قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
ميزان تأثير آيين اسلام و تعليمات رسول گرامي آن بر تمدن بشري چيزي نيست که مورد انکار اهل انصاف باشد، کتابهاي دکتر گووستاولوبون فرانسوي و جورجي زيدان مسيحي و حتي تاريخ تمدن ويل دورانت، خود بهترين سند از زبان افراد غير مسلمان در اين باره ميباشد. چه نقش و تأثيري بهتر و بالاتر از اينکه پيامبر اسلام از مردمي بيسواد منحط و جامعهاي خرافات زده و غرق در جهل و فساد و انحطاط اخلاقي و ستيزه و ناامني ، مردمي دانا و آگاه و غيرتمند تربيت نمود که توانستند در پرتو علم و آگاهي و ايمان زنجيرهاي جهل و خرافه و تعصب را بگسلانند و خود و ديگران را از قيد و بند ناداني و بت پرستي برهاند و سپس تمدني بزرگ را پايه گذاري نمايد که مرزهاي آن فراتر از خاک حجاز گسترش يابد و کشورهايي را که امروزه آيين اسلام در آنان رواج دارد در بر گيرد.
وحی در لغت به چند معنا آمده که در مجموع به معنای «تفهیم و القای سریع و پنهانی» است که متوجه مخاطب خاص خود بوده و بر دیگران پوشیده است. این معنا در تمام مصادیق وحی وجود دارد. چه القای امر تکوینی بر جمادات باشد یا القای امر غریزی بر حیوانات یا تفهیم خطورات قلبی و فطری بر انسانهای معمولی یا تفهیم شریعت بر پیامبران برگزیده باشد. و چه به صورت اشاره باشد یا صدای پنهانی و یا نوشتار انسانی. در تمام این موارد که به عنوان مصادیق وحی در قرآن به کار رفته است معنای تفهیم سری و سریع نهفته است (حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القران، ج3 ص55)
علم به معنای دانستن و مترادف با ادراک به مفهوم حصول صورت چیزی در ذهن است و همچنین علم به معرفت نیز تعریف شده است. در یک تقسیم بندی علم حضوری و حصولی تقسیم می شود. علم حضوری، حضور معلوم نزد عالم است. حضور یک شئی به شئی دیگر مثل علم شئی به نفس خود است(دریافت باطنی بدون حصول چیزی در ذهن) برخی از حکما براین باورند که مصادیق علم حضوری 3 تا است: الف: علم موجود مجرد به وجود خودش ب: علم موجود مجرد به معلول خود ج: علم یک موجود فانی به آنچه علم حصولی، علم یک موجود به موجود دیگر است که به طریق حصول علمی معلوم نزد عالم می باشد علم حصولی تقسیمات گوناگونی دارد از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد.
الف: بدیهی و نظری ب: حقیقی و اعتباری
علم بدیهی: که به آن ضروری نیز می گویند علمی است که حصولش به اکتساب و اندیشه نیازمند نباشد مانند تصور مفهوم وجود و وحدت و ....
علم نظری: عبارت است که در تصور و تصدیق به اکتساب و نظر نیازمند است مانند تصور مفهوم انسان. علم حصولی بر خلاف علم حضوری که گاها قابل شک و تردید است.
علم حقیقی: به مفهومی گفته می شود که در خارج با آثار خارجی خود موجود باشد و در ذهن بدون آثار خارجی مطرتب با آن باشد.
علم اعتباری: مفهومی است که حقیقت وجودی مصداق آن در خارج، بودن همراه با آثار خارجی است. که در آن صورت به ذهن داخل نمی شود. زیرا حیثیت ذهن عدم ترتب آثار است. جهت کسب آگاهی بیشتر به آثار فلسفی اسفار مرحوم ملاصدرا و منظومه حاجی سبزواری فلسفه و روش رئالیسم استاد شهید مطهری مراجعه نمایید.
