1403-آذر-01
2020 Jan 23
حضرت زینب (س) :

قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کار‌های خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت‌ها و برکات خود را برای او تقدیر می‌نماید

24-November-21
1403-آذر-01

پرسش و پاسخ

فلسفه و کلام اسلامی

بله . قبل از انسان دنيايي در كار بوده و موجودات فراواني مي‌زيسته‌اند چه موجودات مجرد كه به تعبير قرآن همان فرشته‌ها و ملائكه باشند و يا جنيان كه قبل از انسان آفريده شده‌اند چه موجودات مادي مثل آسمانها و زمين كه آيات قرآن گوياست و هم عقل مي‌فهمد كه قبل از انسان بايد كه محيط زندگي انسان و وسايل زندگي و ادامه حيات انسان مثل گياهان و حيوانات و گازها و ... آفريده شده باشد . البته دانش جديد هم امروزه با كاوش‌هاي تجربي اين مطلب را ثابت كرده است و نيز از بعضي روايات استفاده مي‌شود كه انسانهاي ديگري هم قبل از ما فرزندان آدم وجود داشته‌اند.

همه انسانهايي كه مرده‌اند اكنون در عالمي بنام برزخ زندگي مي‌كنند زيرا از قرآن و روايات استفاده مي‌شود كه ما سه عالم داريم: 1- دنيا 2- برزخ 3- قيامت و چون شروع عالم قيامت با حوادثي بزرگ مثل خاموش شدن خورشيد و ستارگان و به طور كلي فروپاشي عالم مادي همراه است و هنوز چنين حوادثي واقع نشده بنابراين عالم قيامت شروع نشده است و از طرفي عده‌اي كه مي‌ميرند در عالم دنيا هم نيستند پس بايد در عالمي بين دنيا و آخرت يعني عالم برزخ باشند و اما نكته قابل ذكر اين كه خود عالم بزرخ نيز مثل كوچكي از عالم آخرت است و انسان‌ها در آن جا متناسب با عمل‌شان يا در خوشي و نعمت هستند كه نمونه كوچكي از بهشت ( بهشت موقت ) مي‌باشد و يا در عذاب و سختي كه نمونه كوچكي از جهنم ( جهنم موقت ) مي‌باشد . بنابراين انبياء و امامان و علماء بزرگ و نيكان در عين حال كه در برزخ هستند در خوشي و بهشت موقت هستند تا زماني كه قيامت كبري برپا شده و پس از محاسبه اعمال هر انساني براي هميشه وارد بهشت يا دوزخ شود.

در نوع دعايي اعم از اينكه مأثوره ( ادعيه‌اي كه از معصومان به دست ما رسيده ) باشد يا نباشد مطلوب خواهد بود چرا كه دعا نوعي عبادت بلكه مغز عبادت است و دعا نكردن نوعي تكبر محسوب شده است دو براي آن آثار متعددي از قبيل قرب الهي ، كليد رستگاري دفع كننده بلا خوب بلا نازل شده باشد يا نشده باشد و زيادي روزي ذكر شده است . علاوه بر اينكه براي بسياري از دعاهاي مأثوره مثل دعاي كميل و جوشن كبير و ... آثار و ثواب خاصي ذكر شده است و دليل آن هم روشن است كه دعاها از اعمال مستحب و خير حساب شده و اعمال خير هم داراي ثواب و پاداشي است و گاهي پاداش آن بهشت وعده داده شده است و روشن است كه تا زماني كه حقي بر گردن انسان نباشد امام صادق (ع ) مي‌فرمايند: اذا اراد احدكم ان يستجاب له فلطيب كسبه و يخرج من مظالم الناس و ان ا... لا يرفع اليه دعا عبد و في بطنه حرام او عنده مظلمه لاحد من خلقه يعني هنگامي كه يكي از شما بخواهد دعايش اجابت شود بايد راه كسب خود را پاكيزه كند و خود را از بار مظلمه مردم رها كند چون كه دعاي بنده‌‌اي كه در شكم او مال حرام است يا بار مظلمه بعهده دارد به نزد خداوند بالا نمي‌رود .

روشن است كه نماز جايگاه ويژه أي در اسلام دارد . بطوري كه ترك آن موجب عقوبت اخروي است . در قرآن در مور تاركين نماز كه وارد جهنم شده اند ، سخن به ميان آمده است ( سوره مدثر 42 و 43 ) . يا در روايات وارد شده كه نماز فاصله بين عبوديت و كفر است و نيز اولين چيزي كه از آن در قيامت سؤال مي شود نماز است و اين منافات ندارد كه بانوان به صرف مادر بودن ، زمينه بيشتري براي كسب بهشت داشته باشند ، چرا كه بانوان و مادران به خاطر مادر بودن مشكلات فراواني را تحمل مي كنند كه استحقاق بهشت رفتن را براي آنها فراهم مي كند . پس اين روايت از جايگاه ويژه مادران در نزد خداوند خبر مي دهد و منافاتي ندارد كه اگر مادري مرتكب گناهي شد ، بخاطر آن عمل نيز مجازات شود . همانطور كه افراد ديگر هم در دنيا مرتكب اعمال خوب و بد مي شوند و اعمال آن ها در آخرت مورد محاسبه قرار مي گيرد و اگر مستحق عذاب جاودانه نباشند ، پس از تحمل عذاب متناسب ، وارد بهشت خواهند شد . پس مقصود از روايت اين است كه مادران به عللي كه گفته شد در معرض داخل شدن در بهشت هستند . با توجه به شرايط ديگر كه بايد آن شرايط را هم تأمين كنند.

