست نه از صفات ذات، زيرا خداوند در مرحله فاعليت متصف به صفت عدالت مي گردد. به اعتقاد متكلمين شيعه و معتزله از اهل سنت، عقل به خوبي و لزوم عدالت و قبح ظلم با قطع از احكام شرع مي كند، حال آنكه اشاعره معتقد هستند معيار خوبي و بدي افعال به طور كلي حكم خدا و دستور اوست نه حكم عقل، هرچه را خدا انجام دهد و يا دستور دهد خوب است و هر چه را خدا نهي كند قبيح و زشت است. به نظر مي رسد گفتار اشاعره در حقيقت ناديده گرفتن عقل در همه مسائل است، در صورتي كه محور اثبات خدا و توحيد و نبوت و معاد و دين و شريعت و حقانيت همه اينها به حكم عقل است. پس دليل بر عدالت خدا حكم صريح عقل است به قبيح بودن ظلم و حسن بودن عقل، زيرا عقل عملي انسان، عدل و احسان را خوب و ظلم و تجاوز را قبيح و زشت مي داند و حسن و قبح عقلي قابل انكار نيست. ان الله لا يظلم الناس شيئاً و لكن الناس انفسهم يظلمون نتيجه آنكه، خداوند با توجه به صفت عدالت، به هيچ يك از بندگان خود ظلم نمي كند و هيچ يك از آنها را متفاوت از ديگري خلق نمي كند، بلكه به همه نيروي عقل ارزاني كرده و انبياء را به عنوان سفيران هدايت به سوي مردم، فارغ از رنگ و نژاد فرستاده و كتاب (منبع شريعت) را در اختيار همگان قرار داده، برگذيدن راه درست از نادرست، منوط به اراده بشر است نه آنكه خدا خواسته گروهي مومن و گروهي ديگر كافر شوند. ج) همان گونه كه از بحث قبلي روشن و مبرهن گرديد خداوند هيچ گونه تفاوت و تبعيضي بين بندگان خود قائل نشده است، بلكه تفاوتها ناشي از نوع اختيار انسان و ايمان و عدم ايمان آنها مي باشد. ما تري في خلق الرحمن من تفاوت ونودوا ان تكلم الجنه اورثتموها بما كنتم تعملون د) اما بحث پاداش بر اساس ايمان و عمل صالح و كيفر بر اثر گناه از مسائلي است كه قرآن و روايات اهل بيت به كرات به آن اشاره كرده اند، به آيات ذيل توجه فرمائيد: سوره هود، آيه 11 سوره نساء ، آيه 162 سوره يوسف، آيه 56 سوره اسراء، آيه9 سوره كهف، آيه 30 سوره نحل، آيه 96 سوره فاطر، آيه 7 سوره آل عمران، آيه 185 سوره فصلت، آيه 8 سوره آل عمران، آيه 56 سوره حديد، آيه 7 سوره نساء، آيه 173 و 147 سوره اسراء، آيه 10 از مجموع مقدمات مذكور، به دست مي آوريم كه فلاح و رستگاري بشر منوط به ايمان و عمل صالح و حسن اختيار، و بدبختي و شقاوت نتيجه سوء اختيار و گناه است نه آنكه خداوند بين بندگان تفاوت گذاشته، زيرا، تفاوت ظلم است و اين معنا از ساحت مقدس ربوبي كه عدل مطلق است، دور مي باشد.

علم مطلق نزد خداست و علم ديگران اكتسابي است مگر انبياء و اولياء الهي كه علم آنها لدني مي باشد. بنابر برخي از آيات قرآن و احاديث اهل بيت (ع)، علم انبياء و اولياء نيز غير متناهي نيست. بلي در صورتي كه آنها اراده كنند مي توانند بر حقايق عالم از جمله سرنوشت افراد اطلاع پيدا كنند، ولي افراد بر فرض دست پيداكردن به برخي از امور غيبي از جمله اطلاع از سرنوشت و حال افراد. علم آنها محدود و منوط به حال افراد است نه آنكه شامل آينده آنها هم شود، زيرا اين مسئله با ستار بودن خداوند منافات دارد.