مابعدالطبیعه یا فلسفه اولی یا علم اعلی (دانش برین) علمی است که از احوال موجود از آن جهت که موجود است (موجود مطلق) بحث و گفتگو می کند. با این توضیح که یک موجود احکام گوناگونی دارد. برخی از این احکام مربوط می شود به شکل خاصی که آن موجود به خود گرفته است و برخی به اصل موجودیت آن مربوط است به عنوان مثال آهن موجودی است با قالب خاص خودش و با ماهیت ویژه ای که آن را از دیگر موجودات جدا کرده است و از این جهت احکام ویژه ای دارد مانند وزن مخصوص و نقطه ذوب و رنگ خاص آن و... دهها ویژگی و حکم و اثر و حالت دیگر که همه مربوط به «آهن بودن» آن است. اما همین موجود دارای احکام دیگر نیز هست که به آهن بودن آن مربوط نیست بلکه به «موجودیت» آن مربوط است مانند معلول بودن، حادث بودن، ممکن بودن، دارای اثر بودن آن و... که این احکام ربطی به آهن بودن آن ندارد. اگر نقره یا طلا یا خاک و... بود باز این احکام و مشابه آن را داشت. پس مابعدالطبیعه یا فلسفه نخستین یا علم برین یا حکمت الهی علمی است که از دسته دوم این احکام گفتگو می کند یعنی احکامی را بیان می کند که موجود از آن جهت که موجود است آنها را دارد نه احکامی که به تعین خاصی مربوط می شود و به طور طبیعی به بخش خاصی از موجودات اختصاص دارد برخلاف علوم تجربی که از احوال موجوداتی بحث می کند که تعین خاص پیدا کرده اند مثلا در گیاه شناسی احوال مربوط به تعین نباتی (گیاهی) و در حیوان شناسی احکام و عوارض مربوط به تعین حیوانی مورد بررسی قرار می گیرد.
خدا بوجود نیامده بلکه همه اشیاء و موجودات ازجمله انسان و ملائکه مخلوق اویند، وجودش ذاتی است ،زیراخدائی که مخلوق غیر باشد و وجودش را غیر داده باشد،ناقص و محتاج است، و چنین خدائی قادربه خلق نیست چون نادار، نمی تواند چیزی راببخشد.درنتیجه خداوند که دارنده همه ی صفات جمالیه وجلالیه است ،نقصی ازجمله عدم ونیستی درآن راه ندارد تا غیر به او ببخشد
قرآن مجید/لقمان آیه 34/ علم پنجگانه (زمان قیامت،نزول باران،چگونگی جنین دررحم مادر،اموری که انسان درآینده انجام می دهد ومحل مرگ رامخصوص خداوند می داند،ازآیه فوق بدست می آید که هیچ کس ازجمله مردگان ازموضوعات یادشده خبرندارند مگر کسانی که به اذن الهی دانش آنرا پیدا کرده اند ولی درحد محدود وجزئی وعلم تفصیلی آنها درنزد خدا است.
بدون ترديد در هر كاري هدفي وجود دارد و اين اصل كلي شامل افعال خدا و آفرينش هم خواهد شد . همان طور كه در سوره مؤمنون آيه 115 مي فرمايد : « افحسبتم انما خلقناكم عبثاً » يعني آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريدهايم در نتيجه خداوند براي افعال خود علت و هدفي دارد . منتهي هدف در مورد خداوند با هدف انسان متفاوت است چون هدف انسان از انجام كارهايش بر طرف كردن احتياج و نيازهاي انساني اوست ، در حاليكه در مورد خداوند نياز و احتياج ممكن نيست . بنابراين هدف خداوند در آفرينش مربوط به ذات خدا نيست بلكه مربوط به خود فعل خداست و مي خواهد با آفرينش خود حاجت و احتياج را موجودات طرف نموده و انسان را به كامل شايسته خود برساند . روي همين اصل است كه تمام اجزاء هستي اعم از جاندار و غير جاندار داراي نوعي هدايت هستند ( كه به آن هدايت تكويني گويند ) تا اينكه مقدمهأي باشد براي رسيدن انسان به همان هدف كه نقطه تكامل است