پس از مردن ، اين بدن طبيعي و مادي دنيوي از بين خواهد رفت و با بدن لطيفي سبك كه شباهت به بدن دنيوي دارد كه به آن بدن مثالي گويند ، زندگي خواهد كرد و روح او هم در تمام مقاطع چه در دنيا ، چه برزخ و چه آخرت با جسم همراه است . روح و بدن مثالي در عالم برزخ ممكن است متحمل عذاب يا لذت شود ، با توجه به شرايط متفاوت افراد و گاهي عذاب انسان براي خلاصي او در آخرت است . در اين مقطع از زندگي سؤالات در خصوصو عقايد و اعمال انسان مي شود و پس از عالم برزخ هم، جسم انسان از خاك برانگيخته مي شود ، اما اينكه اين جسم عيناً همان جسم دنيوي است يا نه ، در ميان دانشمندان اختلاف نظر است ولي در عين حال جسم برانگيخته شده با روح همراه مي شود و به زندگي خود بطور جاودانه ادامه خواهد داد ، خواه بهشتي باشد يا جهنمي . البته روشن است كه گاهي و چه بسا اكثر اهل جهنم پس از تحمل عذاب ، به بهشت باز خواهند گشت و اين جاودانگي در بهشت يا جهنم و حيات جاودانه انسان دقيقاً با تمايل جاودانگي انسان تناسب دارد . بنابراين روح بعدي جاودانه در انسان است كه هميشه با جسم همراه است ليكن جسم ها در هر زندگي متفاوت است . جسم ئنيوي ، جسم برزخي و جسم اخروي .

اسخ اساسي به اين سؤال در گرو بيان دو مطلب است كه گشودن آن ها نقش مهمي در حل سؤال دارد : 1- در درجه نخست بايد توجه نمود كه اين سؤال وقتي به صورتي كه موضوع لاينحل در آيد كه دايره هستي را به جهان ماده منحصر نموده و مرگ را پايان زندگي بشر دانسته و عالمي به نام قيامت را نپذيريم . در اين حال اين سؤال مطرح مي شود كه راز آفرينش انسان چيست و فلسفه اين زندگي موقت چيست ؟ مكتب ماترياليسم در پاسخ گوئي از اين سؤال در مانده زيرا جهان هستي را در ماده و پديده هاي مادي محصور ساخته است اما كساني كه اعتقاد به اصل وجود خدا و سراي آخرت دارند پاسخ به اين سؤال براي آنها سهل و ساده است . هدف از خلقت اسنان آماده كردن او براي يك زندگي ابدي و جاوداني است و در اين جهان انسان و ساير موجودات به تكامل مي رسند. 2- مطلب دوم آن است كه هر انسان عاقل و خردمندي هر كاري را انجام مي دهد براي هدفي است كه به آن نياز دارد. حتي كارهاي خيري كه انجام مي دهد يا به انگيزه ي پاداش اخروي است و يا آرامش وجدان بعد از بيان اين معنا كه اعمال انسان بر اساس اهدافي صورت مي گيرد باستحضار مي رسد بايد هدف خدا در افعال خود مخصوصاً خلق انسان چيست ؟ روشن است كه تفاوت بارزي بين خدا و انسان است . خداوند موجودي غني و بي نياز و انسان سراپا نياز و احتياج ، لذا بايد بين هدف خدا از خلق و افعال او و انسان تفاوت قائل شد. انسان تلاش مي كند چون نيازمند است ولي خداوند كمال مطلق و نا متناهي در علم و قدرت است و هيچگونه احتياج و نيازي در ذات او راه ندارد و تمام كارهاي او بر طبق مصالح و حكمت است . فلا جرم منظور او از آفرينش انسان رفع نياز از خود نبوده بلكه هدف به كمال رساندن انسان به عاليترين درجات تكامل مي باشد به نحوي كه استعداد نهفته او شكفته گردد و با اراده و اختيار خويش راه كمال را پيش گيرد . به عبارت ديگر خدا انسان را نيافريد كه نيازي را از خود بر طرف سازد ، كمبود و نقصي را از خود دور نمايد ، بلكه انسان را آفريد تا به سوي كمال شايسته خود رهسپار گردد و از موجودي پست و ناچيز سلول انساني به موجودي متفكر و قدرتمند نائل گردد و در اين راه پيامبران را به تربيت او گمارد . در قرآن مجيد و احاديث اسلامي به آن چه در بلال گفته شد ، اشاره شده است ، مثلاً آيات : 115 سوره مؤمنون و 65 سوره ذاريات در پايان تذكر اين نكته لازم است كه تدبر و تأمل در آيات قرآن و احاديث اهل بيت (ع) راه گشاي فهم بسياري از مسائل است و اميدواريم همه با انديشه در قرآن به اهداف بزرگ و معاني بلند آن دست پيدا كنيم.