خاتميت يعني، سلسله انبياء كه از آدم(ع) شروع شده است و به پيامبر اسلام (ص) ختم شده است. در قرآن در آيه 40 سوره احزاب كه در سال پنجم نازل شده است به آن اشاره شده‌است،پيامبر (ص) در رواياتي هم اشاره به خاتميت خود نموده است.

جاودانگي و اعجاز ابدي قرآن به همين معنا است كه قرآن ابدي است و مربوط به عصر و زمان خاصي نيست. هرچه بشر از جهت عقلي و علمي تكامل يابد باز از آموزه هاي قرآن بي نياز نيست

ائمه (ع) در دو زمينه تفسير وحي كه به شكل روايات در دست ما باقي مانده و اجراي وحي كه ولايت و امامت است جانشين پيامبر (ص) بوده اند و اين اجراء با خلافتي كه اهل سنت مي گويند در ماهيت تفاوت دارد. خليفه يعني مسئول و رئيس جامعه كه جاي پيامبردر اين زمينه قرار گرفته ولي امام كسي است كه از جهات صفات و مقامات تفاوتي با او ندارد فقط به او وحي نمي شود.

يعنی همه ی موجودات عالم از آسمان ها و زمین و آنچه در آنها هستند و نیز ملائکه، از آنجایی که وجودشان عین ربط و نیاز به خداوند و قوام آنها به ذات اقدس الهی گره خورده است، و این نیاز را با تمام وجود درک می کنند. ضمن اعتراف به وحدانیت خداوند ، او را از هر گونه نیاز و نقص مبری می دانند، شریک برای او قائل نیستند. و از آنچه که مشرکان و کافران درباره او می گویند، ساحت مقدسش را از نقص و کاستی با تسبیح و تنزی مبری می کنند. تسبیح گاه به زبان قال است گاهی به زبان حال. و ان من شی الایسبحُ بحمده اسراء آیه 44 ( نیست موجودی مگر آنکه خداوند را با حمد تسبیح می کند) یسبحُ له ما فی السموات و الارض حشر آیه 24 ( تسبیح می کند برای خداوند آنچه که در آسمانها و زمین است

بيعت از بيع و قرارداد مي آيد يعني قرارداد طرفين در زمينه خاصي كه معمولاً در جنگ، صلح، رهبري و رياست انجام مي شد كه دو طرف بر اساس خواسته ها و انتظاراتي، با هم متعهد مي شوند. بيعت با حضرت علي (ع) يكي در روز غدير بوده كه بعضي از صحابه پس از خطبه غدير بيعت كردند و يكي هم پس از قتل عثمان كه اكثر صحابه پيامبر (ص) با ايشان بيعت نمودند چرا كه كسي ديگر را شايسته اين كار نمي ديدند و در واقع اولين باري بود كه مردم و مسلمين خود انتخاب كرده اند و در موارد قبل انتخاب يا در محدوده و قشر خاص انجام مي شد و يا اينكه انتصابي بود نه انتخابي.

زندگي حضرت زهرا (س) از جهات گوناگون مي تواند براي همه اقشار درس باشد و از جهت خانواده و خانه داري هم مي تواند براي زنان درس باشد. دختري فداكار، همسري دلسوز، مادري عطوف، همسايه أي خيرخواه ، مسلماني موحد و انساني كامل و … و اين صفات نمي تواند عصري و مكاني باشد بلكه مي تواند براي هر مكان و زماني الگو باشد

