قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
نماز داراي پوسته و لُبي است، پوسته و صدف نماز حداقل وظيفه يك مسلمان به عنوان انجام يك وظيفه و عمل واجب با حداقل شرايطي دست يافتني است. اما باطن و لب نماز داراي مراحل و حداكثري است كه بخشي از آن حداكثر، حضور قلب و توجه به آن است و براي رسيدن به حضور قلب، توجه به اسرار و حكمت اعمال و حركات و معاني گفتار آن قابل توجه است چگونه مي توان مفهوم حركات وسخناني را نفهميد ولي به آن عمل توجه داشت؟ از طرف ديگر بايد مو قعيت خداوند و خود انسان را شناخت تا حقيقت وصفات الهي براي ما معلوم نشود و نسبت به خود و نيازها و ابعاد وجوديمان آگاه نشويم نمي توانيم به باطن نماز برسيم. با توجه به توضيح فوق مهمترين شرط حضور قلب، موضوع همت است [1] تا اهميت چيزي براي فرد درك نشود نسبت به آن غافل خواهد بود چون همواره مشغله ها و امور مهمتري در زندگي افراد وجود دارند كه ذهن را به خود متوجه مي كند و اهميت نماز با اعتقاد عميق و ايمان بالا دست يافتني است و اين اعتقاد با شناخت خداوند و خود انسان قابل تحصيل است و با اين اعتقاد ضرورت نماز قابل حس خواهد بود و با رسيدن به اين ضرورت توجه به تمام حركات و گفتار آن را به دنبال خواهد داشت و اين همان نمازي است كه معراج مؤمن است و ديگر آثار آن را دارد. پي نوشت:1) المحجه البيضاء ج1 ص371
مقام مرجعیت طی سالیان وفرایند طولانی بدست میآید.تحصیل،تدریس ،بحث وبررسی منابع(قرآن،روایات)باعث بدست آمدن ملکه اجتهادمی گردد.کسی که ازحیث قدرت اجتهادقویتراست آرای فقهی خودرادرمعرض افکار صاحبنظران وعموم مردم میگذاردوبدینوسیله به عنوان مرجع تقلید شهرت پیدامی کند،روش مذکور قانون نانوشته ای است که طی قرنهادرشیعه ودرعصرغیبت به اجراآمده است.
ازمايش خداوند عموميت دارد و اصولا براي شكوفايي استعداد بشر در مسير سعادت و كمال او كه هدف آفرينش انسان است امتحان قرار داده شده و اين آمازيش در طول عمر انسان و براي همه افراد خواهد بود چنانكه ميفرمايد: «و هو الذي خلق السماوات و الارض في ستته ايام و كان عرشه علي الماءليبلوكم ايكم احسن عملا» [سوره هود آيه 7] يعني فلسفه خلقت انسان را آموزدن او مطرح كرده است. در آيهاي ديگر مصاديق اين آزمايش را نام ميبرد آنجا كه فرموده است: «و لنبلونكم بشئ من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات» [سوره بقره آيه 155] يعني شما باترس و گرسنگي و نقص در مالها، جان، و محصولات آزمايش ميشود. [1] و از آن جا كه انسان موجودي داراي اراده است همواره احتمال هدايت او وجود دارد و فرصتها هميشه در جلوي انسان قرار ميگيرد و اين آزمايشات زمينه هوشياري، شكوفاي استعدادهاي دروني، مقاومت و صبر انسان را فراهم ميكند. چنانه در انتهاء آيه اخير ميقرمايد: «و بشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبه قالو انا لله و انا اليه راجعون» يعني كساني از اين آزمايش سر بلند خارج ميشوند كه اهل صبر باشند و مصائب و دشواريها براي آنها معنا داشته و همه امور را در مسير فلسفه زندگي كه سير به سوي خداست قابل معنا ميدانند يعني نهايت زندگي موجودات سير به سوي اوست. پي نوشت:1) تفسير نمونه ج1و9
علم کلام شعبه ای ازعلوم است که درآن پیرامون عقایددینی ازجمله مبدأ(خدا)ومعادبحث می شود.علم به خدا و صفات او و معاد از روی برهان است
در حد امر به معروف و نهي از منكر ميتواند كما اينكه ديگران هم ميتوانند و بيشتر از آن نميتواند.