بحث پيرامون روح و نفس و يا روان آدمي در فلسفه اسلامي تحت عنوان معرفت النفس يا شناخت نفس مطرح مي شود. در اين فلسفه بر خلاف روانشناسي جديد كه بيشتر تجربي و به بحث در باره ي كنش ها و واكنشهاي فردي و نهايتاً علل آنها و نيز حركات ارادي و غير ارادي مي پردازد ، تعريف حقيقت نفس ، قوي يا ابزار نفس ، تجرد نفس، حركت جوهري ، مراتب نفس ( نباتي ، حيواني ، انساني ) حواس ظاهري و باطني ، ادراكات نفس ، رابطه بدن و روح مجرد ، مد نظر است . لازم به تذكر است كه در فلسفه اسلامي ، موجودات عالم آن گونه كه هستند (يعني حقيقت آنها ) بحث و بررسي مي شوند ،كه از جمله حقايق جهان هستي ، نفس انساني مي باشد . معرفت النفس يا شناخت نفس و روان آدمي از جمله مهمترين و اساسي ترين مباحث فلسفه اسلامي است و بخش زيادي از كتاب هاي معتبر همچون أسفار ملاصدرا ، شفاء و اشارات بو علي سينا ، منظومه ملا هادي سبزواري را ، به خود اختصاص داده است . نكته قابل تأمل آن است كه بين روان شناسي جديد كه به علت يابي كنشها و واكنشها و گاهاً به التيام برخي امراض اقدام مي كند و بين فلسفه اسلامي كه به تعريف حقيقت نفس يا روان مي پردازد‌، تضاد و تنافي نيست زيرا هر‌يك در پي حل مسئله أي از مسائل انساني و روان آدمي است‌. براي كسب اطلاعات جامع ، شما را به مطالعه كتابهاي : مراحل تربيت و اصول آموزش و پرورش نوشته دكتر شكوهي – اصول آموزش و پرورش و تعليم و تربيت نوشته دكتر شريعتمداري و مكاتب روانشناسي جلد 1 و 2 انتشارات سمت ، دعوت مي كنيم

همانطور كه از آيه 30 سوره بقره بدست مي آيد انسان براي خلافت در زمين آفريده شده است و منظور از بهشت هم طبق بعضي روايات و قول مفسران بهشت اخروي نيست ، بلكه بهشتي دنيوي خداوند در زمين يا در آسمان است و عمل آدم (ع) انجام معصيت و گناه نبود بلكه يا ترك اولي بود كه براي خود آدم روا نبود و يا اينكه مخالفت با نهي ارشادي ( مثل نهي يك پزشك كه مخالفت با آن عقاب ندارد بلكه اثري منفي در زندگي انسان دارد ) خداوند بود نه مخالفت با نهي مولوي كه اثر و عقاب داشته باشد و اصولاً بهشت مصطلح محل تكليف و امتحان نيست پس از ابتدا آدم در اينجا بوده كه محل ابتلاء و آزمايش است و براي همين آفريده شده بود و وارد شدن آدم در آن بهشت مقدمه أي بود براي آشنا با سختي ها و رنج هايي كه در زندگي دنيوي با آن مواجه خواهد شد. و هبوط آدم از بهشت مورد بحث ، هيچ گاه مستلزم سلب آزادي و اختيار انسان نيست . زيرا اختيار در انتخاب هدايت و يا ضلالت در نهاد آدمي قرار داده شده و تخلف پذير نمي باشد ، كما اينكه گناه پدر موجب نمي شود فرزند نيز گناه كند . در تاريخ بشريت ، انسان هايي به منصه ظهور رسيدند كه به عالي ترين درجات كمال انساني نائل گرديدند و در همان حال برخي به علت سوء رفتار و انتخاب غلط به پايين ترين مراحل اخلاقي ، سقوط كردند. پس اولاً حضرت آدم (ع) گناه به معناي عمل حرام مرتكب نشده ، بلكه به مفهوم ترك اولي است ، ثانياً ما موجودي مختار هستيم و توانايي انتخاب راه درست از نادرست را داريم.

اولاً از عقايد مسلم براي مسلمانان خاصه شيعيان بنا بر نص قرآن احترام و محبت به اهل بيت پيامبر (ص) است كه اين، اجر رسالت اوست و لذا اهل بيت (ع) داراي احكام خاصي مي باشند ، مثل حرمت گرفتن صدقه ، تعيين سهمي از خمس براي آنها ، با اين حال در واقعه كربلا و پس از آن ، نه تنها اهل بيت (ع) مورد بي احترامي قرار گرفتند كه مورد بدترين جنايات نيز واقع شدند . اگر چه غير از امام حسين (ع) و امام سجاد (ع) ديگران داراي مقام عصمت نبودند، ولي به خاطر كشته شدن در اين حادثه بزرگ به مقام بلندي چون باب الحوائج و يا شفاعت رسيدند . ثانياً يكي از موارد شفاعت كنندگان ، شهدا هستند و در واقع همه اين مقامات در نهايت ، احترام و ارج گذاشتن به امام حسين (ع) و قيام عاشورا است و آن حضرت مقام خاصي در آستان الهي دارد ، به نحوي كه تربت او براي شفاء سفارش شده است . علاوه بر اينها بطور كلي رنج هاي انسان بي گناه هيچ گاه بي پاداش گذاشته نمي شود و خداوند بر اساس عدالت خود اجري در دنيا يا آخرت براي آنها در نظر مي گيرد ، شايد اين مقامات براي اين اطفال از همين موارد باشد .