مساله تقدير و تاثير آن در سرنوشت انسان و اختيار و عدم اختيار، از جمله مسائلي است كه در بسياري از اديان و مذاهب مطرح مي باشد، برخي از مردم بخاطر سوء برداشت از مفهوم قضا و قدر آن دو را خلاف جريان طبيعي زندگي قلمداد مي كنند و مي پندارند كه بر روي اراده انسان اثر مستقيم دارد ، به اين معنا كه انسان را گاهي وادار و گاهي مانع از انجام كاري مي كند، در حل اين مساله به استحضار مي رسانيم تقدير به اين معنا، در افعال اختياري بشر حقيقت ندارد، بلكه حقيقت تقدير را بايد در محيط زندگي جستجو كرد و محركي به نام قضا و قدر كه خارج از محيط زندگي و اراده فاعل باشد، وجود ندارد، اما مقصود صحيح از تقدير چيست؟ مقصود از تقدير همان سنتهاي قطعي است كه بر ما و جهان حكومت مي كنند و تاثير آنها در نيك فرجامي و يا بد فرجامي قطعي و تخلف ناپذير است، ليكن ما در انتخاب هر سنتي از اين سنن مختار و آزاد مي باشيم. از باب نمونه، تقدير الهي درباره ملتي كه تن به تنبلي، نزاع، عدم تلاش در جهت فن آموزي و كسب علوم مي دهد، نابودي و اضمحلال است كما اينكه برعكس تقدير الهي درباره ملت متحرك و سازنده، پيشرفت، رفاه و امنيت است. تمام علل جهان در برابر اين دو تقدير برابر و يكسانند و هيچ عاملي خارج از اراده ملتها و يا اشخاص، آنها را در انتخاب يكي از دو تقدير مجبور نمي سازد اين ما هستيم كه به پيروي از خود خواهي و يا به حكم عقل يكي را انتخاب مي كنيم و در هر حال نتيجه أي كه از اين انتخاب عايد ما مي گردد، تقدير و قضاي او خواهد بود، زيرا او اين سنتها را پديد آورده و ما را در انتخاب هر يك آزاد گذاشته است. پيامبر گرامي (ص) مي فرمايند: پنج طايفه دعاي آنها مستجاب نمي شود، يكي از آنان كه از زير ديوار كج كه در حال ريختن است، فرار نكند و ديوار فرو ريزد ( بحار الانوار جلد 5 صفحه 105). نكته عدم استجابت دعاي چنين فردي روشن است زيرا سرنوشت كسي كه از زير ديوار كج بگذرد و فرار نكند مرگ است، ولي با اختيار خود به استقبال اين سرنوشت رفته است در صورتي كه مي توانست تقدير ديگري را انتخاب كند. امير مومنان (ع) از زير ديوار در شرف خرابي فرار مي كند وقتي كه به او اعتراض مي شود كه آيا از قضا و قدر خداوند فرار مي كني؟ مي فرمايد: من از قضائي به قضاي ديگر و از سرنوشتي به سرنوشت ديگر فرار مي كنم و هر دو تقدير خداوند است. مقصود امام (ع) آن است كه من در انتخاب هر دو آزاد و مختار هستم، اگر در زير ديوار بنشينم و فرو ريزد و بميرم، به حكم سرنوشت است و اگر فرار كنم و سالم بمانم، آن نيز به حكم سرنوشت خواهد بود. از آنچه گفتيم نتيجه مي گيريم، قضا و قدر همان سنن الهي است كه بر نظام هستي حكومت مي كند و انسان در انتخاب هر يك از آنها مختار است و پس ازانتخاب يكي از آنها هر نوع نتيجه أي كه به انسان بازگشت مي كند، به حكم خداوند و تقدير اوست و هيچ عملي از اعمال انسان از حيطه تقدير الهي خارج نيست. اگر بذر خوبي بيفشاند به حكم قضاي الهي نتايج مثبت و نيك آن را خواهد ديد، و اگر نهال نفاق و بدي غرس كند به حكم سرنوشت، ميوه تلخ آن را خواهد چيد و هردو به تقدير خداست و هيچ كاري از خوب و بد، از دايره قضا و قدر او بيرون نمي باشد. (توحيد صدوق صفحه 369).