سجده برای غیر خدا شرک و حرام می باشد. بنابراینکه سجده یک نوع عبادت باشد و عبادت غیر خدا شرک به شمار می آید. البته باید به معنای عبادت توجه کرد. عبادت متشکل از دو جهت و عنصر است یکی از نظر ظاهر و عنصر شکلی که نوعی کرنش و خضوع می باشد مثل سجده و رکوع. دوم از نظر روحی و فکری (عنصر معنوی) که پشتوانه نظری عمل است و شخص معتقد باشد کسی که برای او کرنش می کند سرنوشت او وهستی یا بخشی از آن را به طور مستقل به دست دارد و با این اعتقاد در برابر او کرنش کند این کرنش عبادت به شمار می آید بنابراین با فقدان هریک از این عناصر عمل عبادت محسوب نمی شود از اینرو سجده یعقوب پیامبر(ص) و خانواده اش به یوسف پیامبر (ص) شرک نبود بلکه سجده آنها برای خدا بود. هنگامی که به مصر و بارگاه عزیز مصر یوسف رسیدند و پس از سالها دوری و هجران، گمشده خود را سالم و با عزت یافتند برای سپاسگزاری از این نعمت بزرگ در برابر یوسف برای خدا سجده کردند. چنانکه زائران امام رضا (ع) یا امام حسین (ع) یا دیگر امامان(ع) وقتی به آستان آنها می رسند به خاطر این نعمت بزرگ و توفیق زیارت سجده شکر بجای می آورند. این سجده به خداوند است گرچه در برابر ضریح و آستان مقدس امامان است. هیچ مومنی و زائری معتقد نیست که یوسف (ع) یا پیامبران و امامان علیهم السلام سرنوشت انسان و هستی را به طور مستقل دردست دارند که اگر چنین باشد شرک محسوب می شود.ازاینرو بهتر است از این کار صرفنظر شود تا از هرگونه اتهامی دور بمانیم.
به نظر می رسد در سوال اشکال لفظی رخ داده است. هدایت تکوینی همان هدایت عمومی است. خداوند همه موجودات را از هدایتی برخوردار کرد است که در متن وجود آنها از لحظه آفرینش حضور دارد. در کنار این هدایت عمومی تکوینی هدایت دیگری هم شامل برخی موجودات شده است که همان هدایت تشریعی باشد. خداوند از طریق پیامبران فرامین و دستورات خود را برای چگونه زیستن بشر ارسال کرده است تا انسان ها با بکار بستن آنها به هدف والای آفرینش خود برسند. و هدایت تکوینی بر تشریعی مقدم است زیرا در صورتی که انسان ها از طریق فطرت و عقل خود راه کلی هدایت را نیابند خوبی و درستی خوبی ها و زشتی بدیها را درک نکننند هیچ گاه نمی توانند درستی و خوبی کار و سخن انبیا را نیز درک کنند و در این صورت حجت بر آنان تمام نگشته و در مسیر هدایت قرار نمی گیرند و کاروان هستی از رسیدن به هدف خود باز می ماند. از اینرو خداوند نخست در ساختار وجودی موجودات و انسانها به طور کلی راه رسیدن به کمال وجودی را به آنها نشان داده و سپس هدایت ویژه خود را به وسیله فرستادگان خود در اختیار انسان ها قرار داده است.