پيامبر و امامان معصوم گر چه داراي علم غيب بودند، كه از طرف خداوند به آنها عطا شده بود و جنبه تحصيلي و آموزشي نداشت ، ولي در زندگي روزمره خود غالباً از آن استفاده نمي كردند و موظف بودند كه با علم عادي با ديگران رفتار كنند . پيامبر اكرم (ص) مي فرمود : من در مقام قضاوت با شاهدان و قسم قضاوت مي‌كنم . نه اينكه از علم نبوت خود بهره مي گيرم . در قرآن كريم مشاهده مي كنيم كه پيامبر (ص) مي فرمايد : من هم بشري هستم مثل شما ، با اينكه قطعاً حضرت از جهات مختلف با ديگران تفاوت داشت ، ولي از جهت زندگي عادي ، تولد ، مرگ ، زاد و ولد ، و … همانند مردم بود . در كتاب اصول كافي ، رواياتي آمده كه دلالت دارند ، ائمه (ع) هر گاه اراده كنند از مسائل و حوادث غيبي مطلع مي گردند ، ولي اينگونه نيست كه هميشه از اين قدرت استفاده مي كردند ، پس رفتن امام علي (ع) به مسجد و يا خوردن انگور توسط امام رضا (ع) بر اساس رفتار معمول ، صورت گرفته ولو آنكه اگر قرار بود آنها از علم غيب استفاده كنند توانايي انجام آن را داشتند . در برخي از اخبار آمده كه آن بزرگواران از حوادث آينده نسبت به خود و فرزندانشان و امت اسلامي خبر داشتند و لي مكلف به اعلام همه آنها نبودند و آنچه كه مربوط به شخص خودشان بود كم و بيش به اطلاع ديگران رسانده بودند و به جهت آن كه آنها به مقام رضا دست يافته بودند ، و مي دانستند كه قضاي حتمي خداوند بر آنها مسلط مي شود ، حوادث و سختي ها را با آغوش باز مي پذيرفتند .

پاسخ به اين سؤال منوط به ارائه تعريف روشني از مفهوم قبر ، جسم برزخي ، عالم برزخ و فشار قبر است . اصطلاحاً قبر جايي است كه انسان بعد از مردن در آنجا دفن مي شود و دليل نام گذاري ، بدين خاطر است كه انسان بعد از دفن ، پوشيده شده و از نظر ها پنهان مي گردد ، لكن قبر به معناي دقيق جائي است كه روح بعد از مفارقت از بدن در آنجا جاي مي گيرد و به عالم برزخ يا ارواح نيز مشهور شده است ، روح با چشم حسي قابل رؤيت نيست و هر كسي كه بميرد ولو آنكه جسمش پودر شود و يا خوراك ماهيان گردد و يا تبديل به خاكستر بر باد رود ، روحش به آن عالم منتقل مي شود . پس با توجه به معناي قبر ، همه داراي قبر هستند ولو آنكه قبري در گورستان نداشته باشند . اما منظور از فشار قبر ، يا همان حالتي است كه بر اثر انتقال روح از نشئه دنيا به عالم ارواح يا برزخ دچارش مي شود يا آنكه مقصود از فشار قبر ، عذاب و سختي هاي آن عالم است كه انسانهاي گناهكار مبتلا به آن ميگردند. آيات 2 و 3 سوره تكاثر و كلام علي (ع) در خطبه 221 نهج البلاغه مؤيد معناي دوم است. اما مقصود از جسم برزخي ، قطعاً جسم عنصري و خاكي عالم دنيا نيست ، بلكه مراد جسمي است كه مطابق با شرايط حاكم بر عالم برزخ كه به آن عالم مثال تيز گفته مي شود و تنها برخي خصوصيات جسم دنيا را داراست مي باشد. اجسام در عالم برزخ همانند عالم خواب داراي شكل هستند ولي از خصوصيات ديگر از جمله اشغال مكان و وزن ، خالي مي باشند ، ولي تأثير مي گذارند و اثر مي پذيرند. عالم برزخ كه حد فاصل بين عالم دنيا و آخرت مي باشد پذيراي ارواح انسانها است و بنابر برخي روايات حتي ارواح حيوانات نيز برزخ خاص خود را دارند . انسان ها ، با هر نوع نيت و عمل كه بميرند روح آنها در برزخ با جسم برزخي، يا شادمان مي باشند و يا غمگين و معذبند و مدت حضور در آن عالم برزخ بستگي به تداوم عالم دنيا دارد و علم آن نزد خداوند است . انسانها بعد از پايان دنيا و برپايي قيامت ، محشور شده و پاسخگوي اعمال خود مي باشند . بنا بر اخبار قبر يا باغي از باغهاي بهشت است يا حفره أي از آتش جهنم اين دسته روايات مؤيد وجود فشار و عذاب در عالم برزخ و قبر مي باشد.