Tُنع الله الذی آتقن کل شیء/نمل آیه (88 مصنوع و مخلوق خداست که هر چیزی را در کمال اتقان و استحکام ساخته است) اتقان صُنع، یعنی مخلوقات خداوند(جهان هستی) در خلقت و آفرینش کامل و هیچ گونه عیب و نقص در آنها راه ندارد، اگر فساد و نقص در آنها مشاهده می شود از ناحیه خود یا عواملی غیرذات الهی است. مثلا ناقص الخلقه بودن یک بچه به جهت معیوب بودن ژن پدر و مادر و یا هر دو و یا شرایط حاکم بر آنها بوده است. خداوند در سوره سجده آیه 7 می فرماید: او کسی است که هر موجودی را در بهترین و نیکوترین شکل خلق کرده است. اتقان صنع(نظام احسن جهان آفرینش) دلیل بر این است که نظام دیگری غیر از جهان هستی موجود، امکان خلق نداشت. چون بهترین شکل قابل تصور خلق خداوند، همین نظام هستی موجود است.

شيطان همانند ساير جنيان موجود نيمه مجرد است نه مانند برخي موجودات،مادي صرف و نه مانند ملائكه، موجودي مجرد تام است و به خاطر انعطاف آن به اشكال گوناگون درآمده و لذا سرعت در حركت هم دارد. اين موجود، بر اثر گناه از مقام برجسته خود سقوط كرد ولي تسلط او بر افراد، هرگز يك تسلط اجباري نيست، بلكه سلطه او بر كساني است كه او را به وجود خود راه دهند و ولايت و سرپرستي او را بپذيرند و تحت وسوسه هاي او قرار گيرند، اما آنها كه بوسيله ايمان به خدا و اراده محكم و استوار خود در برابر القاعات او مي ايستند، هيچ گاه نفوذي در آنها نخواهد داشت. « انما سلطانه علي الذين يتولونه » (سوره نحل، آيه 100). پس شيطان نه يك مبدا مستقل در برابر خداست و نه سلب كننده اختيار انسان، بلكه مقصود از آنها، سنتهاي قطعي است كه بر ما و جهان حكومت مي كند وتاثير آنها در نيك فرجامي و بد فرجامي قطعي و تخلف ناپذير است، ليكن ما در انتخاب هر سنتي از اين سنن آزاد مي باشيم. از باب نمونه، سنت الهي بر آن قرار گرفته كه هر كسي كه تابع شيطان و فرامين او باشد، فرجامي ناميمون و نكبت بار داشته باشد كما اينكه هر كسي كه تحت سلطه او قرار نگيرد، سنت خداوند (قضاء و تقدير الهي) بر آن قرار گرفته كه اين شخص فرجامي نيك داشته باشد. انتخاب سلطه پذيري شيطان و يا انتخاب مخالفت با شيطان بدست انسان است. خداوند شيطان را آزاد گذاشته و به او تا به قيامت فرصت داده، كما اينكه به انسان نيروي عقل، اراده واختيار داده و هرگز انسان را مجبور به پذيرش امري نكرده است. خلاصه كلام آنكه شيطان به عنوان يك موجود مختار، عصيان نمود و تقدير الهي بر آن قرار گرفته كه سرنوشت شومي در انتظار چنين موجودي باشد، كما اينكه هر انساني كه تبعيت از شيطان كند، از آنجائي كه انتخابش از روي اختيار است، بر اساس سنت خداوندي (قضاء و قدر) بر آن قرار گرفته كه چنين فردي، دچار عذاب و خسران شود.

حرکت ذاتی ماده است به گفته ملاصدرا حرکت ماده جوهری است ولو ماده در ظاهر هیچ حرکتی نداشته باشد و هر حرکتی غایتی دارد که بدون آن حرکت امکان ندارد و با رسیدن به آن غایت حرکت پایان می پذیرد و حرکت به آرامش تبدیل می شود. پس این غایت همان هدف حرکت است که متحرک به سوی آن در تب و تاب است و هر آن از قوه به فعل (فعلیت) درمی آید و این فعلیت که نسبت به قوه کمال آن به شمار می آید همان غایت و هدف حرکت به شمار می آید.