درد متعالی منظور آن غم و غصه و دردی است که از فراق محبوب و معشوق در جان انسان عاشق پدید می آید. درد و رنج فراق از هستی به تعبیر مولانا: بشنو از نی چون حکایت می کند/ از جدایی ها شکایت می کند. کز نیستان تا مرا ببریده اند/ از نفیرم مرد و زن نالیده اند. ناله نی وجود انسان به خاطر جدایی از وطن اصلی و نیستان وجودی است. و تا به مبداء و سرچشمه وجودی خود باز نگردد و به وصال معشوق نرسد آرام نمی گیرد
ماهیت و حقیقت به عنوان دو لفظ مترادف همان چیستی شی است. هر موجودی را در نظر بگیرید ذهن علاوه بر بودن آن یک حقیقت و چیستی هم برای آن در نظر می گیرد که این شی را از دیگر اشیا و موجودات متمایز می کند. از اینرو شما در برخورد با جهان خارج از ذهن گاهی از اصل وجود و هستی چیزی می پرسی مانند اینکه آیا در کره مریخ موجود زنده ای هست؟ یا جن وجود دارد؟ در پاسخ می گویند آری وجود دارد، یا خیر وجود ندارد. اگر پاسخ مثبت بود می پرسند این چیزموجود (مثلا جن یا پری یا سیمرغ) ماهیت و حقیقتش چیست؟ مثلا می گویید جن موجودی مادی است که قابل رویت با چشم عادی نیست. البته ممکن است گاهی این دو لفظ (ماهیت و حقیقت) به یک معنی بکار نروند و منظور از ماهیت همین معنی باشد که گفتیم و منظور از حقیقت وجود آن باشد. مانند اینکه بپرسید ایا جن حقیقت دارد؟ یعنی آیا وجود دارد؟ از اینرو در معنای دوم ایندو لفظ دو معنی متفاوت خواهند داشت.
با درمقام تصور عدد و خط هرچقدر تلاش کنیم باز تصور ما از آنها محدود است بالاخره صورت ذهنی ما از عدد یا خط محدود است گرچه ما مفهوم بی نهایت را درک می کنیم اما از بی نهایت صورت ذهنی نداریم به محض تصور آن محدود می شود. بنابراین گرچه عدد یا خط می تواند بی نهایت باشد به اصطلاح فلاسفه نامحدود و بی نهایت "لایقفی" یعنی هر خط یا عددی را تصور کنی و در نظر آوری باز از آن بزرگتر و بیشتر وجود دارد به جایی نمی رسی که از آن بزرگتر نباشد. آنچه واقعا و بالفعل بی نهایت است نمی توانیم از آن صورتی در ذهن و خیالمان تصور کنیم و به محض تصور آن محدود می شود و چون گرفتن صورت مبتنی بر در نظر گرفتن حدود و اطراف آن است بدون آن حدود و مرزها نمی توانی تصور کنی و به محض تصور کردن و پوشاندن صورت بر آن محدود می شود. بله عقل می گوید این صورت می تواند تا بی نهایت ادامه یابد و به جایی متوقف نشده و پایان نپذیرد.
درفلسفه ملاصدرابه اثبات رسیده که حیوانات هم مثل انسان دارای روح هستند امابااین تفاوت که روح آدمی کمال یافته تراست بطوری که به کمک عقل قادر به فهم مسائل پیچیده وبرنامه ریزی دقیق می باشدازطرفی انسان مرکز عواطف است ولی حیوانات تنهابخشی ازآنهاکه تکامل یافته هستندمعانی ومفاهیم جزئی رادرک میکنند.برای آگاهی بیشتر،به اصول فلسفه علامه طباطبائی وآثار شهید مطهری مراجعه کنید.
منشا خستگی، ملول شدن، یکنواختی، محدودیت و تعارض است. جهان آخرت برای اهل جهنم سخت، طاقت فرسا و ناگوار می باشد زیرا راحتی برای آنها معنا ندارد. البته این مجازات نتیجه قهری اعمال آنها در دنیاست. امّا اهل بهشت گرچه بخاطر رعایت دین و قوانین آن در دنیا به سختی افتاده اند ولی جهان آخرت، عین سلامتی برای آنها است. دلیل سلامتی و نیز راحتی آنها که رو به تزاید است آن می باشد که خواسته هایشان بدون هیچ گونه چالش و مانعی برآورد می شود و تکرار در آنها نیز معنا ندارد. به گفته قرآن کریم بهشتیان آنچه که می خواهند فراهم است و در بهشت جاویدان هستند انبیاء/102 تکراری بودن، مستلزم سختی و تکدر خاطر می شود، کما اینکه خاصیت دنیا اینگونه است، ولی همان گونه که گفته شد، بهشت،سرای امن و محلی است که خواسته های اهلش بی منتهی و غیر محدود برآورده خواهد شد.