عالم ارواح يا برزخ ، عالمي است بين دنيا و آخرت ، ارواح بعد از مرگ در آنجا سكني مي گيرند و تا قيامت ادامه مي‌يابد . در اين عالم هر كسي مطابق با اعمالش معذب يا شادمان است . عالم ذر : بنا بر اعتقاد برخي از متكلمين اسلامي خداوند بعد از خلق آدم ، نطفه أي را كه در صلب او بود خارج ، سپس از اين نطفه ، تمام ذراتي كه قابليت انسان شدن را تا آخر دنيا داشتند خارج ، و آنها را به سخن آورده و بر توحيد خود، از آنها شهادت گرفته و بعد از اداء شهادت آنها را به جايگاه اصلي و موطن خودشان بازگرداند، تا موعد ظهور آنها در عالم دنيا فرا رسد . آن عالمي كه خداوند قبل از دنيا از انسانهاي بالقوه شهادت گرفت اصطلاحاً عالم ذر گفته مي شود . برخي از متكلمين و فلاسفه مسلمان به مخالفت با اين نظريه پرداخته و دلايلي كه براي اثبات عالم ذر آورده شده ، توجيه و آنها را نقد كرده اند. رجوع به كتاب ارزشمند تفسير الميزان جلد 8 ذيل آيه شريفه 172 سوره اعراف ص 331 – 306 شما را در فهم بهتر و درك روشن تر از مباني قول به عالم ذر و تفاسير وارد شده پيرامون اين آيه كمك مي كند.

اولين قدم براي حضور قلب در نماز ، فهم فلسفه نماز و علت تكليف به اين واجب الهي است . رجوع به آيات قرآن و احاديث اهل بيت (ع) كمك شاياني در درك اين معنا به شما مي كند. سوره بقره آيات 3 ، 43، 45، 83 ، 110، 153 ، 177، 238 سوره نساء آيات 43، 77 ، 103 ، 142 ، 162 ، 58 ، 91 – سوره انفال آيه 3 – سوره توبه آيات 5 ، 11 ، 18 ، 54 ، 71 – سوره رعد آيه 23 سوره ابراهيم آيه 37 ، 40 سوره طه آيه 14 و 132 سوره عنكبوت آيه 45 – سوره فاطر آيه 18 – سوره بينه آيه 5 – سوره مؤمنون آيه 2 – سوره معارج آيه 23 و 34 و سوره ماعون آيه 5 در گام بعد ، به معاني آيات و كلمات سوره هاي نماز توجه كنيد كه تأثير بسزايي در حضور قلب دارد . دانستن معاني به نمازگزار كمك مي كند كه از پراكنده شدن حواس به امور دنيوي جلوگيري كند. در مرحله سوم كه عالي ترين مراحل حضور قلب مي باشد ، نماز گزار به حقيقت نماز دست يافته و معاني آيات را همچون نور حس مي كند، تا به جايگاهي نائل مي گردد كه تمام وجودش در هنگام نماز ، مشحون از معاني نماز مي شود و نماز براي وي بمنزله نردبان براي عروج روحاني و قرب معنوي و لقاءا… . است در واقع حقيقت نماز با روح نمازگزار عجين مي شود ، گر چه عده أي معدود همچون اولياء الهي و ائمه هدي (ع) به اين مرحله رسيده اند ، ليكن اين راه براي همه باز است و تنها شرط دستيابي به آنها انجام فرائض الهي و ترك محرمات مي باشد .

عقل در اصطلاح اهل لغت عبارت است از خرد و دانش ، دريافت يا دريافت اشياء از حسن و قبح و كمال و نقصان ، خير و شر ، يا علم به مطلق امور به سبب قولي كه مميز قبيح از حسن است ، يا : جوهري است لطيف و نوري است روحاني كه بدان نفس درك مي كند و … و پيوسته تزايد مي پذيرد تا آن كه به كمال مي رسد. ( منتهي الارب ) در تعريفات جرجاني آمده : عقل مأخوذ از عقال است و آن ذوي العقول را ، از عدول از راه راست باز مي دارد و صحيح آن است كه عقل ، جوهري است مجرد كه غائبات را به وسيله وسائط و محسوسات را به وسيله مشاهده درك مي كند…. اما در اصطلاح حكماء ، عقل به معناي ملك است يعني يك فرشته از ده فرشتگان كه نزد ايشان معين است و در اصطلاح فلسفه ، همان نفس است كه در مراتب مختلف به نامهايي مانند عقل بالقوه و بالملكه و بالفعل و بالمستفاد خوانده مي شود 0 ( منظومه سبزواري ص 310 – 314) در فرهنگ علوم عقلي آمده : عقل جوهر مستقل بالذات و بالفعل كه اساس و پايه جهان ماوراء طبيعت و عالم روحانيت است. اما وحي ،در لغت به معناي آواز ، كه در مردم و غير آنان باشد و يا آن كه هر آنچه كسي به ديگري و بدان القاء كند هر چه باشد ( لغت نامه دهخدا ) اما در اصطلاح شرع ، وحي ، كلام خداوند است كه بر پيغمبر نازل گردد . وحي بر دو قسم است وحي ظاهر و وحي باطن . اما وحي ظاهر بر سه گونه است اول آنچه بر زبان فرشته رود و پيغمبر آن را بشنود ، قرآن از اين قبيل است . دوم آنچه واضح گردد به اشاره فرشته ، بدون آنكه بيان و كلام در ميان باشد ، چنانكه پيغمبر (ص) فرمود : روح القدس نفث في روعي و سوم الهام و تمام اين اقسام بطور مطلق حجت است ، به خلاف الهام اولياء كه بر ديگران حجت نيست . ( كشاف اصطلاحات الفنون ) ( لغت نامه دهخدا كلمه وحي ) در كتاب : الوحي . القرآن الكريم نوشته دكتر محمد حسين الذهبي آمده وحي بر چهار گونه است : 1- وحي بصورت رؤيا صادقانه 2- وحي بصورت الهام 3- وحي كلامي 4- وحي بواسطه جبرئيل شما براي درك روشنتر از عقل و وحي مي توانيد به تفسير شريف الميزان نوشته علامه طباطبائي مراجعه فرمائيد. الميزان جلد 1 صفحه 50 و 51 جلد 5 صفحه 271 و 263 جلد 17 صفحه 252 ج 2 صفحه 151 الميزان ج 2 ص 133 و 160 ج 12 ص 293 ج 14 ص 137 ج 15 ص 317 و 318 ج 18 ص 27 ، 17 ، 109 ، 72 – 75 – 79 درباره ميزان حجيت عقل و وحي و حد هر يك از ان دو به اختصار بيان مي شود : اين مسئله از مباحث دامنه داري است كه بين دانشمندان مسلمان و غير مسلمان از قديم الايام رايج بوده ، برخي به انكار غيب ( وحي ) پرداخته و برخي به نفي تجربه و علوم عقلي سخن رانده اند . در جهان اسلام اين مسئله معركة الآراء بوده ، گروهي همچون اخباريون تمام تلاش خود را معطوف ، به اثبات مسائل از طريق سمع و نقل كرده اند و برخي بين موضوعات تفكيك قائل شده اند، بنحوي كه شناخت حقايق عالم و اثبات اصول دين و دفع شبهات را تنها با دليل و برهان و تطبيق آنها با قواعد عقليه، ممكن مي دانند ، بطوري كه احكام اوليه و بديهيات اوليه را جزو اصول اساسي در تفكر و روش استدلال دانسته اند ، از آن جمله مباحث نظري در امور عامه ( وجود ، حدوث ، قدم ، حركت و سكون ) ، جوهر و عرض ، اثبات صانع و صفات ثبوتيه ، نبوت عامه ، امامت عامه ، معاد ، متوقف بر مباحث عقلي است. ( علم كلام نوشته سيد احمد صفاتي ) گروهي بر اين باورند كه مهمترين دليل اختلاف در روش هاي فكري و منابع شناخت ، كيفيت بكارگيري از علوم عقلي و نقلي است كه برگشت به نوع نگاه اشخاص و فرقه ها به شيوه هاي كسب آگاهي چون سمع عقل و دل و ترجيح هر كدام بر ديگري است . گر چه ، هيچ يك از فرقه هاي اسلامي در ضرورت به كارگيري استدلال عقلي و توجه به عقل در كنار استفاده از سمع و ظواهر ديني ترديدي ندارند و نه سمع و نه عقل مورد انكار و نفي كلي هيچ كس نيست ، اما در ترجيح هر كدام بر ديدگاه ديگري ، نظر يكساني وجود ندارد . برخي از آنها نظير اهل حديث ، ظاهريه ، حنابله ، اشاعره و كراميه البته با تفاوت مراتب شدت و ضعف در بين اين دسته ها ، سمع و منقول و ظواهر ديني را ترجيح مي دهند ( المدخل الي دراسه علم الكلام نوشته حسن محمد شافعي ص 145 – 147 ) و از تأويل و استدلال عقلي و رأي و انديشه تا آنجا كه ممكن است گريزانند و حتي برخي حروف و الفاظ قرآن را قديم دانسته اند …. البته اختلاف مراتب در مواجهه و استفاده از عقل در ميان اين گروها قابل انكار نيست ، به عنوان نمونه نمي توان ديدگاه افراطي حشويه را كه حتي منكر هرگونه استدلال عقلي هستند ( اگر چه خود دست به استدلال عقلي مي زنند ) با ديدگاه تعديل شده اشاعره و ماتريديه يكسان تلقي كرد . برخي ديگر نظير معتزله اگر چه ظواهر شرعي و استفاده از دلايل نقلي را نفي نكردند ، اما در مقايسه با اهل حديث و ظاهريه و اشاعره و ديگر اشخاص و گروه هايي كه تأكيد بر ظواهر شرعي و نصوص ديني داشتند جانب معقول را ترجيح دادند و