ترس به طور کلی و بویژه ترس از مرگ از عمومیترین احساسات حاکم بر ماست تجربهای که خوشایند کسی نیست و همه در صدد رهایی از آن هستند. واقعیت پدیده ترس با توجه به منشا آن یکسان نیست گرچه ما به همه آنها با یک نام ( ترس ) اشاره میکنیم مانند ترس از فقر، ترس از بیماری، ترس از زلزله و ... از میان عوامل گوناگونی که با عث ترس انسان میشوند هیچ یک به اندازه مرگ آدمی را نمیترساند و قلب او را نمیلرزاند. از اینرو بسیاری از دانشمندان به جنبه روانشناختی مساله مرگ پرداخته و تلاش کردهاند راههایی برای کاهش یا غلبه بر آن در پیش نهند. از دیدگاه دینی پاک کردن وجود آدمی از مشکلات درونی و نجات او از تجربههای گزنده روان شناختی همچون غم و اضطراب و ترس از اهداف تربیتی آن است. راه حلهای مختلف ارائه شده متکی بر رکن اصلی دین یعنی توحید و ایمان به خداست. انسان با ایمان به خدا و تسلیم در برابر وی میتواند از ترس رهایی یابد و وجود خویش را از امواج بیقراری به ساحل آرامش برساند. تربیت دینی وجود آدمی را در تمام ساحتها و حالتها به سوی خالق خود سوق داده ، وجود او را متحول میکند. مومن به خدا از خدا بیمناک است اما این بیم با ترسی که از غیر خداست تفاوت ذاتی دارد. خدا موجودی است که مومن در دل از او میترسد اما باز به همو پناه میبرد. عامل ترس در هیچ موجودی نمیتواند عامل امنیت و آرامش باشد اگر ترس از غیر خدا در وجود آدمی رخنه کند هر روز قلمرو آن افزایش می یابد و سراسر وجود انسان را ترس فرا میگیرد اما ترس از خدا ریشه همه ترسها را در وجود انسان میخشکاند از اینرو ترس از خدا کمال و ترس از غیر خدا کاستی است شجاع کسی است که از غیر خدا نمیترسد اما یاد خداوند قلب او را به خشوع و هراس میافکند در عین حال او از این هراس شاد و مسرور است. دین از انسان نمیخواهد مرگ را نادیده گرفته و فراموش کند بلکه پیوسته از او میخواهد مرز کنونی زندگی را به خاطر داشته باشد. غفلت از آن را باعث از دست رفتن فرصت زندگی میداند. دین زندگی واقعی را به ما میآموزد و همه جنبهها و صحنههای زندگی را توصیف میکند و آدمی را تشویق میکند تا آن را به رسمیت بشناسد و در پایان از انسان موجودی عاشق میسازد نه هراسناک زیرا مرگ را نقطه شتاب مخلوق به سوی آفریدگار و دیدار متناهی با نامتناهی میداند. بنابراین اساس غلبه بر ترس از مرگ یاد و عشق خداوند است که باعث میشود انسان هرچه را (حتی مرگ را ) که باعث ارتباط و اتصال بیشتر انسان به خدا گردد بپسندد و دوست بدارد نه از آن بهراسد. برای مقابله و غلبه بر ترس از مرگ راه های کلی ارایه شده از سوی دین به صورت کوتاه چنین است: 1- انسان موجودی جاودانی و فناناپذیر است و میل به جاودانگی بیسبب نیست. کسانی که گمان میکنند مرگ زندگی را به نیستی تبدیل می کند و برای غلبه بر ترس از مرگ آن را نابودی فرض میکنند، این فرض و راه حل با حب ذات انسان در تضاد است و انسان را به تناقض درونی میکشد. درحالی که از نظر دینی گرچه زندگی خوب و زیباست اما دنیا محل گذر است. دلبستگی شدید به دنیا و ترس از مرگ بر قلب و روح کسی حاکم است که مرگ را پایان میبیند و همه چیز را زندگی دنیا می داند ، آموزه های دین بر ناچیز بودن این زندگی در مقایسه با زندگی اخروی تاکید دارد و در خور انسان نمیداند که خود را کوچک شمرده و به زندگی این جهان بسنده کند «قل متاع الدنیا قلیل و الاخرة خیر لمن التقی» بگو: برخورداری از دنیا اندک است و جهان آخرت برای کسی که تقوا پیشه کرد بهتر است. ( سوره نساء آیه 77 ) این