برخلاف آنان كه تكيه بر نص و ظاهر مي كردند به رأي و اجتهاد و تأويل اهميت دادند تا جائي كه برخي از آنها اين ديدگاه را مطرح كردند كه نبايد در امور نا‌محسوس به كتاب و سنت مراجعه كرد بلكه بايد با بال و پر عقل و قياس بدان دست يافت ( الفرق بين الفرق ص 121 ) به جز معتزله برخي ديگر نيز به ضرورت تأويل در ظواهر دين قايل شدند و حتي غالب ظواهر ديني را از باب تمثيل و تشبيه و كنايه و نمادين دانستند . اين گروه صوفيه نام دارند. از ديدگاه شيعه ، عقل جايگاه ويژه أي را به خود اختصاص داده است . چه در استنباط احكام شرعي و چه در مباحث اعتقادي و نظري . گواه بر نقش بارز عقل در نزد شيعه ، كتاب شريف اصول كافي تأليف كليني از عالمان بزرگ شيعي قرن چهارم هجري است . وي عنوان اولين بخش كتاب را به زيور عقل و جهل آراسته ( اصول كافي جلد اول باب عقل و جهل ) و از جايگاه عقل در كسب علوم نظري و همچنين عبادت خدا ، به عنوان وسيله معرفت به خدا سخن رانده است و روايات نغزي را در اهميت آن بر شمرده است. از ديدگاه شيعه اكثر اصول اعتقادي و مباني نظري صحت آنها متوقف است بر انطباق آنها بر قواعد عقلي ، به نحوي كه هيچ مبناي مخالف عقل پذيرفته شده نيست . گر چه از نظر علماي شيعي ، درك عقل بر برخي حقايق عالم همچون حقيقت مرگ ، جهان پس از مرگ ، غيبت و .. قاصر است و اين قصور برگشت به ضعف ابزار شناخت مي كند لكن عقل اهميت خود را هميشه حفظ كرده است ، لذا قرآن كريم در تعليمات خود ، براي رسيدن و درك نمودن مقاصد ديني و معارف اسلامي ، سه راه را در دسترس پيروان خود قرار داده و به ايشان نشان مي دهد كه ظواهر ديني ، حجت عقلي و درك معنوي از راه اخلاص و بندگي است . قرآن كريم در آيات بسياري به حجت عقلي رهبري مي كند و مردم را به تفكر و تعقل و تدبر در آيات آفاق و انفس دعوت مي فرمايد و خود نيز در موارد احقاق حقايق به استدلال عقلي آزاد مي پردازد. ولي اين سه طريق از چند جهت با هم تفاوت دارند . اولاً ظواهر ديني چون بياناتي هستند لفظي و به ساده ترين زبان القاء شده اند ، در دسترس مردم قرار دارند و هر كس به اندازه ظرفيت فهم خود از آن بهره مند مي شود ، به خلاف دو طريق ديگر كه اختصاص به گروه خاصي داشته ، همگاني نمي باشند . ثانياً‌ طريق ظواهر ديني ، راهي است كه با پيمودن آن مي توان به اصول و فروع معارف اسلامي پي برده و موارد اعتقادي و عملي دعوت ( اصول معارف و اخلاق ) را به دست آورد ، به خلاف دو طريق ديگر ، زيرا اگر چه از راه عقل مي توان مسائل اعتقادي و اخلاقي و كليات مسائل عملي را به دست آورد ولي جزئيات احكام ، نظر به اين كه مصالح خصوصي آنها در دسترس عقل قرار ندارند از شعاع عمل آن خارجند و همچنين راه تهذيب نفس چون نتيجه آن انكشاف حقايق مي باشد و آن علمي است خدادادي ، نمي توان نسبت به نتيجه آن و حقايق كه با اين موهبت خدائي مكشوف و مشهود مي شوند ، تحديدي قائل شد يا اندازه گرفت 0 ( شيعه در اسلام علامه طباطبائي ص 101 – 106 ) قرآن تفكر عقلي را امضاء نموده و آن را جزء تفكر مذهبي قرار داده است و بالعكس تفكر عقلي نيز حقانيت نبوت پيغمبر اكرم (ص) را تصديق نموده و ظواهر قرآن را كه وحي آسماني است و بيانات پيغمبر اكرم (ص) و اهل بيت گرامي اش (ع) را در صف حجتهاي عقلي قرار داده است . حجتهاي عقلي كه انسان با فطرت خدادادي نظريات خود را با آنها اثبات مي كند دو قسم است : برهان و جدل ( شيعه در اسلام علامه طباطبائي ص 138 ) وجود تفكر عقلي ، فلسفي و كلامي در شيعه و پيش قدمي ايشان در اينگونه مباحث و كوشش پايدار آنها در فلسفه و ساير علوم و نيز تلاش بي وقفه انديشمندان بزرگي همچون ابن سينا ، خواجه نصير طوسي ، ميرداماد و صدر المتألهين راز ماندگاري مباحث عقلي در شيعه است. ( شيعه در اسلام ص 138 ) از مجموع آنچه گفته شد اينگونه نتيجه گيري مي شود كه گرچه راه عقل و وحي دو طريق است لكن هيچگونه منافاتي با يكديگر ندارند و تنها بواسطه آن كه ابزار عقل و درك آن محدود است ، از برخي امور قاصر است ، وحي به كمك او آمده و به تبيين برخي از مسائل ناشناخته مي پردازد. لازم به تذكر است حجيت عقل تنها در مباحث اعتقادي و نظري مورد بحث نمي باشد بلكه در علم فقه كه مربوط به افعال مكلفين مي باشد از حجيت و اعتبار نيز برخوردار مي باشد و در كنار كتاب و سنت و اجماع به عنوان يكي از منابع فقه شيعه شناخته شده است . در پايان جواب كه به صورت مختصر خدمتتان معروض گرديد شما را به منابع و آثار علمي كه ذيلاً خدمتتان معرفي مي گردد ، ارجاع مي دهم . علم و دين ، ايان باربور درآمدي بر فلسفه ، جان هرمن رندل ماجراي فكر فلسفي ، ابراهيم ديناني حاكميت پيرامون خاتميت ، وحيدي نقدي بر اخباري گري ، ميرآقا محسني حاكميت آفرين پيامبر ، محمد مظفري منابع اخلاق اسلامي ، مجيد رشيد پور رابطه دين و فلسفه ، ابوالفضل عزتي جايگاه خرد در نظام ارزش اسلام ، علي محمدي خراساني

براي اينكه پاسخ شايسته‌أي به اين سئوال داده شود ، ابتدا موضوع امامت و انگيزه خداوند از نصب ائمه (ع) براي اين سمت ، توضيح داده مي شود تا اين شبهه و شبهات مشابه بر اصل امامت وارد نگردد. مقدمتاً عرض مي شود هر گاه قرآن به امامت پرداخته شده ، مسئله هدايت نيز اشاره رفته است : انبياء / 73 - سجده /24 – يس /83 – قمر/ 50 اين آيات و آيات مشابه بدست مي دهند ، كه هدايت وصف امامت بر شمرده شده است . بدين معنا كه خاصيت امامت هدايت و نقش امام هدايت گري ، بر اساس امر خداوند مي باشد . امام بواسطه امر الهي كه هميشه در باطن او است به هدايت امت اقدام مي كند ، در حقيقت امامت به حسب واقع ، يك نحوه ولايت بر مردم و اعمال آنها است و هدايت آنها به معناي كمك براي كشف حقيقت واقع و ارائه طريق مي باشد . (3) ممكن است اين سئوال مطرح شود چرا خداوند امامت را به همه ارزاني نمي كند . چرا تنها عده اي خاص مشمول اين موهبت مي شوند ؟ در پاسخ از قرآن استفاده كرده و مي گوئيم علت اساسي اين مسئله قابليت ذاتي اين اشخاص و رسيدن آنها به مقام يقين و كشف باطن و حضور اعمال بندگان در نزد آنان است ، با توجه به اين معنا از امامت و شرافت و عظمت آن ، اين مسئوليت تنها شايسته كساني است كه از دروني پاك برخوردار و از هرگونه ظلم و شقاوت مبري مي باشند . مبري بودن آنها از گناه و ظلم همان معناي عصمت است ، كه با توجه به باطن پاك و بي آلايش آنها به آنان ارزاني شده است . امام نمي تواند غير معصوم باشد زيرا غير معصوم ، غير هدايت يافته به معناي كامل آن مي باشد و شخص غير مهتدي قابليت هدايت اشخاص ديگر را ندارد . به بيان ديگر : عصمت امام شرط امامت است كه تنها در برخي مشاهده مي گردد و ريشه انتخاب افراد خاصي براي اين مقام ، همين نكته است ، نه اينكه عصبيت و يا جهل و يا وراثت در آن نقش داشت باشد . لذا ما معتقد هستيم 1- امامت از ناحيه خداوند براي تعدادي افراد جعل شده است 2- امام بايد معصوم باشد 3- زمين و جامعه انساني خالي از امام نمي تواند باشد 4- امام بايد از ناحيه خداوند تأييد شود 5- امام آگاه به اعمال و رفتار بندگان خداوند است 6- امام عالم به همه احتياجات بشري است 7- هيچ كس فضيلتي نيست كه به طور اكمل در امام يافت نشود. (4)با عنايت به اين نكات نتيجه مي گيريم ، تعيين امام كه از طرف خداوند و نص پيامبر (ص) و امام قبل صورت مي گيرد، نه بر مبناي حب و بغض شخصي و يا نوع انتخاب نظامهاي حكومتي باطل است بلكه با تكيه بر قابليتهاي ذاتي اشخاص شكل مي گيرد . لذا از ميان فرزندان ائمه (ع) تنها يك تن شأنيت اين مقام و آمادگي دروني براي قبول اين مسئوليت را دارا مي باشد ، زيرا امام همچون پيامبر اكرم (ص) داراي مقامات عالي روحي و معنوي است و نيز قابليت ارتباط با عالم غيب ( الهام ) و وصول به كمال انسانيت در اثر سير معنوي الي‌ا… ‌و فنا در ذات و صفات خداوند مي باشد . امام مثل پيامبر داراي قدرت روحي و نيز مثل او انسان اكمل در عصر خود و واسطه فيض الهي مي باشد و به بركت وجود او بركات بر صالح و فاجر نازل مي شود . امام (ع) بعد از پيامبر (ص) حافظ مباني دين ، مفسر و شارح كتاب الهي و سنت نبوي ، معلم و مربي انسانها و ارائه دهنده راه رسيدن به اهداف خلقت انسانها مي باشد و همانگونه كه ارسال پيامبران براي آوردن شريعت و ابلاغ آن لازم و ضروري است ، وجود امام نيز براي تبيين و تفسير شريعت و حفظ آن از تصرفات و تغييرات بي جا لازم مي باشد. (5) با توجه به اين مباني آيا مي توان انتخاب امام و نصب او را ، بدون دليل و تنها بر اساس معيارهاي شخصي و بدون ضابطه و خالي بودن شخص انتخاب شونده از شايستگي ذاتي دانست ؟ قضاوت را به شما واگذار مي كنيم .