نگرش به دنیا رنج و غم های ان را در نگاه انسان اندک می سازد و یاد مرگ باعث تسلای خاطر او خواهد بود اسنان با مرگ نه تنها نابود نشده و از زیبائیها و خوبیها و لذتها و دوستها و دوستداشتنیها جدا نمیشود بلکه به زیباها و زیبائیهای بالاتر و والاتر خوشیها و دوست داشتنیهای محبوبتر و شادیها و شادمانیهای شادتر دست مییابد و سخنش این است که: مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ شاید پاسخ امام جواد(ع) اشاره به همین نکته باشد هنگامی که از وی می پرسند چرا مسلمانان مرگ را ناخوشایند می دارند ؟ امام (ع) فرمود: «چون بدان جهل دارند آن را ناخوشایند میدارند و اگر بدان معرفت داشتند و از دوستان خداوند بودند بدان محبت میورزیدند و میدانستند که آخرت برای آنان از دینا بهتر است» (صدوق، معانی الاخبار، ص 290) در واقع امام علیه السلام به دونکته ترس از مرگ اشاره فرموده اند یکی شناختن حقیقت مرگ که در واقع دروازه ورود به جهانی برتر، بزرگتر و بهتر است و دیگری قهر و دوری از خداوند که باعث هراس و وحشت انسان میشود. انسانی که با خداوند بیگانه است تلاش میکند با مادیات و کالاهای بیارزش دنیا خود را سرگرم کند و به آنها دل میبندد و انس میگیرد بدین سان از مرگ که باعث جدایی از دنیا و سرگرمی ها و دوست داشتنیهای او میشود میهراسد در برابر انسانی که با خداوند مهربان دوست و رفیق است و میداند که این دوست مهربان هیچ کجا و هیچ زمان هرگز او را رها نمی کند مرگ برای او همچون حلقه وصل است که او را به دیدار یار میکشاند و جمال محبوب را در آغوش میکشد. 2- عامل دیگر ترس از مرگ ترس از حسابرسی است که مومنان با ایمان به محاسبه اعمال از مرگ میهراسند و کافران از احتمال آن. دین انسان را به تدارک گذشته و آینده خود هدایت میکند و چگونگی جبران کاستیها و خطاها را به او می آموزد و او را از هرگونه بن بستی رها میکند و بدین گونه انسان با امید فراوان به آینده بهتر و زیباتر میاندیشد و میداند که خداوند زیبا و کریم با مرگی زیبا او را به زندگی زیباتر رهنمون میشود. از آیات و روایات این نکته به دست میآید که مرگ برای انسانهای خوب و با ایمان بسیار آسان و راحت و فرشته مرگ برای آنان با صورتی بسیار زیبا و خوشبو و آراسته ظاهر میشود به گونهای که با دیدن فرشته مرگ نه تنها نمی هراسد بلکه از همان لحظه دردها و مشکلات دنیایی او پایان مییابد و باسلام و درود فرشتگان وارد باغها و بوستان بهشتی میگردد و آسایش و آرامش و خوشی او آغاز میشود.
ذات همان اصل وجود و حقیقت خداوند است که جامع همه صفات جمالیه و جلالیه می باشد.حقیقت ی که ازهرگونه عیب و نقصی مبری و شایسته عبودیت و پرستش است.
روح در فلسفه اسلامی مترادف با نفس ناطقه و منشا عقل و حیات است. بسیاری از حکمای مسلمان بر این با ورند که حیوان از جمله انسان از دو چیز ترکیب شده است: یکی نفس و دیگر جسم، آنچه جسم را تدبیر می کند روح (نفس است) و در حقیقت روح انسان با کمک از ابزار عقل به برنامه ریزی و آنگاه انتخاب و تصمیم گیری می پردازد و بواسطه تحقق بخشیدن به تصمیمات خود پاداش گرفته و یا مجازات می شود. روح، بعد مجرد آدمی است که دائمی می باشد و هیچ گاه فساد پذیر نیست و آنچه فساد می پذیرد جسم مادی است درباره روح: آرای مختلف بلکه متناقضی از طرف فیلسوفان ابراز شده است قرآن و حدیث و کلام و عرفان و فلسفه واژه روح در معنای مختلفی استعمال گردیده است. به جهت کسب آگاهی بیشتر به اثر ارزشمند شهید مطهری: اصول و فلسفه روش رئالیسم مراجعه نمایید.